دولت و جمعیت مستأجر *

امروزه همه دولت‌ها در سرتاسر جهان رفع فقر و کاستن از جمعیت زیر خط فقر کشورشان را یکی از وظایف اصلی و از اولویت‌های برنامه‌ریزی و سیاستگذاری خود معرفی می‌کنند. طبعاً در کشور ما که ضرورت حفظ کرامت انسان در قانون اساسی موردتوجه قرار گرفته‌است، این وظیفه اهمیت و فوریت بیشتری می‌یابد. به بیان دیگر رفع فقر و رسیدگی به امور اقشار فقیر جامعه اگر برای سایر دولت‌ها یکی از اولویت‌ها است، باید برای دولت در جامعه ما اولویت اول تلقی شود.

سال‌هاست که وضعیت خاص مالکیت مسکن در کشورمان به‌عنوان یکی از عوامل گسترش فقر در جامعه امروز ایران موردتوجه کارشناسان و ناظران قرار گرفته، زیرا متوجه این نکته ظریف شده‌اند که به‌اصطلاح طوفان فقر از پنجره شکسته مسکن وزیدن گرفته‌است.

در طول چند دهه گذشته درصد جمعیت مستأجر کشور درحال افزایش بوده، و در سالیان اخیر سرعت این افزایش به طرز چشمگیری بالا رفته‌است. براساس سرشماری سال ۱۳۹۵ سهم جمعیت مستأجر ۳۰٫۷درصد بوده، و در اینک برآوردهای غیررسمی سخن از سهم ۴۰درصدی است. البته در برخی کشورهای توسعه‌یافته درصد جمعیت مستأجر بالاتر از این رقم است، اما باید توجه داشت علت بالا بودن این نرخ در جوامع توسعه‌یافته لزوماً فقر و نداری شهروندان نیست. درحالی‌که در ایران گروه کثیری از شهروندان توان مالی لازم را برای خرید مسکن ندارند، و از سر ناچاری به سکونت در مسکن استیجاری روی آورده‌اند. به بیان دیگر افزایش جمعیت مستأجر در کشورمان نشان‌دهنده گسترش سریع فقر است. طبعاً در شرایطی که اقشار کم‌درآمد جامعه بخش اعظم درآمد خود را باید در قالب اجاره مسکن صرف کنند، روزبه‌روز شرایط برای این گروه دشوارتر و دشوارتر خواهدشد، زیرا آنان امکان پس‌انداز برای خرید مسکن و حتی امکان پس‌انداز برای تأمین ودیعه اجاره مسکن در سال‌های آینده را از دست می‌دهند.

در چنین شرایطی دولت نمی‌تواند به تحولات بازار مسکن استیجاری بی‌اعتنا باشد و به‌اصطلاح جمعیت مستأجر را در این میدان تنها بگذارد. اگر دولت واقعاً برنامه‌ای برای مهار ابعاد فقر در جامعه دارد، مهم‌ترین بند این برنامه باید حمایت از جمعیت مستأجر باشد تا با افزایش نجومی اجاره مسکن معیشت خانوارهای کم‌درآمد بیش از پیش متلاشی نشود.

در سال‌های گذشته دولت‌های وقت تدابیری را برای خانه‌دار شدن خانوارهای فاقد مسکن به کار بسته‌اند. افزایش سقف وام مسکن، اجرای طرح مسکن مهر و طرح‌هایی از این قبیل اثری جدّی در این میانه نگذاشته و درنهایت از سال ۹۸ دولت در شرایطی که گویی از ایجاد تحول جدی در بخش مسکن ناامید شده‌بود، تلاش کرد با مداخله در بازار مسکن استیجاری شرایط را به نفع جمعیت فاقد مسکن تغییر بدهد. مصوبه سران سه قوه در مورد سقف مجاز افزایش اجاره‌بها با این هدف تنظیم و ابلاغ شد که جلو افزایش بیرویه اجاره بهای مسکن گرفته‌شود. از آن زمان، همه‌ساله مصوبه سران سه‌ قوه در اوایل سال ابلاغ شده، و از مالکان واحدهای مسکونی استیجاری و بنگاه‌های املاک خواسته‌می‌شود سقف مجاز افزایش را رعایت کنند. بااین‌حال بازار مسکن استیجاری در چهار سال گذشته اعتنایی به این قبیل مصوبات فاقد ضمانت اجرا نکرده‌است. گویی مسؤولان وظیفه خود را فقط در صدور یک متن برای اعلام همدردی با جمعیت انبوه مستأجر خلاصه می‌کنند و دیگر کاری به این ندارند که این جمعیت نیازمند حمایت و همراهی دولتمردان چگونه با افزایش اجاره‌بها و عدم رعایت سقف مجاز کنار خواهندآمد.

بی‌تردید مهار جریان افزایش قیمت‌ها و حفظ قدرت خرید درآمد اندک دهک‌های پایین یکی از اقدامات بسیار ضروری در قالب برنامه جلوگیری از گسترش فقر است، و البته با عنایت به سهم بالای هزینه مسکن در سبد هزینه‌های خانوار، مهار افزایش اجاره‌بهای مسکن، سرفصل مهمی از این برنامه خواهدبود. اما تجربه چهار سال گذشته به‌خوبی نشان داد که صدور بیانیه بدون ضمانت اجرا و رها کردن میدان نظارت کمکی به حل مشکل کشور نکرده، و فقط به ناامیدی اقشار کم‌درآمد کشور دامن می‌زند. زیرا آنان درخواهندیافت که گویی از دید دولتمردان مشکل آنان به خودشان مربوط است و خود باید برای نجات از مخمصه فقر و فلاکت کاری بکنند، و متولیان امر جز بر زبان آوردن سخنان سوزناک و صدور بیانیه‌های بی‌تأثیر کاری نخواهندکرد.

حلّ سریع معضل مسکن در کشور و تأمین مسکن مناسب برای خانوارهای فاقد مسکن به‌عنوان یک ضرورت انکارناپذیر نیازمند تدوین برنامه‌ای جامع است، و دولت می‌بایست تا دیر نشده با استفاده از خرد جمعی و همراهی اهل فن قدم‌های جدّی برای تدوین این برنامه بسیار مهم و حیاتی بردارد. بااین‌حال در کوتاه مدت ساماندهی بازار مسکن استیجاری به‌عنوان یک درمان موقّت می‌تواند اندکی از آلام اقشار کم‌درآمد و محروم از نعمت رانت بکاهد.

در این راستا دولت می‌تواند با دو اقدام ضربتی زیر کار ساماندهی را آغاز کند:

۱ – پایین آمدن سود سپرده‌های بانکی در سالیان اخیر موجب شده تا مالکان واحدهای استیجاری نرخ تبدیل پایین‌تری برای ودیعه پرداختی مستأجران تعیین کنند، از‌این رو اعمال این سیاست در بخش پولی کشور در اولین قدم مستأجران را متضرر ساخته‌است. از سوی دیگر افزایش نرخ سود بانکی نیز مخالفان سرسختی دارد که فعلاً به بررسی دلیل آنان نمی‌پردازیم. عجالتاً دولت با جداسازی بازار سپرده‌های کوچک و بزرگ، و اعمال نرخ سود بالاتر در بازار سپرده‌های کوچک می‌تواند نرخ تبدیل ودیعه را به نفع مستآجران تغییر بدهد.

۲ – در سه سال گذشته نبود ضمانت اجرای قدرتمند و فقدان نظارت مصوبه‌های سران سه قوه در مورد سقف مجاز افزایش اجاره‌بها را بی‌اثر ساخت. دولت می‌بایست بدون فوت وقت تمهیدات قانونی لازم را در این میانه فراهم سازد تا مصوبه احتمالی سال آینده به سرنوشت مصوبه‌های سه سال گذشته دچار نشود. در این راستا با بازنگری در سیاست‌های مالیاتی می‌توان ابزار مالیاتی را به‌گونه‌ای به‌کار برد که مالکان از محل افزایش اجاره‌بهای بیشتر از سقف مجاز منتفع نشوند و درنتیجه انگیزه‌ای برای افزایش بیشتر نداشته‌باشند. همچنین وزارت فخیمه متولی امر مسکن باید با تقویت چتر نظارتی خود، این پیام مهم را به مالکان و به‌ویژه بنگاه‌های املاک بدهد که برخلاف سال‌های گذشته امسال مستأجران “تنها” نیستند.

البته در کنار این دو اقدام ضربتی، نگارنده توصیه می‌کند همه مقامات و صاحب‌منصبان ذیربط اعم از مدیران دولتی، تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران ارشد و نمایندگان مجلس با اعلام میزان دارایی‌خود در قالب املاک و مستغلات جایگاه خود را در بازار مسکن استیجاری به‌طور شفاف به مردم اعلام کنند تا معلوم شود مثلاً فلان مقام دولتی یا فلان نماینده مجلس که خدای‌ناکرده اعتنایی به مشکل جمعیت مستأجر و ضرورت حل آن ندارد، خود چند واحد استیجاری را در این آشفته‌بازار برای اجاره عرضه کرده‌است، و به‌عبارتی آیا پدیده تعارض منافع مانع همراهی او با برنامه کاستن از آلام مستأجران نیست؟

—————————-

* این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۲۳ – ۱۱ – ۱۴۰۱ به چاپ رسیده‌است.

یک پیروزی کوچک در میدان فسادستیزی *

پایین بودن رتبه کشورمان در فهرست کشورهای عاری از فساد بسیاری از کارشناسان و تحلیل‌گران را نگران کرده‌است. همچنین دشواری‌هایی که پیش‌ پای نهادهای مدنی فسادستیز قرار دارد، به این نگرانی‌ها دامن می‌زند. این تشکل‌ها گاه برای تأمین هزینه‌ فعالیت‌های جاری خود نیز با محدودیت‌هایی دست در گریبان هستند و علاوه‌براین فرایند ثبت و دریافت مجوز برای آن‌ها یا تلاش برای تشکیل قانونمند شبکه نهادهای مدنی گرفتار دشواری‌های جدّی در نظام دیوانسالاری کشور است. درحالی‌که باندهای رانت‌خواران و مفسدین برای گسترش میدان فعالیت خود هرگز با محدودیت مالی روبه‌رو نیستند و برای تشکیل شبکه اهریمنی فساد معطّل صدور مجوّز از سوی هیچ نهادی نمی‌شوند. مهم‌تر از همه این که شواهدی برای این ادعا می‌توان ارائه کرد که مبارزه با فساد از نظر مسؤولان از اولویت بالایی برخوردار نیست. این‌ها همه می‌تواند دلایل کافی برای نگرانی فعالان میدان فسادستیزی و عاشقان سربلندی ایران به‌دست بدهد.

اما به باور نگارنده در کنار همه این عوامل مأیوس‌کننده، نشانه‌های از یک پیشرفت هرچند اندک در امر مبارزه با فساد به چشم می‌خورد. به‌گونه‌ای که می‌توان با قاطعیت ادعا کرد که جامعه هیچگاه به شرایط سالیان گذشته و آزادی عمل بی‌قیدوشرط جویندگان رانت بازنخواهدگشت. جهاد بزرگ میهنی با هیولای زشت‌روی فساد گام به گام پیش می‌رود؛ و همتّ فعالان فسادستیز باید مصروف این مهمّ شود که با امید به آینده روشن به مجاهدت خود ادامه داده، و سرعت این پیشروی را هرچه بیشتر بالا ببرند.

رسانه‌ای شدن پرونده مکاتبه سازمان بازرسی کل کشور با یک دستگاه دولتی در مورد چگونگی استخدام دختر و داماد یکی از وزرا ممکن است اتفاقی کوچک، افشاگری و “شیطنت” رسانه‌ای و درکل امری کم‌اهمیت تلقّی شود. اما بااین‌حال تأمل در ابعاد این ماجرا درک بهتری از وضعیت مبارزه با فساد در جامعه امروز ایران به دست می‌دهد. نهاد ناظر در نامه خود به رعایت نشدن ضوابط قانونی در پرونده استخدام منسوبین وزیر اشاره کرده، و ضمن حکم به توقف روند اجرایی، از دستگاه مربوط توضیح می‌خواهد. توجیه نهاد ناظر “ضرورت شفاف‌سازی و رفع ابهام” است. دستگاه موردسؤال با سرعت نامه جوابیه را تهیه و ارسال می‌کند. در جوابیه به دو نکته اشاره شده‌است: اول این‌که دستگاه اجرایی موردسؤال قانوناً حق دارد بخشی از نیروی انسانی موردنیاز خود را بدون فراخوان و به‌صورت قرارداد موقت تأمین کند، پس جذب بدون فراخوان این دو نفر غیرقانونی نبوده‌است. دوم این که جذب و استخدام این دو نفر زمانی اتفاق افتاده که والد ماجدشان هنوز به پست وزارت منصوب نشده‌بود.

البته از منظر کارشناسی می‌توان ایرادات جدّی به این پرسش و پاسخ وارد ساخت. بااین‌حال نکات مثبت و امیدوارکننده‌ای در این میانه نیز قابل‌طرح هستند که نباید آن‌ را از نظر دور داشت:

۱ – پرونده این مکاتبه رسانه‌ای شده، و به نظر می‌رسد خبری از برخورد با اصحاب رسانه در این میانه نیست. این امر را باید به فال نیک گرفت. زیرا اصحاب رسانه که خود را موظف به تداوم فعالیت آگاهی‌بخشی می‌دانند، و هر خطری را در این مسیر به جان می‌خرند، شایسته تقدیر و تشکر هستند، نه احضار و اخطار و الزام به استغفار.

۲ – نامه نهاد ناظر در تاریخ ۱۱ بهمن ماه ارسال شده، جواب نامه در تاریخ ۱۴ بهمن‌ماه داده‌شده و روز بعد پرونده رسانه‌ای شده‌است. الزام دستگاه موردسؤال به پاسخ‌گویی سریع اقدامی ارزشمند است. گویی دستگاه‌ها و نهادهای اجرایی کشور به‌تدریج به این باور رسیده‌اند که باید هشدارها و تذکرات نهادهای ناظر را جدّی گرفته، و بدون فوت وقت به اصلاح خطای خود اقدام کنند.

۳ – هم متن نامه نهاد ناظر و هم نامه جوابیه با این پیش‌فرض تنظیم شده‌اند که شهروندان حق دارند در جریان امور قرار بگیرند. تصمیمات و اقدامات متولیان امر باید به‌گونه‌ای باشد که موجبات بدبینی و اعتراض مردم را که ولی‌نعمتان اصلی کشور هستند، فراهم نکند. در گذشته‌ای نه‌چندان دور کشور ملک طلق صاحب‌منصبان بود، و “رعیت” اجازه نداشتند در اموری که به آنان مربوط نیست “فضولی” کنند. اما اینک همه‌جا سخن از شفافیت است.

با کنار هم گذاشتن این سه نکته می‌توان با خوش‌بینی به افق‌های آینده نگریست: مردم حق دارند بدانند، رسانه‌ها حق دارند افشاگری و آگاهی‌بخشی کنند. مسؤولان وظیفه دارند شفاف و قانونی عمل کنند و موجبات بدبینی و تردید افکار عمومی را فراهم نکنند، و نهادهای ناظر وظیفه دارند مو از ماست بیرون بکشند و رضایت صاحبان حق را بیشتر از گذشته فراهم بیاورند.

اما بااین‌حال در همان نظر اول به نامه جوابیه می‌توان دو ایراد جدّی وارد ساخت که امید است موردتوجه نهاد ناظر قرار گرفته، و در نامه دوم اطلاعات و مستندات دقیق‌تری از دستگاه موردسؤال بخواهند:

۱ – اعطای اختیار جذب بدون فراخوان به دستگاه صرفاً با این توجیه صورت گرفته که مدیران ارشد با امکان مانور و انعطاف بیشتر بتوانند کمبودها را در اسرع وقت برطرف کنند و گرفتار چم و خم دیوانسالاری نشوند. این اختیار نباید به‌عنوان فرصتی برای اقدام سلیقه‌ای تلقّی شود. به بیان دیگر حتی باید برای جذب نیروی قراردادی هم از طریق فراخوان و دادن فرصت به همه متقاضیان کار اقدام شود و از “تکماده” تبصره ۷ فقط در شرایط خاص که فراخوان مقدور نیست، استفاده شود. به‌راستی آیا زمانی که استخدام این دو عزیز اتفاق افتاده، امکان اجرای فراخوان فراهم نبود؟ مسؤولان دستگاه از کجا یقین حاصل کردند که با اعلام نیاز رسمی همگانی جوانانی فرهیخته‌تر، متخصص‌تر و دلسوزتر از این دو عزیز سراغشان نخواهندآمد؟

درواقع هرچند مدیران دستگاه اجرایی با اقدام به جذب بدون فراخوان قانون را زیرپا نگذاشته‌اند، اما باید در مورد علت استفاده از این اختیار قانونی و این که چنین اقدامی اولاً حقی را از دیگران ضایع نکرده، و ثانیاً به نفع دستگاه تحت مدیریتشان بوده، مستندات لازم را ارائه کنند و در محضر افکار عمومی از این اقدامشان دفاع کنند.

۲ – دستگاه موردسؤال می‌گوید استخدام این دو نفر زمانی انجام گرفته که پدرشان وزیر نبوده‌است. این استدلال با این پیش‌فرض تنظیم شده که گویی فقط یک وزیر می‌تواند با اعمال نفوذ فرصت استخدامی به‌اصطلاح چاق و چلّه برای فرزندان و وابستگانش فراهم آورد. حنای چنین استدلالی در منظر افکار عمومی رنگی ندارد. زیرا برای سالیان طولانی از مشاهده تبعیض ظالمانه و تخصیص مرغوب‌ترین فرصت‌ها به فرزندان و نورچشمی‌های مقامات غیر وزیر رنجیده‌خاطر شده، و از مظلومیت فرزندان فرهیخته خود نالیده‌اند. گیرم که در زمان جذب این دو عزیز پدرشان وزیر نبوده، دستگاه موردسؤال نباید با اشاره به این واقعیت از دادن پاسخ شفاف طفره برود. دستگاه باید بدون لکنت اثبات کند که این دو فرد در موقعیت برابر با سایر افراد واجد شرایط قرار گرفته و ارزیابی شده‌اند، و انتسابشان به فرد متنفذ آن زمان و وزیر آینده هیچ تأثیری در این انتخاب و ترجیح آنان به “بچه‌های مردم” نداشته‌است.

—————————–

* – این یادداشت در روزنامه عصر اقتصاد شماره چهارشنبه ۱۹ – ۱۱ – ۱۴۰۱ به چاپ رسیده‌است.

نگاهی به پرونده “مولّدسازی دارایی‌های دولت” *

مصوّبه سران سه قوّه که به دولت اجازه واگذاری دارایی‌های خود را با عنوان “مولّدسازی دارایی‌ها” می‌دهد، به‌عنوان یک مصوّبه بحث‌انگیز و چالشی موردتوجّه اصحاب رسانه قرار گرفته، و نقدهای متعدّدی بر آن مطرح شده‌است.

این مصوّبه و فرایند تصویب و ابلاغ آن را ذیل سه سرفصل زیر می‌توان مورد بررسی و ارزیابی قرار داد:

الف – از منظر مالی و بودجه‌ای

هر بنگاه اقتصادی نیازمند داشتن برنامه‌ای برای استفاده بهینه از دارایی‌های خود است. این وضعیت را می‌توان با اقدام یک بازیگر میدان بورس برای جایگزینی سهام کم‌بازده با سهام پربازده مقایسه کرد. یک سرمایه‌گذار حرفه‌ای که سبدی از سهام را در اختیار دارد، همواره باید به تجزیه و تحلیل شرایط بازار پرداخته، و آینده هریک از سهام خود را پیش‌بینی کند. او طبعاً تلاش خواهدکرد با این جایگزینی متوسط بازدهی سرمایه خود را بالا ببرد.

در همه کشورها دولت مجموعه‌ای از دارایی‌ها و اموال را در اختیار دارد که طبعاً همه این اموال با یک بازدهی مساوی مورداستفاده قرار نمی‌گیرند. هرچند دولت را نمی‌توان یک بنگاه اقتصادی صرف تلقی کرد که همانند هر بنگاه دیگر باید با تغییر ترکیب دارایی‌های خود هدف رسیدن به بالاترین نرخ سود ممکن را دنبال کند. بااین‌حال دولت ملزم به ارتقای کیفی فعالیت‌های خود و بهبود شاخص‌های مربوط است. به‌عنوان نمونه اگر دولت می‌تواند فلان سطح معین از خدمات را با اشغال زمینی به مساحت ۱۰۰۰مترمربع ارائه کند، نباید برای این هدف ۱۲۰۰مترمربع زمین شهری را اشغال کرده، و عرصه را بر ساکنان شهر تنگ کند.

علاوه‌براین دولت می‌تواند با تبدیل به احسن دارایی‌های مازاد، بخشی از نیاز مالی خود را در قالب بودجه سالانه تأمین کرده، و فشار کمتری از طریق دریافت مالیات یا اعمال ریاضت اقتصادی به شهروندان وارد کند.

اما این همه مسأله نیست. در این باب نکات متعددی قابلیت طرح و بررسی دارند که در زیر به چند مورد اشاره می‌شود:

۱ – ذخیره اموال دولتی در طول زمان تشکیل شده، و حاصل فعالیت چندین دولت در طول زمان است و به‌عبارتی یک دارایی بین‌نسلی تلقی می‌شود. ازاین‌رو واگذاری چنین دارایی‌هایی باید در قالب یک برنامه بلندمدت انجام بگیرد. به بیان دیگر یک دولت مجاز نیست در دوران مسؤولیت خود ذخیره‌ای را که با همت چند دولت گذشته پدیدار شده، در زمان کوتاهی فروخته و خرج کند و برای دولت‌های آینده چیزی باقی نگذارد.

بنابراین برای استفاده یک دولت معین از این دارایی بین‌نسلی باید سقفی تعیین شود. در سالیان گذشته با همین رویکرد برای امکان استفاده دولت از درآمد نفتی تدبیری اندیشیده‌شد که بخش معینی از آن به خزانه واریز شده، و درآمد مازاد باید در صندوق توسعه ملی برای آیندگان انباشته‌شود. اگر دولت واقعاً به ضرورت تغییر ترکیب دارایی‌های خود پی‌ برده، و به هر دلیلی لازم است در دوره جاری درآمدی بالاتر از سقف معین کسب شود، باید چنین تمهیدی برایش اندیشیده‌شود تا دولت‌های آینده و دراصل نسل‌های آینده از این درآمد بی‌نصیب نمانند.

۲ – تزریق بی‌رویه نقدینگی به خزانه دولت آن‌هم در دوره محدود اقتصاد کشور را گرفتار می‌کند. در اوایل دهه ۱۳۵۰ دولت وقت به‌دنبال افزایش قیمت نفت و افزایش درآمد ارزی با دستور شاه ملزم شد در برنامه توسعه کشور بازنگری کرده، و ارقام بودجه‌ای نجومی را به تصویب برساند. حاصل این اقدام چیزی جز افزایش نرخ تورم و بروز بحران نبود. بدین‌ترتیب، تصمیم‌گیرندگان باید برآورد دقیقی از ظرفیت اقتصاد کشور برای تزریق چنین درآمدی داشته‌باشند تا این تزریق در کنار آثار مثبت، دستأوردهای منفی و ناخواسته نداشته‌باشد.

۳ – در طول سالیان گذشته یکی از سرفصل‌های نقش منفی درآمدهای نفتی در اقتصاد کشور این بوده که دولت‌های وقت با کمک این منابع توانسته‌اند با موفقیت بر ناکارآمدی و ضعف ساختاری خود سرپوش بگذارند، و همان رویه‌های نادرست و بی‌نتیجه را ادامه بدهند. به‌عنوان نمونه تا زمانی که دولت با تشدید تحریم‌ها گرفتار محدودیت درآمد نشده‌بود، نه جدیتی در مسیر ارتقای کیفی نظام مالیاتی کشور و جلوگیری از فرار گسترده مالیاتی به کار می‌رفت و نه کسی به این نکته محوری توجه داشت که چرا دولت این همه دارایی را حبس کرده‌است. حال نیز ممکن است دولت به‌دنبال دسترسی آسان به درآمد شیرین و سهل‌الوصول ناشی از طرح مولدسازی، خود را از کارهای پرزحمت و پرحاشیه‌ای مانند ارتقای کیفی نظام مالیاتی، اصلاح ساختار اداری و کاهش هزینه‌های جاری خود بی‌نیاز ببیند.

۴ – معنای ضمنی طرح مولدسازی این است که در سالیان گذشته مدیران ارشد دولتی در حوزه‌های مختلف به این مهم توجهی نداشته و اجازه داده‌اند بخشی از دارایی سازمان تحت امرشان راکد و بدون بازدهی باشد و اقدامی برای تغییر این وضعیت انجام نداده‌اند. به‌راستی چرا چنین قصوری صورت گرفته‌است؟ چرا نهادهای ناظر کوچکترین تذکری نداده‌اند؟ آیا به‌موازات طرح مولدسازی بررسی منصفانه‌ای در این مورد انجام گرفته و مدیران و مسؤولان خاطی و بی‌توجه به منافع ملی پاسخگوی قصور خود خواهندبود یا همچون چندده سال گذشته همچنان بر صدر نشسته و قدر خواهنددید؟ البته ناگفته پیداست که این پرونده بزرگ ملی نباید گرفتار حبّ و بغض سیاسی شود، بلکه باید اطلاعات کافی در اختیار افکار عمومی و رسانه‌ها قرار بگیرد تا شهروندان و صاحبان اصلی کشور عملکرد درست و نادرست دولت‌های گذشته را در این میدان بررسی و ارزیابی کرده، و با اطلاعات گسترده‌تر برای آینده کشور خود تصمیم بگیرند.

۵ – همان‌گونه که اشاره شد، این ذخیره دارایی در طول سال‌های گذشته و با وجود نظارت مستمر نهادهای ناظر شکل گرفته‌است. به بیان دیگر مدیران ارشد دستگاه‌های دولتی در شرایطی که تحت نظارت همه‌جانبه چندین نهاد ناظر بوده‌اند، این قصور را مرتکب شده، و بخشی از دارایی‌های دستگاه تحت امر خود را بدون بازدهی قابل‌قبول رها کرده‌اند. حال سؤالی که پیش می‌آید این است که چگونه فرایند واگذاری این اموال در زمانی کوتاه و بدون اشراف نهادهای ناظر و درعین‌حال بدون خطا و کج‌روی اتفاق خواهدافتاد؟ به بیان دیگر متولیان امر باید ضمن بررسی علل نامکشوف ماندن این خطای بزرگ در سالیان گذشته، نهادهای ناظر را به‌گونه‌ای وارد این میدان بکنند که برخلاف دوره شکل‌گیری دارایی‌ها، در دوره واگذاری خطا اتفاق نیفتد؛ نه‌این‌که برعکس شیوه‌ای غیرقابل‌نظارت برای پیشبرد برنامه انتخاب کنند.

۶ – تجربه برنامه خصوصی‌سازی نشان داد که صرف واگذاری دارایی‌ها کارساز نیست؛ نه مشکل مالی دولت را درمان می‌کند، و نه در فضایی شفاف و عاری از تخلف اتفاق می‌افتد. برنامه مولدسازی از یک نظر برداشت دیگری از برنامه خصوصی‌سازی است، با این تفاوت که در زمان محدودتر و با سرعت عمل بیشتری اجرا خواهدشد و طبعاً به همین دلیل مستعدّ خطا و فساد بیشتری است. نکته جالب‌توجه این است که بسیاری از مسؤولانی که درگیر برنامه مولدسازی هستند، خود جزو منتقدان سرسخت برنامه خصوصی‌سازی هم بوده‌اند.

۷ – رئیس‌کل سازمان خصوصی‌سازی می‌گوید “بعضی از دستگاه‌ها از ارائه فهرست اموال‌شان خودداری می‌کنند، وزیر یک حوزه‌ای به دستگاه‌های زیرمجموعه نامه ارسال می‌کند که کسی حق ندارد اموال را در سامانه سادا ثبت کند”. به‌راستی علت این مقاومت چیست؟ برای این نوع برخورد دو دلیل قابل‌تصوّر است: حاکمیت نگاه بخشی، و حمایت از منافع بهره‌برداران خاص.

اگر این مقاومت ناشی از حاکمیت نگاه بخشی است، نقدی بسیار جدّی به دولت وارد خواهدبود. زیرا دولت وظیفه نظارت عالیه بر دستگاه‌ها و هماهنگ ساختن کلیه دستگاه‌ها حول محور نفع اجتماعی را برعهده دارد. این‌که مدیران ارشد دستگاه‌ها تابدین‌حد گرفتار نگاه بخشی هستند، که می‌توانند به صورت نظام‌یافته منافع عمومی را نادیده گرفته، و بر رویه غلط خود اصرار بورزند و همچنان برصدر نشسته و پاداش نجومی بگیرند، به معنی این است که دولت‌ها از انجام وظیفه خود در میدان هماهنگ‌سازی دستگاه‌ها ناتوان بوده و هستند.

اما اگر هدف از این مقاومت پنهان‌کاری در مورد شیوه بهره‌برداری و منافع اشخاص ثالث باشد، باید در قالب پرونده‌ای ملّی مورد بررسی قرار بگیرد. گفتنی است چند سال پیش عضو شورای شهر تهران گفت که شورا با وجود پیگیری‌های جدّی موفق به دریافت فهرست املاک شهرداری و اطلاعات مربوط به نحوه بهره‌برداری از آن‌ها نشده‌است!

۸ – عرضه دارایی‌های دولتی در زمان کوتاه می‌تواند یک شوک جدی به بازار املاک و مستغلات وارد کند. شاید از یک نظر این امر بتواند کاهشی هرچند اندک در سرعت افزایش قیمت مسکن ایجاد بکند که البته امری مثبت است. اما از سوی دیگر عرضه گسترده موجبات کاهش قیمت را فراهم خواهدآورد و این بدان‌معنی است که دولت هم باید دارایی‌های خود را با قیمت پایین به خریداران خوش‌شانس واگذار کند. منطق اقتصادی ایجاب می‌کند در طراحی فرایند عرضه دارایی‌ها به ظرفیت بازار توجه شود تا ارزان‌فروشی ناخواسته اتفاق نیفتد.

۹ – از سوی دیگر عرضه گسترده دارایی‌های دولتی شوکی به بازار سرمایه وارد می‌کند و بورس اوراق بهادار را گرفتار می‌سازد. متأسفانه دولتمردان و صاحب‌منصبان در کشور ما هیچگاه به اهمیت نقش بورس اوراق بهادار در اقتصاد ملی پی‌نبرده‌اند. به همین دلیل در سالیان گذشته، عرضه اوراق مشارکت دولتی از نظر تقویم بورسی در نامناسب‌ترین زمان ممکن اتفاق افتاده، و تزلزل بورس را بیشتر می‌کرد و درنهایت موجبات بی‌اعتمادی سهامداران به بورس را فراهم می‌ساخت. اخیراً نیز تصمیم شورای رقابت به گفته برخی کارشناسان زیان عمده‌ای را متوجه سهامداران بورس کرد‌ه‌است. ناگفته پیداست که دولت در جریان اجرای طرح مولدسازی توجهی به منافع بلندمدت و ضرورت تقویت و تحکیم پایه‌های بورس اوراق بهادار نخواهدداشت و این نهاد بسیار مهم را همچنان قربانی اهداف بودجه‌ای خود خواهدساخت.

۱۰ – ارزش دارایی‌هایی از نوع دارایی‌های مشمول برنامه مولدسازی معمولاً در طول زمان شکل گرفته، و با طی مراحل بالا می‌رود. ازاین‌رو طبعاً باید فروش هریک از این دارایی‌ها در مرحله‌ای اتفاق بیفتد که رشد قیمت مطلوبی داشته‌است. به بیان دیگر نمی‌توان پذیرفت که دولت یک دارایی ارزشمند را با قیمتی پایین به خریدار واگذار کند و خریدار با کمترین اقدامات موفق به افزایش ارزش آن مال شده و درنتیجه رانتی عظیم را تصاحب کند. همین اتفاق در مناطق آزاد کشور به بارزترین شکل اتفاق افتاده‌است. مناطق آزاد طبق ضوابط خود ناگزیر از فروش زمین برای تأمین هزینه‌های عمرانی منطقه هستند، زیرا نصیبی از بودجه دولتی ندارند. ازاین‌رو این سازمان‌ها به دلیل الزامات بودجه‌ای ناگزیر از فروش مقدار معینی زمین در طول سال هستند. همین امر فرصتی ارزشمند را برای ثروت‌اندوزی در اختیار متقاضیان زمین قرار می‌دهد که با قیمتی اندک زمین را تملک کرده، و با انجام کوچکترین تغییرات شاهد افزایش چشمگیر ارزش دارایی خود باشند. بدین‌ترتیب در شرایطی که خریداران زمین در مناطق آزاد از محل افزایش قیمت زمین به ثروتی سرشار دست یافته‌اند، سهم خود سازمان‌ها از این ثروت سرشار چندان قابل‌اعتنا نبوده‌است، زیرا اراضی تحت تملک خود را از سر ناچاری در نامناسب‌ترین زمان ممکن و در ابتدای دوران رشد قیمت فروخته و می‌فروشند.

می‌توان انتظار داشت جریان واگذاری دارایی‌های دولتی در قالب برنامه مولدسازی هم به دلیل سرعت عمل و الزامات بودجه‌ای همین مسیر نادرست را طی کرده، و در قبال کسب درآمدی اندک برای دولت، رانتی سرشار را نصیب خریداران بختیار بکند.

۱۱ – با عنایت به اهداف بلندمدت توسعه کشور شاید واگذاری برخی املاک و اراضی به بخش غیردولتی حتی با قیمت مناسب هم چندان درست نباشد. زیرا این‌گونه واگذاری‌ها مسیر توسعه بلندمدت کشور را کند و گزینه‌های قابل‌مطالعه توسعه آینده کشور را کاهش می‌دهد. در چنین مواردی لازم است مدیریت جامعه به‌جای انتخاب الگوی فروش و کسب درآمد، واگذاری در قالب اجاره بلندمدت را دنبال کند. در حوزه مدیریت شهری به‌ویژه در کلانشهرها، مدیریت شهری باید به‌تدریج به یک بزرگ‌مالک مبدل شود که با استفاده از درآمد ناشی از اجاره املاک خود به اداره امور شهر می‌پردازد، این بدان‌معنی است که مدیریت کلانشهرها هرگز نباید برپایه فروش دارایی‌ها و دلخوش شدن به کسب درآمد از این محل اداره شوند، بلکه باید خود را برای آینده‌ و دشواری‌های آن آماده کنند، آن‌هم در شرایطی که دیگر املاک چندانی برای فروش ندارند. همین ملاحظه در مورد سازمان‌های مناطق آزاد و دولت‌های توسعه‌گرا نیز مطرح است.

ازاین‌رو برنامه مولدسازی می‌بایست برپایه اجاره بلندمدت برخی املاک و احیاناً فروش برخی دیگر بنا شود، و از ابتدا اصل بر فروش دارایی‌ها نباشد.

ب – از منظر حقوقی

محور کلی برنامه مولدسازی شناسایی دارایی‌های راکد و فاقد بازدهی دستگاه‌ها و اقدام به فروش آن‌ها است. واگذاری دارایی‌های دولتی قوانین و مقررات خاص خود را دارد و طبعاً چنین برنامه‌ای باید در قالب قوانین موجود اجرا شود. بااین‌حال به نظر می‌رسد این برنامه بدون توجه به الزامات قانونی و با رویه‌ای بسیار ویژه مطرح شده‌است. ازیک‌سو قوانین فعلی و حتی اصول قانون اساسی نادیده گرفته‌شده‌است. از سوی دیگر نهادهای رسمی کشور و در رأس آن‌ها مجلس که باید در رأس امور باشد، در فرایند تهیه و تصویب برنامه دخالت داده‌نشده‌اند. علاوه‌براین برای مسؤولان و دست‌اندرکاران برنامه مصونیت قضایی در نظر گرفته‌شده، که بسیار قابل‌تأمل است.

در پیش گرفتن چنین رویه‌ای برای تصویب و اجرای برنامه‌ای از نوع واگذاری اموال دولتی، دراصل باب کردن یک روش غلط است که پس‌لرزه‌های آن تا سال‌ها نظام اداری کشور را خواهدآزرد. زیرا در سال‌های اینده نیز ممکن است مسؤولان وقت با بهانه‌های واهی به فکر نادیده گرفتن نهادهای قانونی کشور برآمده، و اهداف و مطامع خود را پیش ببرند. به قول شاعر:

اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی

برآورند غلامان او درخت از بیخ

در این مبحث نامه‌ای که در سال ۱۳۶۷ جمعی از نمایندگان مجلس برای بنیانگذار انقلاب اسلامی نوشته‌اند و پاسخ ایشان بسیار قابل‌تأمل است.

امام خمینی (ره) در عین توجه و تأکید فراوان بر انجام امور کشور براساس قانون و با تکیه بر نهادهای قانونی،  با عنایت به مصالح زمان جنگ در کوتاه‌مدت دستوراتی صادر می کردند که فراتر از قانون بود که البته جای تعجب نداشت، زیرا همواره و در همه کشورها در دوران جنگ چنین رویه‌ای به کار می‌رود. بدین‌ترتیب در مواردی که خلأ قانونی وجود داشت، ایشان دستورات خاصی صادر کرده، و گره‌های کور اجرایی را می‌گشودند.

بااین‌حال در شهریورماه آن سال و در شرایطی که آتش‌بس محقّق شده، جنگ عملاً خاتمه یافته و کشور دیگر گرفتار شرایط جنگی نبود، جمعی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی ضمن بیان ایرادات پیش‌آمده از ایشان درباب ادامه این رویه رهنمود خواستند. پاسخ امام خمینی (ره) به این نامه بسیار محل تأمل است: “مطلبى که نوشته‏اید کاملاً درست است. ان‏شاءاللّه‏ تصمیم دارم در تمام زمینه‏ها وضع به‌صورتى درآید که همه طبق قانون اساسى حرکت کنیم. آنچه در این سال‌ها انجام گرفته‌است در ارتباط با جنگ بوده‌است. مصلحت نظام و اسلام اقتضا مى‏کرد تا گره‏هاى کور قانونى سریعاً به نفع مردم و اسلام باز گردد. از تذکرات همۀ شما سپاسگزارم و به همۀ شما دعا مى‏کنم.”

به بیان دیگر ایشان با پذیرش صریح نقد محترمانه نمایندگان مردم، تأکید کرده‌اند که رویه‌های فراقانونی فقط و فقط مناسب زمانی است که کشور با گرفتاری بزرگی روبه‌رو شده، و قوانین و رویه‌های حاکم پاسخگو نیستند، و باید ابتکاری برای گشوردن گره از کار مردم اتفاق بیفتد. اما در شرایطی که به‌اصطلاح مملکت امن و امان است و همه نهادهای قانونی مستقر شده، و براساس نظام قانونی مدوّن انجام تکلیف می‌کنند، همگان ملزم هستند در چارچوب قانون حرکت کنند و گرفتار وسوسه نادیده گرفتن روش‌های “پردردسر” قانونی نشوند.

پ – از منظر کشورداری و مدیریتی

ارائه برنامه مولدسازی دارایی‌ها علاوه بر مباحثی که در دو حوزه پیش‌گفته دامن زد، در میدان بسیار خاصی نیز دولتمردان را در معرض ارزیابی و نقد قرار داد. در این میان موارد زیر قابل‌تأمل هستند:

۱ – شیوه بسیار ویژه تصویب و ابلاغ مصوبه و نادیده گرفتن ضرورت اقناع افکار عمومی نه‌تنها کمکی به پیشبرد این برنامه نکرد، بلکه بیشتر موجب حساس‌تر شدن رسانه‌ها، کارشناسان و افکار عمومی شد. به بیان دیگر روش نادرست اطلاع‌رسانی دولتیان که اصل را بر اعلام نکردن و به‌اصطلاح حرکت چراغ خاموش گذاشته‌بود، بیشتر موجب کنجکاوی افکار عمومی و مسأله‌دار شدنشان شد. مستقل از محتوای برنامه مولدسازی و نقدهای وارد بر آن، انتخاب چنین رویه اطلاع‌رسانی فقط و فقط نشان از ناآشنایی با فن کشورداری و مواجهه با افکار عمومی دارد.

۲ – طبعاً اقدام مهمی چون واگذاری اموال دولتی با ارزشی بسیار بالا، اقدامی بزرگ بوده و نیازمند بررسی کارشناسانه متناسب با ارزش ریالی این معاملات است. ازاین‌رو دولت برای تهیه و تدوین چنین برنامه‌ای باید تلاش گسترده‌ای برای استفاده از نظرات کارشناسان چه در بدنه دولت و چه خارج از آن به‌کار گیرد تا بتواند تصمیمی خردمندانه و متضمّن منافع عمومی اتّخاذ کند. اما در این فرایند نه تنها از کارشناسان خارج از بدنه دولت کمکی خواسته‌نشده، و نه‌تنها به نظرات کارشناسان داخل بدنه دولت اعتنا نشده، بلکه حتی نظرات نمایندگان مجلس هم شنیده‌نشده‌است. از منظر علم کشورداری چنین خطایی را نمی‌توان قابل‌اغماض تلقی کرد.

۳ – این شیوه خاص تصمیم‌گیری و نادیده گرفتن جایگاه مجلس به‌عنوان نمایندگان مردم، درواقع پیامی جز بی‌فایده بودن انتخابات و بی‌ثمر بودن رأی مردم را به رخ نمی‌کشد. وقتی چنین تصمیم مهمی بدون شرکت دادن نمایندگان مردم گرفته‌می‌شود، دراصل مسؤولان مربوط ناخواسته همان تبلیغات دشمنان ایران را دامن می‌زنند که هدفشان مأیوس کردن مردم از شرکت در انتخابات است. این امر نیز یک خطای بزرگ از منظر علم کشورداری است.

۴ – شیوه خاص واگذاری دارایی‌ها در زمان محدود و بدون اندیشیدن به روش‌های کارآمد نظارت و بازرسی شرایطی را ایجاد می‌کند که فساد گسترش بیابد. زیرا در شرایطی که واگذاری‌های مرتبط با سیاست خصوصی سازی با وجود نظارت جدی و چند لایه مسؤولان ذیربط، با حاشیه‌های متعدد همراه بود، چگونه ممکن است واگذاری غیرشفاف و ضرب‌الاجلی مصون از فساد باشد؟

به بیان دقیق‌تر در شرایطی که هیولای فساد در کشور قدرتمند شده و مبارز می‌طلبد، از مسؤولان انتظار می‌رود با هر اقدام و تصمیم خود، گامی در مسیر مبارزه با فساد برداشته، و محدودیتی برای مفسدان و رانت‌خواران ایجاد کنند، نه‌این‌که برعکس ‌میدان جدیدی برای تاخت‌وتاز این هیولای سرمست از قدرت بیارایند.

۵ – دخالت ندادن مراکز علمی در این تصمیم مهم خطایی بزرگ و نابخشودنی است. امروزه دولت‌ها تلاش می‌کنند با بهره‌گیری از مشورت و کمک فکری مراکز علمی کشور بهترین شیوه کشورداری و اداره امور را برای پیشبرد اهداف ملی به کار بگیرند. در چنین فضایی نادیده گرفتن ظرفیت دانشگاه‌ها و دانشگاهیان (حتی خودی‌ها) بسیار شگفت‌انگیز است و نشان از بسته بودن ذهن مسؤولان ذیربط دارد. گفتنی است در این راستا یکی از منتقدین برنامه مولدسازی اخیراً پیشنهادی طنزآلود اما بسیار قابل‌تأمل مطرح کرد که درعین مفرّح بودن بسیار اندوهبار است: ایشان پیشنهاد کرد دانشگاه تهران به‌عنوان یک دارایی فاقد بازدهی به فروش رسیده و در اراضی آن بازارچه و مجتمع تجاری و … بنا شود! توجیه ایشان این بود که (با پوزش از محضر دانشگاهیان فهیم و فرهیخته کشور) دانشگاهی که نتوانسته به مدیران و متولیان امر این امر بدیهی را بیآموزد که باید برای گرفتن تصمیمات کلان از او یاری بجویند، لابد فاقد بازدهی لازم است!

استفاده نکردن از ذخیره دانایی کشور خبط و خطایی بزرگ از منظر علم کشورداری است، و هرگز نمی‌توان با توسل به توجیهاتی نظیر فوریت امر این خطای بزرگ را توجیه کرد. زیرا تدوین چنین برنامه‌ای طبعاً در همین چند هفته اتفاق نیفتاده، و سابقه‌ای در نظام تصمیم‌گیری کشور دارد.

اما به‌عنوان حسن ختام باید گفت انتشار اخبار مربوط به برنامه مولدسازی تحرک گسترده‌ای در فضای رسانه‌ای کشور ایجاد کرد و بسیاری از سخنوران را با وجود اختلاف نظر عمیق سیاسی در کنار هم قرار داد. درواقع از این منظر می‌توان تدوین این برنامه را گامی مثبت و روبه‌جلو تلقی کرد! زیرا به همه فعالان سیاسی نشان داد که گاه لازم است با هدف اندیشیدن به منافع ملی و مصالح عمومی، اختلاف نظر در میدان سیاست را کنار گذاشته و با همه ایران‌دوستان دلسوز از هر حزب و قبیله‌ای همراه و همصدا شد و برای حفظ منافع ملی از نیروی عظیم حاصل از وحدت همه ایران‌دوستان بهره‌برد. ازاین‌رو باید از اقدام تدوین‌کنندگان برنامه مولدسازی سپاسگزار بود که ناخواسته مقدمات یک همگرایی مبارک هرچند مستعجل را در کشورمان فراهم ساختند!

———————————–

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره چهارشنبه ۱۹ – ۱۱ – ۱۴۰۱ به چاپ رسیده‌است.

ویژگی‌های اقتصاد علوی *

بی‌تردید امام علی (ع) مظلوم‌ترین شخصیت عالم است، نه این دلیل که مردم کوفه قدرش نشناخته و تنهایش گذاشتند، و نه به این دلیل که دشمنانش با فریفتن مردمان بر مسند قدرت تکیه زده، و سخنوران هتّاک را به خدمت گرفتند تا مانع گسترش محبت مردم نسبت به ایشان شوند. یکی از ابعاد این مظلومیت بزرگ و دردناک این است که تجربه حکومت کوتاه ایشان چندان مورد توجه پیروان آن بزرگ قرار نمی‌گیرد، و گویی پیروی از ایشان را فقط در اظهار عشق و ارادت خلاصه می‌کنند.

امام (ع) در دوران کوتاه حکومتشان باوجود روبه‌رویی با انواع کارشکنی‌ها، هرگز از تلاش برای ارتقای کیفی زندگی شهروندان حکومتش غافل نشد، و اجازه نداد اقتصاد کشور بار سنگین دشواری‌های میدان سیاست را بر دوش بکشد. امروزه هرچند مسائل و معضلاتی که جوامع بشری با آن‌ها روبه‌رو هستند، بسیار پیچیده‌تر و بغرنج‌تر شده‌اند، اما بررسی سیاست‌ها و تدابیر آن بزرگ و تدوین آن‌ها در قالب یک شیوه ارزش‌گذاری و اولویت‌بندی همواره راهگشا و روشنگر است.

در یک نگاه اولیه ویژگی‌های زیر از اقتصاد علوی جلب توجه می‌کنند:

۱ – در اقتصاد علوی فساد تحمّل‌ناپذیر است. ممکن است صاحب‌منصبی گرفتار وسوسه شود و بلغزد. اما حکومت با هیچ توجیهی خطای او را تحمل نمی‌کند. امام در دوران حکومت خود هرگز با صاحب‌منصبان یا متنفذان خطاکار از سر مصلحت‌اندیشی سازش نکرد.

۲ – در اقتصاد علوی همه شهروندان مساوی هستند و هیچکس بر دیگری امتیاز ندارد، و شهروند درجه یک یا “خودی” محسوب نمی‌شود. در آن ایام هدایای خاص حکومت به “خودی‌ها” موجب شده‌بود گروهی معدود از جامعه در موقعیت برتر قرار گرفته و به ثروت و مکنتی عظیم دست پیدا کنند. درحالی‌که بقیه آحاد جامعه به چنین امتیازی دسترسی نداشتند. امام همه آن امتیازات را ملغی فرمود. به بیان دقیق‌تر از دید ایشان همه مردم می‌بایست فرصتی یکسان برای کسب درآمد و ثروت‌اندوزی حلال داشته‌باشند، و نباید با هر توجیهی به گروهی اندک از جامعه فرصت بیشتری نسبت به بقیه داده‌شود.

۳ – همان‌گونه که اشاره شد، خودی‌ها در اقتصاد علوی از امتیازی نسبت به دیگران برخوردار نیستند. اما این همه ماجرا نیست! درواقع آنان با محدودیت بیشتری نسبت به بقیه مردم روبه‌رو هستند، و آنچه بر عموم مردم مباح است، ممکن است برای آن‌ها ممنوع تلقی شود، زیرا خواه ناخواه جزو وابستگان حکومت هستند. امام (ع) استاندارش را به دلیل شرکت در یک میهمانی شام مجلل با شدیدترین لحن توبیخ کرد. درحالی‌که چنین اقدامی برای دیگران لزوماً ممنوع نبود.

۴ – در اقتصاد علوی رفع مشکلات معیشتی مردم اولویت اول حکومت است، و اگر مبارزه با فساد با جدیّت دنبال می‌شود، یکی از علل آن تأثیر مستقیم فساد بر گسترش فقر است. امام (ع) هرچند دستگاه اداری کشور را مأمور رسیدگی به امور فقرا و ریشه‌کن ساختن فقر کرده‌است، اما خود به محلات فقیرنشین سرکشی کرده، و از حال تهیدستان پرس‌وجو می‌کند که مبادا کسی از فقرا از حمایت کارگزاران حکومت بی‌نصیب مانده‌باشد. به بیان امروزی حکومت با هیچ توجیهی نمی‌تواند با معضل فقر مماشات کرده، و از هر اقدامی برای رفع گرفتاری آخرین فقیر جامعه کوتاهی کند.

۵ – در اقتصاد علوی ارائه خدمات رفاهی به شهروندان بسیار مهم تلقی می‌شود. در دوران حکومت امام رویارویی با انواع دسیسه‌ها بهانه‌ای برای حکومت نبود که در امر ارائه خدمات رفاهی و عمرانی کوتاهی کند. امام گزارشی از اقدامات حکومت به مردم می‌دهد که: “در کوفه همه زندگی مناسب دارند: صاحبان پایین‌ترین شغل‌ها هم نان گندم می‌خورند، خانه و سرپناه دارند، و آب گوارا می‌نوشند.”

۶ – در اقتصاد علوی همه شهروندان حق دارند از نعمت امنیت برخوردار باشند. امنیت فقط حق صاحب‌منصبان نیست. امام از تعرض راهزنان اموی به شهروندان منطقه مرزی و ربودن اموال یک بانوی غیرمسلمان بسیار آشفته می‌شوند. این بدان‌معنی است که در حکومت ایشان امنیت و آرامش خاطر برای همه شهروندان باید فراهم باشد. از سوی دیگر می‌توان گفت امنیت فقط در دفع شر راهزنان خلاصه نمی‌شود، بلکه هر عاملی که موجبات نگرانی شهروندان را فراهم کرده، و آرامش خاطرشان را برهم بزند، مخلّ امنیت است و دفع آن وظیفه حکومت، خواه هجمه آفت بیماری فراگیر باشد، و خواه هجمه معضل بیکاری فرزندان.

۷ – در دوران حکومت امام (ع) هنوز مسابقه مهیج ملت‌ها در میدان رشد اقتصادی و تلاش برای رسیدن به بالاترین نرخ رشد آغاز نشده‌بود. بااین‌حال از توجه ویژه ایشان به ارتقای کیفی سطح زندگی شهروندان و تضمین آینده آنان در سایه فراهم آوردن “امنیت همه‌جانبه”، می‌توان چنین برداشت کرد که اقتصاد علوی هیچگاه نمی‌تواند نسبت به بالا بودن نرخ رشد اقتصادی رقبای منطقه‌ای و همسایگان کشور و فقیرتر شدن تدریجی شهروندان بی‌تفاوت بماند. زیرا به این حقیقت واقف است که با افزایش قدرت خرید همسایگان امنیت اقتصادی و اجتماعی و حتی فرهنگی شهروندان تضعیف خواهدشد.

به این فهرست موارد متعدد دیگری می‌توان افزود که از حوصله این یادداشت خارج است. اما با مرور همین عناوین محدود می‌توان دریافت امروزه با کم‌اهمیت شمردن ابعاد گرفتاری اقتصادی شهروندان از ارزش‌های علوی دور شده‌ایم. اشاره به یک مورد از کم‌توجهی‌ها برای درک بهتر ابعاد این غفلت کافی است:

برخی از متنفذان و صاحب‌منصبان کشور در سالیان گذشته از امکان خرید املاک ارزان‌قیمت به‌عنوان هدایای خاص بهره‌مند شده‌اند (خواه تملک اموال متعلق به نهادهای حکومتی با قیمت‌های ترجیحی، و خواه واگذاری املاک نجومی در سالیان اخیر). این هدایای خاص فاصله طبقاتی شگرفی بین آنان و عامه مردم که از این نعمت بزرگ برخوردار نشده‌اند، ایجاد کرده، و ثروتی را به صورت املاک و مستغلات در اختیار خواص قرار داده، که امنیت اقتصادی و شغلی برای ده نسل بعدشان هم فراهم شده‌است. اما سایر شهروندان نگران وضعیت شغلی فرزندان نخبه خود هستند که باید با رسیدن به شغلی در پایین‌ترین سطح سلسله‌مراتب اداری کشور هم از خوش‌شانسی خود مشعوف شوند. کافی است آدرس محل زندگی برخی از این صاحب‌منصبان را در طول چهل‌سال گذشته بررسی کنید تا معلوم شود چگونه مثلاً فردی که در آن ایام در فقیرنشین‌ترین منطقه شهر در خانه‌ای استیجاری سکونت داشت، اینک مالک ده‌ها رقبه املاک و مستغلات در گرانترین منطقه شهر شده‌است؛ اتفاقی که در اقتصاد علوی هرگز امکان بروز و ظهور ندارد.

—————————-

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۱۶ – ۱۱ – ۱۴۰۱ به چاپ رسیده‌است.

“مسکن متری” چاره کار نیست *

سال‌هاست که بحران شکل‌گرفته در حوزه مسکن روزبه‌روز حادّتر می‌شود و متولّیان امر گاه‌وبیگاه با رونمایی از تدابیر جدید برای مهار آن تلاش می‌کنند، امّا با نگاهی به وضع موجود این حوزه می‌توان دریافت که تدابیر گذشته حتی اگر اثر مثبتی هم از خود برجای‌ گذاشته‌باشند، این اثر کوتاه‌مدت و بسیار کوچک بوده‌است. طرح مسکن متری نیز که چندوقتی است متولیان امر از آن سخن می‌گویند، تفاوت چندانی با طرح‌های ناموفق قبلی ندارد و بنا به دلایلی که در زیر ذکر خواهدشد، نمی‌تواند تأثیر قابل‌توجهی در مسیر حل معضل مسکن از خود برجای بگذارد.

ناموفق بودن طرح‌ها و ایده‌هایی از این نوع عمدتاً به دلیل بی‌اعتنایی به ریشه مشکل است. از این نظر چنین تدابیری را می‌توان با شیوه درمانی حکیمی مقایسه کرد که به‌جای تجویز کشیدن دندان پوسیده، تلاش می‌کند عجالتاً با استفاده از معجون‌های گیاهی درد را تسکین ببخشد.

اصل ۳۱ قانون اساسی دولت و دولتمردان را ملزم کرده که برنامه‌ای برای خانه‌دار شدن همه شهروندان کشور تدوین و اجرا کنند. زیرا هر فرد از جامعه ایرانی حق دارد مسکنی در شأن خود داشته‌باشد. اگر از زمان تصویب این اصل مترقی اراده جدی برای اجرای این حکم قانونی وجود داشت، دولت‌های وقت باید اقداماتی را ذیل سه سرفصل زیر انجام می‌دادند:

۱ – افزایش سهم مزد در درآمد ملی

سطح دستمزدها در اقتصاد نقش مهمی در تسریع جریان خانه‌دار شدن شهروندان دارد. زیرا قدرت پس‌انداز و تشکیل منابع مالی برای خرید مسکن متأثر از آن است. طبعاً پایین بودن دستمزدها موجب کاهش قدرت پس‌انداز بخش بزرگی از جامعه شده، و امکان خرید مسکن برای آنان فراهم نخواهدشد. در این میدان باید دولت دو اقدام مهمّ انجام می‌داد:

الف – دولت باید از جریان تشکیل سندیکاهای کارگری و انجام چانه‌زنی دسته‌جمعی برای افزایش معقول سطح دستمزدها حمایت می‌کرد. هرچند تشکیلات خانه کارگر در همان سال‌های نخست پیروزی انقلاب اسلامی مورد حمایت قرار گرفت، اما درکل جریان چانه‌زنی دسته‌جمعی نیروی کار برای تعیین سطح دستمزد در جامعه ما هنوز راه درازی در پیش دارد.

ب – دولت باید برای افزایش بهره‌وری نیروی کار به‌عنوان موتور حرکت روبه‌جلو دستمزدها تدبیری می‌اندیشید. تلاش برای تداوم رونق اقتصادی و دستیابی به اهداف توسعه کشور، ارتقای فنآوری و ارتقای کیفی آموزش می‌توانستند موجبات افزایش بهره‌وری نیروی کار و درنتیجه افزایش سهم مزد را فراهم سازند. اما تداوم بحران‌ها و تحریم‌ها و کاهش ارتباط با بازارهای جهانی شرایطی را فراهم آورد که این شاخص کلیدی برای سالیان طولانی افزایش محسوسی نداشته‌باشد.

۲ – مهار رشد قیمت مسکن

افزایش بیرویه قیمت مسکن می‌تواند آثار مثبت افزایش قدرت پس‌انداز را خنثی کند. بنابراین دولت باید برای مهار این افزایش تدابیری بیندیشد. رفع تنگناها در بازار مصالح ساختمانی، معافیت مالیاتی و تسهیلات بانکی ارزان‌قیمت برای انبوه‌سازان مسکن، جلوگیری از افزایش قیمت مسکن شهری و عوارض صدور پروانه ساختمانی و از همه مهم‌تر جلوگیری از شکل‌گیری و سلطه تقاضای سفته‌بازانه مسکن جزو اقداماتی هستند که باید موردتوجه دولتمردان قرار می‌گرفتند. اما نبود عزم جدّی در این میانه و سپردن زمام امور به بازار آزاد، موجب شد به‌دنبال افزایش نجومی حجم نقدینگی در کشور، نقدینگی سرگردان همچون سیلابی مخرّب روانه بازار املاک و مستغلات شده، و قیمت زمین شهری و مسکن را با سرعت افزایش بدهد، سرعتی که هرگز افزایش قدرت پس‌انداز حقوق‌بگیران تحت تأثیر عامل اول نمی‌تواند پاسخگوی آن باشد.

۳ – ایجاد امکان خرید اقساطی

خرید اقساطی این امکان را برای نیازمندان مسکن فراهم می‌آورد که با اتکا به درآمدهایشان در سال‌های آینده مسکن خریداری کنند و به‌جای اجاره ماهانه اقساط خرید مسکن را بپردازند. پررنگتر شدن نقش بانک‌ها در تأمین مالی برنامه خرید مسکن، فراهم ساختن امکان واگذاری مسکن در قالب قراردادهای اجاره به شرط تملیک، راه‌اندازی صندوق‌های سرمایه‌گذاری مسکن و ساختمان و درنهایت طرح مسکن متری ذیل این سرفصل قرار می‌گیرند. هرچند دولت‌های مختلف در طول چندده سال گذشته فعالیت‌هایی در این میدان داشته‌اند، امّا نبود نقشه‌راه مدوّن موجب شده، این تلاش‌های پراکنده کمکی به حلّ مشکل نکند. به‌عنوان نمونه افزایش سقف وام مسکن هرچند با هدف کمک به متقاضیان مسکن اتفاق افتاده، اما در عمل تبدیل به عاملی برای متضرّر ساختن آنان شده‌است. یا برنامه راه‌اندازی صندوق مسکن و ساختمان هرچند در زمان خودش ایده سنجیده و قابل‌دفاعی بود، امّا فرایند تصویب و شروع آن به‌حدّی زمانبر شد که عملاً با افزایش سهم زمین در قیمت مسکن، کارآیی خود را از دست داد.

به‌طوری‌که ملاحظه می‌شود، از زمان تصویب قانون اساسی عمل به تکلیف اصل ۳۱ کنار گذاشته‌شده، و دولت‌ها برنامه خردمندانه و جامعی برای اجرای این تکلیف نداشته‌اند. در دهه نخست درگیری کشور در جنگ داخلی و سپس تلاش برای دفع تجاوز دشمن بعثی فرصت اندیشیدن و اقدام کارساز را به دولت وقت نداد. اما در دهه‌های بعد به‌تدریج وسوسه به فراموشی سپردن این تکلیف قانونی سراغ مسؤولان آمد. زیرا وقنی می‌توان تکلیف آموزش رایگان همگانی را نادیده گرفت، می‌توان اصل ۳۱ را هم رندانه کنار گذاشت.

اینک با تشدید بحران مسکن و افزایش سریع جمعیت مستأجر، دولتمردان تلاش می‌کنند با رونمایی از تدابیری همچون مسکن متری گامی برای حلّ این بحران بزرگ بردارند. اما نکته قابل‌تأمّل این است که همچون سرکنگبینی که به گفته مولانا صفرا می‌فزود درحالی که با هدف کاستن از میزان صفرای بیمار تجویز شده‌بود، چنین تدابیری هم نه‌تنها کمکی به قشر نیازمند مسکن نمی‌کند، بلکه در بلندمدت به زیان آنان نیز تمام می‌شود. زیرا همان‌گونه که مدافعان طرح مسکن متری نیز اشاره کرده‌اند، اجرای این طرح رونق در بخش مسکن ایجاد کرده، و به عرضه‌کنندگان مسکن که به دلیل گرانی بیش از حد امکان تبدیل به احسن اموالشان را از دست داده‌اند، کمک خواهدکرد که واحدهای فاقد مشتری را با قیمت مطلوبشان بفروشند، و ناگزیر از کاهش قیمت پیشنهادی برای فروش نباشند.

به بیان دقیق‌تر برندگان واقعی طرح‌هایی مانند افزایش سقف وام مسکن و مسکن متری همان کسانی هستند که با وارد کردن نقدینگی خود به بخش املاک و مستغلات و شکل دادن تقاضای سفته‌بازانه، موجبات گرانی سهمگین مسکن را فراهم آورده‌اند.

مقابله با بحران مسکن و جلوگیری از پیامدهای منفی و بسیار دردناک اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی آن در گرو برخورد اصولی با مشکل و عنایت به هرسه سرفصل برشمرده در بالا است و با ارائه طرح های مسکّن‌گونه آبی برای نیازمندان واقعی مسکن گرم نمی‌شود.

———————————-

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۹ – ۱۱ – ۱۴۰۱ به چاپ رسیده‌است.

ضرورت واکاوی پرونده استخدامی مربوط به شورای شهر *

در ده روز گذشته پرونده استخدام فرزند یکی از اعضای شورای شهر تهران به‌عنوان مسؤول دفتر وی با دریافتی ماهانه غیرمتعارف رسانه‌ای شده، و موردتوجه افکار عمومی قرار گرفت. افرادی به دفاع از عضو شورا پرداخته و با بیان این‌که اتفاق مهّمی نیفتاده و این کار کاملاً قانونی بوده، سعی در مقابله با این تهاجم رسانه‌ای داشتند. اما واکنش تند کاربران فضای مجازی عاقبت موجب شد، آن مسؤول دفتر که استخدامش حاشیه‌ای جدّی به‌دنبال داشت، استعفا کرده، و پرونده به‌گونه‌ای بسته‌شود.

بااین‌حال به باور نگارنده این پرونده به‌ ظاهر کوچک و کم‌اهمیت با هدف درس گرفتن از آن و تلاش برای جبران بسیاری خطاهای ریز و درشت دیگر ارزش واکاوی بیشتر دارد. دراین باب موارد زیر ارزش بررسی و تأمل دارند:

۱ – با همّت اصحاب رسانه خطایی به‌ظاهر کوچک اصلاح شد. هرچند لحن بیان مدافعان نشان می‌داد که اراده‌ای برای اصلاح درکار نیست. اما ابزار رسانه کار خود را کرد. رسانه‌ها در میدان مبارزه با فساد و ویژه‌خواری نقش بسیار کلیدی برعهده‌دارند. استقلال رسانه‌ها و کمک به آزادی عمل و اقتدار آن‌ها می‌تواند گامی برزگ در مسیر فسادستیزی تلقی شود. از سوی دیگر هر صاحب‌منصبی که هدف محدود ساختن رسانه‌ها را دنبال می‌کند، دانسته یا ندانسته به گسترش فساد در جامعه کمک می‌رساند. در مورد همین پرونده “کوچک” اگر رسانه احتیاط کرده، و نگران تعطیلی و پرونده‌سازی می‌شد، هرگز این کژّی راست نشده، و آن‌ ضرر نیمه‌کاره نمی‌ماند.

۲ – در این پرونده مدافعان گفتند کاری خارج از قانون انجام نشده‌است. درواقع آیین‌نامه‌های داخلی شورا به اعضای شورا اجازه می‌دهد مسؤول دفتر و راننده‌شان را از خارج از سازمان شهرداری معرفی کنند. بی‌تردید در شرایطی که شهرداری به گفته عضو سابق شورای شهر ۵ برابر نیازش نیرو استخدام کرده، اعطای چنین اختیاری به اعضای شورای شهر که باید مدافع منافع شهروندان باشند، قابل‌توجیه نیست، زیرا این عزیزان می‌توانند از بین این‌همه نیروی اضافی که به لطف مسؤولان سابق جذب شده، و به جمع کثیر حقوق‌بگیران شهرداری اضافه‌شده‌اند، دو نفر نیروی مورد اعتماد خود را پیدا کرده، و برای مردم تهران خرج‌تراشی نکنند. حال باید پرسید آیا مسؤولی که متوجه وجود چنین رویه تبعیض‌آمیز و ناموجّهی می‌شود و به‌جای تلاش برای اصلاح آن، به فکر بهره‌برداری خودمانی از آن می‌افتد، مرتکب تقصیر تا حداقل قصور نشده‌است؟

۳ – حقوق و مزایای فرد موردنظر رقمی گزاف بوده که برای بسیاری از حقوق‌بگیران جامعه رقمی رویایی محسوب می‌شود. باید دید این رقم فقط برای این فرد خاص تعیین شده یا همه مسؤولان دفاتر چنین حقوقی می‌گیرند. در حالت اول روشن است که خطایی بزرگ صورت گرفته، و باید رسیدگی لازم انجام بگیرد. در حالت دوم هم باید گفت متأسفانه برخی مسؤولان با استفاده از خلأهای قانونی فرصت‌های مرغوب در حوزه خود پدید می‌آورند تا در فرصت مناسب از آن استفاده‌شود. تعیین حقوق‌های گزاف و نجومی که معمولاً تناسبی با سطح مسؤولیت و تجربه و استعداد افراد ندارد، از این نوع است. آیا نهادهای نظارتی برای انجام وظیفه خود وارد این میدان خواهندشد و دریچه‌های ورود فرصت‌طلبان زراندوز را خواهندگرفت؟

۴ – مطالبی که در دفاع از این استخدام خاص مطرح شد، نیز بسیار قابل‌تأمل هستند: “می‌خواستند وجهه عضو شورا را تخریب‌ کنند!”، “کار خلاف قانون صورت نگرفته‌است”، “نامبرده حقوق معوقه داشته و ماه بعد اصلاح می‌شود”، “مسؤول دفتر عضو شورای شهر وظیفه سنگینی برعهده دارد و حقوقش نیز متناسب با وظایفش است”، “استخدام این فرد قبل از ابلاغ مصوبه تعارض منافع بوده”، و … . همین جملات به‌خوبی شتابزدگی مدافعان را به تصویر می‌کشند. متأسفانه در سپهر سیاسی کشورمان این رویه جا افتاده که به‌دنبال مطرح شدن چنین اخباری در مورد یک مقام مسؤول، وابستگان سیاسی او به سرعت وارد میدان شده و همه توان خود را برای توجیه خطای این فرد خودی به‌کار می‌گیرند. به بیان دیگر آنان باور دارند که خطای خودی‌ها باید تحمّل شده، و خطای احتمالی طرف مقابل بزرگنمایی شود. سیاسی شدن جریان مبارزه با فساد آفتی مرگبار است که چنین مبارزه‌ای را با شکست روبه‌رو می‌کند. همه مسؤولان باید بپذیرند که خطا خطاست، چه مرتکب آن جزو خودی‌ها باشد و چه جزو به‌اصطلاح نخودی‌ها.

۵ – “خطا”های استخدامی قدرتمندان فقط در استخدام فرزندانشان خلاصه نشده، و کشف این‌گونه خطاها تلاش و دقتی بیشتر طلب می‌کند. شرایطی را تصور کنید که فرد الف گل پسر فرد ب را با استفاده از “تک‌ماده” استخدام کرده، و فرد ب نیز در مقابل فرزندان فرد الف را مشمول عنایات خاصّه خود قرار داده‌باشد. طبعاً چون هیچ‌کدام از دو نفر با استخدام فرزند خود با امتیازات غیرمتعارف ریسک نکرده‌اند، شاید خطای آنان از چشم تیزبین ناظران دور بماند. این بدان‌معنی است که کشف خطاهای استخدامی خواص و جبران ظلمی که در این سالیان بر شهروندان فاقد پارتی رفته‌است کاری بس سترگ است و همراهی همه مردم و تشکل‌های مردم‌نهاد و البته اصحاب رسانه را لازم دارد.

۵ – با یک محاسبه سرانگشتی می‌توان‌دریافت که استفاده از “تخصّص و تجربه” فرد استخدام‌شده در طول چهار سال برای شهروندان تهرانی بیش از دو میلیارد تومان هزینه ایجاد می‌کرد و طبعاً اینک با استعفای ایشان و استفاده از خدمات یکی از نیروهای حقوق‌‎بگیر شهرداری به جایشان، معادل این مبلغ به نفع تهرانی‌ها صرفه‌جویی شده‌است. بااین‌حساب رسانه‌ای که با افشای این پرونده موجب شد فرد مورداشاره ناگزیر از کنار رفتن بشود، دراصل جلو یک اقدام خطا با ظرفیت هزینه‌سازی حدود ۳۰‌میلیارد تومان (برای ۲۱ نفر عضو در طول دوسال و چندماه باقیمانده از عمر شورا) را گرفته‌است. چنین اقدامی قطعاً نیازمند تجلیل و قدردانی است.

۶ – شورای شهر در مقام حساب‌کشی و نظارت بر عملکرد شهرداری است، و طبعاً در صورتی می‌تواند به وظیفه نظارتی خود به نحو احسن عمل کند که دامان خود از چنین خطاهای زننده‌ای پاک نگه دارد.

اما سخن آخر این که همان‌گونه که گفته‌شد، رسانه‌ها نقش مهمی در مبارزه با فساد و کژکارکردی‌های نظام اداری دارند، و می‌توانند با نظارت خود و آگاهی‌بخشی به افکار عمومی مانع گسترش خطاهای کوچک و بزرگ مقامات متنفّذ بشوند. توصیه مشفقانه نگارنده به مسؤولان و صاحب‌منصبان این است که اصحاب رسانه را محدود به انواع خطوط قرمز نکنید، درمقابل برخی تندروی‌های روزنامه‌نگاران جوان صبور باشید، حتی اگر به تندی با شما سخن گفتند و کفشتان را کفشک خطاب کردند، یا عنوان دکتر را که لابد با زحمت زیاد و در رقابت سرسختانه و منصفانه با رعیت‌زادگان فرهیخته کشور به دست آورده‌اید، ذکر نکردند، از “خطا”یشان بگذرید، و پدرانه حمایتشان کنید. زیرا در غیاب روزنامه‌نگاران دردآشنا و شجاع و دلسوز، رانت‌جویان و فرصت‌طلبان که اشکم برآمده‌شان از مال حرام عرصه را بر شهروندان محروم از رانت تنگ کرده، با خیال راحت فرزندان و نورچشمی‌های کم‌تجربه و فاقدصلاحیت خود را برکشیده و بر صدر مصطبه خواهندنشاند و جوانان بااستعداد و دانشمند این سرزمین همچنان ناگزیر از پذیرش مشاغلی در پایین‌ترین سطح سلسله مراتب شغلی جامعه خواهندشد.

—————————–

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۲ – ۱۱ – ۱۴۰۱ به چاپ رسیده‌است.

اقتصاد ملی و مبحث مالیات بر عایدات سرمایه *

بی‌تردید یکی از خطاهای بسیار مهم و تأثیرگذار در میدان سیاستگذاری اقتصادی کشورمان در طول چند دهه گذشته، بی‌توجهی به ضرورت دریافت مالیات بابت عایدی سرمایه بوده‌است. در سایه این بی‌توجهی بلندمدت، دولت با محرومیت از یک منبع بزرگ درآمد مالیاتی ناگزیر بوده ازیک‌سو تعهدات هزینه‌ای خود را در قالب بودجه سالیانه محتاطانه تنظیم کند، و طبعاً معنای چنین اقدامی کاستن از یارانه کالاها و خدمات اساسی بوده‌است. از سوی دیگر دولت ناگزیر از دنبال کردن روش‌های نامطلوب برای تأمین کسری بودجه بوده که منتهی به افزایش نجومی نقدینگی در اقتصاد ملی شده‌است.

اما این همه ماجرا نیست. نبود جدّیت در میدان دریافت مالیات از عایدی سرمایه صاحبان نقدینگی نجومی را به انتخاب شیوه‌هایی از به‌اصطلاح سرمایه‌گذاری تشویق کرده که اتفاقاً بیشترین اثر تخریبی را بر اقتصاد ملی داشته‌اند. به بیان دیگر در نتیجه بی‌اعتنایی دولت‌ها به ضرورت دریافت این نوع از مالیات، سیلاب نقدینگی به‌جای هدایت شدن به معبر تولید و سازندگی و کارآفرینی به معابری نظیر احتکار مسکن و خودرو و ارز و طلا وارد شده‌است، هرچند دریافت مالیات از عایدات سرمایه تنها تدبیر ممکن برای هدایت این سیلاب نیست.

قابل‌اعتناترین استدلال مخالفان مالیات بر عایدی سرمایه این است که صاحبان این دارایی‌ها با استفاده از دارایی خود نوعی فعالیت اقتصادی در کشور راه نینداخته‌اند که با استفاده از زیرساخت‌های کشور درآمدی کسب بکنند و از محل آن مالیات بپردازند. بلکه شرایط خاص اقتصاد کشور موجب شده ارزش دارایی آنان افزایش بیابد. نکته مهمی که در این استدلال نادیده مانده، این است که در صورت دریافت نکردن چنین نوعی از مالیات، درواقع فشار مالیات بر دوش سایر پرداخت‌کنندگان از جمله حقوق‌بگیران، کسبه و تولیدکنندگان تحمیل می‌شود. به بیان دیگر کسانی که دارایی خود را در مسیر تولید و ایجاد اشتغال به‌کار انداخته‌اند، علاوه‌بر پذیرش احتمال زیاندهی، باید مالیات هم بپردازند. درمقابل کسانی که راه بی‌دردسری برای حفظ ارزش دارایی خود انتخاب کرده، و به‌عنوان مثال با خرید املاک و مستغلات ازیک‌سو موجبات گرانی مسکن را فراهم کرده، و به جریان تورمی دامن زده‌اند، و از سوی دیگر کمکی به ایجاد اشتغال مولّد نکرده‌اند، می‌توانند از پرداخت هرگونه مالیاتی معاف شده و به‌نوعی پاداش دریافت بکنند!

توجه به تصویر ساده‌شده زیر از روند تورمی چهل سال گذشته در کشورمان می‌تواند به داشتن تجسم بهتری از ابعاد خسارتی که عدم‌دریافت مالیات بر عایدی سرمایه به اقتصاد کشور وارد کرده، کمک کند:

متوسط نرخ تورم سالانه در چهل سال خیر زیر ۲۰درصد و متوسط افزایش سالانه قیمت مسکن در طول این دوره ۲۲درصد بوده‌است. اگر دولت از همان ابتدا با دریافت مالیات بر عایدی سرمایه هجوم نقدینگی سرگردان به بازار مستغلات را مهار می‌کرد، و اجازه رشد بی‌رویه تقاضای سفته‌بازانه در این بازار را نمی‌داد، به‌گونه‌ای که مثلاً متوسط افزایش قیمت مسکن از ۱۵درصد تجاوز نکند، فقط همین اقدام باعث می‌شد قیمت امروز یک مترمربع مسکن در تهران به‌جای ۴۶٫۷میلیون تومان کنونی در حدود ۴٫۲میلیون تومان باشد. چنین اتفاقی به‌معنی برداشته‌شدن بار بزرگی از دوش اقشار محروم و کم‌درآمد جامعه بود. از سوی دیگر همین اقدام می‌توانست تا حدی موتور تورم دورقمی را هم از کار بیندازد و آهنگ رشد شاخص عمومی قیمت کالا و خدمات را کند سازد. زیرا صرف افزایش قیمت مسکن یکی از عوامل تشدید تورم ناشی از فشار هزینه (cost push inflation) است.

به بیان دقیق‌تر اهمال دولت در دریافت مالیات از عایدی سرمایه علاوه‌بر تشدید بی‌انضباطی مالی دولت که پرداختن به آن فرصتی دیگر می‌طلبد، موجب شده با افزایش بیرویه قیمت مسکن، اقتصاد خانوارهای کم‌درآمد به‌شدت متزلزل بشود، با افزایش هزینه تولید کالا و خدمات جریان تورمی شدّت بگیرد، با مقرون به‌صرفه نبودن فعالیت‌های تولیدی و اشتغال‌زا، اقتصاد دچار رکود و بیکاری شود، و در سایه همزمانی حاکمیت تورم دورقمی با بیکاری در حال گسترش، شاخص فلاکت نیز رشد قابل‌توجهی داشته‌باشد. درعوض، این اهمال دولت هدیه‌ای گرانبها نصیب آن گروه از جامعه ساخته‌است که دارایی خود را به‌جای سرمایه‌گذاری در بخش مولّد اقتصاد، خرید سهام از بورس و یا سپرده‌گذاری در بانک‌ها، صرف خرید بیرویه املاک و مستغلات کرده‌اند، و حتی در سایه دسترسی به منابع بانکی و دریافت تسهیلات ارزان‌قیمت رانتی، توانسته‌اند بیش از توان واقعی مالی خود به تملّک و دراصل احتکار مسکن به‌ویژه در کلان‌شهرها دست بزنند.

اینک که طرح دریافت مالیات از محل عایدی سرمایه موردتوجه نمایندگان مجلس قرار گرفته‌است، باید به این دو نکته کلیدی توجه داشت که اولاً دریافت مالیات از عایدی سرمایه فقط یک بند از بسته سیاستی است که باید طیّ چند دهه گذشته برای مهار سیلاب نقدینگی و استفاده بهینه از آن برای ایجاد رونق در اقتصاد ملّی به‌کار گرفته‌می‌شد، و ثانیاً تهیه طرحی جامع برای دریافت مالیات از عایدات سرمایه به‌گونه‌ای که آثار منفی این سیاست به حداقل برسد و آثار مثبت آن تا حدّ امکان افزایش بیابد، در گرو این است که در مرحله تهیّه و تدوین چنین طرحی از کمک و همفکری مراکز علمی و پژوهشی کشور به بهترین نحو استفاده شود و ذخیره دانایی جامعه و توان فکری نخبگان ایران‌دوست به کار گرفته‌شود، کاری که شوربختانه چندان موردتوجه صاحب‌منصبان سوار بر اریکه قدرت نیست.

—————————-

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۲۵ – ۱۰ – ۱۴۰۱ به چاپ رسیده‌است.

اقتصاد ملی و جمع مدیران موفّقِ ناکارآمد *

امروزه از سرمایه انسانی به‌عنوان مهم‌ترین و ارزشمندترین دارایی جوامع بشری نام‌برده‌می‌شود. این دارایی ارزشمند و نحوه استفاده از آن مسیر آینده توسعه اقتصادی کشورها را معین می‌سازد، و دقیقاً به همین دلیل است که رقابت سرسختانه‌ای برای جذب نخبگان سایر کشورها در سطح جهان شکل گرفته‌است.

ناگفته پیداست که با عنایت به اهمیت و نقش تعیین‌کننده مدیریت در بنگاه‌های بزرگ، مجموعه مدیران هر کشور را می‌توان بخش مهم و حسّاس سرمایه انسانی آن کشور تلقّی کرد. اعضای این مجموعه به‌تدریج از جایگاه و منزلت اجتماعی و مالی متناسب با توانایی‌ها و کارنامه گذشته‌شان برخوردار می‌شوند، و به‌عبارتی یک مدیر هرقدر کارنامه پروپیمان‌تر و عملکرد موفقیت‌آمیزتر داشته‌باشد، جایگاه والاتری خواهدداشت. اما در جامعه امروز ایران در کنار تناقض‌ها و معماهای متعدد، شاهد این پدیده نیز هستیم که گروهی از اعضای مجموعه مدیران کشور در عین موفقیت و درخشش، ناکارآمد و ضعیف هم هستند، و صدالبته این کارنامه ضعیف خدشه‌ای به منزلت اجتماعی و بنیه مالی‌شان وارد نمی‌سازد!

بدین‌ترتیب برای درک بهتر صورت مسأله می‌بایست دو حوزه متفاوت از زندگی فردی و اجتماعی این گروه را مطالعه کنیم:

الف – زندگی فردی و خانوادگی

این گروه از مدیران در این حوزه معمولاً بسیار موفق هستند. آنان در طول سالیان گذشته و تصدّی پست‌های بالا در سازمان‌ها و بنگاه‌های اقتصادی متعدد دارایی قابل‌توجهی را تملک کرده، و زندگی مرفّهی برای خود و خانواده و ورثه‌شان فراهم کرده‌اند. اما موفقیتشان به این مورد خلاصه نمی‌شود. بسیاری از آنان همزمان با تصدّی مسؤولیت‌های بالا، به تحصیل در سطح دکترا مشغول شده، و حتی علاوه بر پایان‌نامه موفق به تألیف چندین کتاب علمی هم شده‌اند که البته همراهی کارکنان تحت امرشان در تکمیل این آثار علمی نقش مهمی داشته‌است.

علاوه‌براین آنان در زندگی خانوادگی هم بسیار موفق هستند. بهترین شاهد این مدعا این است که فرزندانشان بلافاصله بعد از اتمام تحصیلاتشان در بهترین موقعیت‌های شغلی مستقر شده، و با کمترین سابقه شغلی و تجربی در کسوت مدیرعامل یا عضو هیأت مدیره فلان بنگاه بزرگ اقتصادی خدمت خود را آغاز می‌کنند. طبعاً تربیت چنین فرزندان لایق و کاردان و دارای آتیه درخشان را باید ملاک موفقیت این مدیران در زندگی خانوادگی‌شان دانست.

اما عملکرد این صاحب‌منصبان در میدانی دیگر بسیار قابل‌تأمل‌تر است. دامادهای این مدیران هم معمولاً در حوزه مدیریت ید طولایی دارند و شایستگی و کاربلدیشان در سطحی است که با سرعت چشم‌گیر ارتقای شغلی پیدا کرده و راه خود را به سوی بالاترین پست‌ها طی می‌کنند. با عنایت به این که سن ازدواج در بین این قبیل خانواده‌ها پایین‌تر از متوسط سن ازدواج کشوری است، انتخاب و گزینش دامادی که در ابتدای مسیر درسی و شغلی است، برای این مدیران مشابه وضعیت انتخاب هندوانه نبریده ‌است، که با ریسک همراه خواهدبود. اما اینان به‌خوبی از پس چنین آزمون دشواری برآمده و روی بازیکن برنده شرط بندی می‌کنند. به‌راستی چگونه‌است که از بین متقاضیان متعدد وصلت با این خانواده، مستعدترین فرد برای پیشرفت شغلی انتخاب شده، و چندسال بعد با رسیدن به پستی مرغوب مانند عضویت در هیأت‌مدیره فلان بانک یا بنگاه اقتصادی بزرگ، حسن انتخاب و درایت آن مدیر محترم را به اثبات می‌رساند؟!

به بیان خلاصه، به این حوزه از زندگی مدیران مورداشاره از هر زاویه‌ای که بنگریم، بر درایت، هشیاری، حسن انتخاب و حسن مدیریتشان آفرین خواهیم‌گفت.

ب – کارنامه مدیریتی

بااین‌حال این گروه مدیران با وجود کسب موفقیت‌های چشمگیر در زندگی فردی و خانوادگی و درخشش در حوزه‌های مذکور در فوق، در میدان مدیریت و تولیت بنگاه‌های اقتصادی و سازمان‌های عمومی و دولتی معمولاً کارنامه ضعیفی دارند. بسیاری از بنگاه‌های تحت تولیت این مدیران گرفتار زیان انباشته هستند. بخش مهمّی از دشواری‌های جدّی اقتصادی کشور در شرایط فعلی معلول مدیریت همین گروه مدیران است که اگر در حوزه‌ای هم توانسته‌اند بنگاهی را به سودآوری برسانند، فقط در سایه برخورداری از انواع رانت‌های پیدا و پنهان یا به قیمت متضرر و مغبون ساختن بخشی دیگر از اقتصاد بوده‌است.

به‌عنوان نمونه چنین مدیری با محقق ساختن برنامه دریافت تسهیلات کلان رانتی از شبکه بانکی توانسته یک مجموعه اقتصادی را به آستانه سودآوری برساند، اما در عوض زیان گسترده‌ای را به شبکه بانکی و دراصل به کل اقتصاد کشور تحمیل کرده‌است، یا با استفاده از ارتباطات رانتی پروانه ساختمانی برای املاک شرکت تحت مدیریت خود را با کمترین قیمت گرفته، و سود سرشاری را نصیب سهامداران کرده، اما درواقع زیان هنگفتی را به مردم شهر که سهامداران اصلی دارایی‌های مدیریت شهری هستند، منتقل کرده‌است.

دقیقاً به همین دلیل است که در شرایطی که نیروی انسانی متخصص و آموزش‌دیده کشورمان در گروه‌های شغلی متفاوت اعمّ از پزشکان، پرستاران، مهندسان، ورزشکاران، کادر پروازی و مهمانداران و … توسط سایر کشورها جذب و به‌کار گرفته‌می‌شوند، این مدیران توانمند و کاربلد هیچ‌گونه پیشنهادی از سوی بنگاه‌های اقتصادی خارج از کشور دریافت نمی‌کنند.

صرف وجود و حضور مدیران موفق (در زندگی فردی و خانوادگی و ثروت‌اندوزی) و ناموفق (در میدان مسؤولیت‌های مدیریتی و هدایت سازمان تحت امر خود) در جامعه امروز ایران بهترین نشان و مدرک وجود مناسبات مفسدانه، فامیل‌سالاری و ارتباطات باندی است، مناسباتی که باید با عزم و همت متولیان امر و صدالبته با همراهی مردم برچیده‌شود.

البته ناگفته پیداست که حساب مدیران خدوم و پاکدست که در حوزه‌های مختلف در خدمت مردم هستند، و افتخار خدمت به هم‌میهنان خود را با هیچ “خیر و برکتی” عوض نمی‌کنند، از جمع کم‌تعداد فرصت‌طلبان ثروت‌اندوز جداست. اما در سایه بی‌توجهی متولیان امر به ضرورت و فوریت مبارزه با فساد و استفاده از دستآوردهای علمی روز دنیا در این حوزه، همین جمع کم‌تعداد به چنان درجه‌ای از انسجام و تشکل رسیده‌اند که عملکرد نادرستشان کل کارنامه دستگاه‌های دولتی و عمومی را ملکوک می‌کند.

————————————

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۱۸ – ۱۰ – ۱۴۰۱ به چاپ رسیده‌است.

اقتصاد ملی و سلب تدریجی حق سکونت *

در اقتصادهای امروزی شاخص دوره انتظار برای خانه‌دار شدن به‌تدریج به شاخصی مهم و قابل‌تأمل تبدیل شده‌است. یکی از وظایف مهم‌ دولت‌ها کوتاه‌تر ساختن این دوره است، به‌گونه‌ای که دسترسی کلیه شهروندان به مسکن در شأن خودشان آسان و آسان‌تر شود. تحقق این هدف از یک‌سو در گرو افزایش بهره‌وری نیروی کار و به تبع آن افزایش سطح دستمزدها است، و از سوی دیگر دولت می‌بایست با اعمال نظارت بر بازار مسکن، این بازار بسیار مهم را از دستکاری و مداخله سودجویان مصون نگهدارد.

اصل ۳۱ قانون اساسی داشتن مسکن را حق هر فرد و خانواده ایرانی دانسته و دولت‌ را موظف کرده تا مقدمات لازم برای تحقق این هدف والا را فراهم سازد. بااین‌حال با گذشت بیش از چهار دهه از زمان تصویب قانون اساسی، می‌توان ادعا کرد اجرای این اصل فراموش شده، و دولت‌های مستقر در طول این دوره توفیقی در این میدان نداشته‌اند. نتیجه این‌که زمان انتظار برای خانه‌دار شدن به‌تدریج طولانی‌تر شده و اینک سخن از دوره انتظار صدساله و حتی بیشتر به میان می‌آید.

با مروری بر شرایط اقتصادی امروز کشور می‌توان دریافت بهره‌وری نیروی کار در طول دوره رشد بسیار اندکی داشته و طبعاً امکان بیشتری برای پس‌انداز در اختیار حقوق‌بگیران قرار نگرفته‌است. از سوی دیگر افزایش نجومی نقدینگی شرایطی را فراهم آورده که بازار مسکن گرفتار سیلاب مخرب نقدینگی در قالب تقاضای سفته‌بازانه شود، که درنتیجه قیمت مسکن با سرعتی باورنکردنی بالا رفته‌است. بدین‌ترتیب بسیاری از شهروندان قید خانه‌دار شدن را در دوران حیات خود زده‌اند.

تدابیری که دولت‌ها در دوران تولیت خود در مقابله با معضل مسکن به‌کار بسته‌اند هیچ‌کدام دستآورد قابل‌اعتنایی نداشته و اثر چشمگیری در این میانه نداشته‌است. درنهایت دولتمردان ناامید از تسهیل جریان خانه‌دار شدن شهروندان چندسالی است که به “تنظیم بازار مسکن استیجاری” روی آورده‌اند، و البته در این میدان هم توفیق قابل‌اعتنایی نداشته‌اند.

در چنین شرایطی شهروندان محروم از مسکن ناگزیر به کوچ اجباری به مناطق حاشیه‌ای شهر دست زده‌اند تا بتوانند چند سالی دیگر در مقابل طوفان سرکش افزایش قیمت مسکن تاب بیاورند. البته روشن است که چنین تدابیری کارساز نیست و اگر دولتمردان از پوسته بی‌عملی خارج نشوند، در آینده‌ای نه‌چندان دور آنان حتی از حاشیه شهرها هم به بیرون رانده‌‎خواهندشد.

درواقع درسایه بی‌توجهی دولت‌ها، سوداگران این فرصت را یافته‌اند که نقدینگی عظیمی را وارد بازار مسکن کرده، و با افزایش انفجاری قیمت عرصه را بر متقاضیان واقعی مسکن تنگ کنند. با تملک بخش مهمی از اراضی شهری به‌ویژه در کلان‌شهرها توسط صاحبان نقدینگی، نوعی مناسبات ارباب و رعیتی در جامعه شکل گرفته‌است. زیرا همان‌گونه که در سال‌های پیش از اجرای قانون اصلاحات ارضی در دهه ۱۳۴۰، کشاورزان می‌بایست بخش مهمی از دسترنج سالانه خود را به مالکان زمین‌های کشاورزی می‌دادند تا اجازه کشت بر روی این زمین‌ها را از مالکان کسب کنند، اینک نیز جمعیت روبه‌فزونی مستأجر ناگزیر باید بخش بزرگی از درآمد ماهیانه خود را به اربابان جدید تقدیم کنند تا اجازه سکونت در واحدهای مسکونی تملک‌شده از طرف مالکان زمین‌های شهری را داشته‌باشند.

در طول سالیان طولانی تدابیری از نوع مهار تقاضای سفته‌بازانه مسکن و وادار ساختن خریداران سفته‌باز به خروج از این بازار به نفع متقاضیان واقعی موردتوجه قرار نگرفته و حتی با نوعی مقاومت در مجموعه سیاستگذاری مواجه شده‌است که ردّ پای پدیده تعارض منافع را در این میانه به‌خوبی می‌توان مشاهده کرد. زیرا مثلاً صاحب‌منصبی که خود مالک چند واحد مسکونی استیجاری است و از مستأجران (یا همان رعایا) اجاره ماهانه دریافت می‌کند، چگونه ممکن است طالب اجرای سیاست‌هایی برای دفاع از منافع جمعیت مستأجر و درواقع به زیان خودش باشد؟

تدبیر چندسال اخیر دولت که به‌صورت اعلام سقف مجاز افزایش اجاره‌بها مطرح شد، هرگز ضمانت اجرای معقول و مقبولی همراه نداشت که بتواند کفه ترازوی مستأجران را وزین‌تر سازد ، و منافع مالکان واحدهای مسکونی استیجاری را کاهش بدهد. متولیان امر هم ظاهراً گزارشی دقیق از نحوه اجرای این‌گونه مصوبات و علل بی‌اعتنایی بازار مسکن استیجاری به آن‌ها را هرگز از مسؤولان حوزه مسکن درخواست نکرده‌اند. دقیقاً همین امر باعث شده مالکان با استفاده از ابزار افزایش اجاره‌بها “رعیت”های خود را از املاکشان اخراج کرده و به حاشیه شهرها برانند.

این اتفاق از بعضی زوایا بسیار مشابه اتفاقی است که در اواخر قرن هفدهم میلادی در انگلستان اتفاق افتاد. در دهه‌های پایانی قرن هفدهم و به‌دنبال افزایش قدرت پارلمان، اشراف انگلستان که از مزیت تصرف کرسی‌های پارلمان برخوردار بودند، فرصت را غنیمت شمرده و با تصویب قوانین جدید موقعیت خود را در میدان اقتصاد مستحکم‌تر ساختند. قوانین جدید این امکان را در اختیار مالکان زمین قرار داد که با محصور ساختن اراضی کشاورزی و حتی مراتع و جنگل‌ها، روستائیان بینوا را از اراضی موردادعای خود اخراج کنند. این گروه که حتی امکان شکار در جنگل‌ها را هم برای تأمین غذای خانواده‌شان از دست داده‌بودند، از سر ناچاری یا راه مستعمرات در قاره جدید و استرالیا را در پیش گرفتند، و یا در حاشیه شهر‌های بزرگ ازجمله لندن مستقر شدند.

دوران قدرت‌نمایی پارلمانی اشراف انگلستان از سال ۱۶۸۸ تا ۱۸۳۲ به‌طول انجامید، و آنان با بهره‌گیری از مزیت تصاحب پارلمان به‌خوبی توانستند از منافع خود دفاع کنند. گفتنی است دیوید ریکاردو (۱۸۲۳-۱۷۷۰) اقتصاددان برجسته مکتب کلاسیک که تداوم اقتدار مالکان زمین را به زیان توسعه بلندمدت اقتصاد انگلستان می‌دید، برای این‌که بتواند در جریان قانون‌گذاری کشور تأثیر بگذارد، مجبور شد با خرید عمده اراضی در کسوت یک مالک زمین وارد مجلس بشود.

اخراج جمعیت مستأجر از برخی مناطق شهرهای بزرگ و تبعیدشان به مناطق حاشیه‌ای و شهرک‌های همجوار که در چند سال اخیر شدت گرفته‌است، بی‌شباهت به ماجرای اخراج روستائیان انگلیسی از اراضی مورد ادعای اشراف زمیندار در اواخر قرن هفدهم نیست. با این تفاوت که اولاً اشراف انگلیسی با دیوارکشی بر گرداگرد اراضی موردادعایشان رعایا را اخراج کردند، اما اربابان جدید در جامعه امروز ایران با حربه افزایش اجاره‌بها و با توسل به قوانین عرضه و تقاضا در اقتصاد آزاد خواسته خود را پیش می‌برند، و ثانیاً روستائیان اخراج‌شده انگلیسی امکان کوچ ناخواسته به مستعمرات یا آلونک‌سازی در حاشیه شهر لندن را داشتند، اما جمعیت مستأجر ما از چنین امکانی برخوردار نیست، زیرا هم دوران مستعمره‌داری به سر رسیده، و هم برای کلیه اراضی حاشیه شهر نیز به نام مالکان جدید سند صادر شده‌است! بدین‌ترتیب نمی‌توان نگارنده را که مدعی است دولتمردان نه‌تنها در مسیر اجرای اصل ۳۱ قانون اساسی به حق بهره‌مندی از مسکن شهروندان توجه نکرده‌اند، بلکه در مقابل پدیده دردناک سلب تدریجی حق سکونت در سرزمین مادری نیز گرفتار بی‌عملی شده‌اند. متهم به سیاه‌نمایی کرد.

ای‌کاش تا دیر نشده، و اقتصاد خانوارهای کم‌درآمد و محروم از رانت کشور بیش از این متلاشی نشده، دولتمردان تصمیمی جدّی و قاطع برای حل یکباره معضل مسکن بگیرند و با فراهم ساختن مقدمات اخراج تقاضای سفته‌بازانه از بازار بسیار مهمّ مسکن، گامی در مسیر اجرای اصل ۳۱ قانون اساسی و تحقق آرمان تدوین‌کنندگان این اصل مترقّی بردارند.

—————————–

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۱۱ – ۱۰ – ۱۴۰۱ به چاپ رسیده‌است.

اقتصاد ملی و اقتصادیات جام جهانی ۲۰۲۲ *

از جام جهانی ۲۰۲۲ دوحه به‌عنوان پرهزینه‌ترین مراسم نسبت به جام‌های گذشته نام برده‌می‌شود. به قرار اطلاع قطر ۲۲۰ میلیارد دلار یعنی نزدیک به ده‌برابر بیشتر از جام‌ دوره‌های قبل برای برگزاری این مراسم هزینه کرد. صرف‌نظر از این که بی‌اعتنایی طولانی‌مدت طرف ایرانی به ضرورت سرمایه‌گذاری و به‌روز کردن صنعت گاز و افزودن بر میزان برداشت از میدان گازی مشترک، فرصتی تاریخی برای نقش‌آفرینی در تجارت جهانی گاز در اختیار قطر قرار داده، و طبعاً بخشی از این بودجه عظیم و تاریخی از همین طریق تأمین شده، سؤال مهمی که جای بحث و بررسی بیشتر دارد، این است که اقتصاد ملی ما چه سهمی از این گردش عظیم مالی را جذب خود کرده‌است؟

همواره و در همه‌جای دنیا وقتی یک کشور پروژه‌ای عظیم و پرخرج را آغاز می‌کند، فرصتی بزرگ و تکرارناشدنی در اختیار همسایگان قرار می‌گیرد که با تلاش مضاعف برای تأمین کالا و خدمات موردنیاز آن اَبَرپروژه بخشی از منافع را نصیب خود سازند. حتی بروز برخی اتفاقات نیز ممکن است، به‌عنوان یک فرصت برای فعالان اقتصادی کشورهای همجوار تلقّی شود. همان‌گونه که با شروع جنگ تحمیلی فعالان اقتصادی ترکیه با استفاده از این فرصت و با تلاش برای تأمین کالاها و خدمات موردنیاز کشورمان درآمد ارزی هنگفتی کسب کردند.

بااین‌حال اقتصاد ما در سالیان گذشته به‌گونه‌ای شکل‌گرفته که گویی چندان تمایلی به استفاده از فرصت‌های ارزشمند ثروت‌اندوزی ندارد. دقیقاً به همین دلیل سهم ما از سفره‌های گاه و بیگاه که در منطقه گسترده‌شده، و بازرگانان فرصت‌طلب و کاربلد را جذب خود می‌کند، سهمی بسیار اندک است. همچنین سهم ما از گردش مالی عظیم صنعت جهانی گردشگری، حمل و نقل کالا و مسافر از شرق آسیا به غرب اروپا و ارائه خدمات بانکرینگ در ساحل جنوبی کشور نیز چنین است. به بیان دیگر تمایل چندانی به شناسایی مزیت‌ها و استفاده بهینه از فرصت‌های تکرارناشدنی برای گسترش تجارت و رونق اقتصاد ملی وجود ندارد.

این بی‌اعتنایی به فرصت‌ها و ناتوانی در میدان تجارت منطقه‌ای به بهترین نحو خود را در جریان برگزاری جام جهانی ۲۰۲۲ نشان داد. گردش مالی عظیم چندصد میلیارددلاری این مراسم فرصتی را در اختیار شرکت‌ها ساختمانی، تولیدکنندگان جهانی پوشاک و تجهیزات ورزشی، مؤسسات گردشگری، شرکت‌های هواپیمایی، شرکت‌ها تبلیغاتی، شبکه‌های تلویزیونی و سایر فعالان اقتصادی در سطح جهان قرار داد که هرکدام متناسب با توان و هنر خود به درآمدهای هنگفت برسند. برای بررسی سهم کشورمان از این خوان یغما کافی است به این نکته توجه کنیم که مبلغ نه میلیون دلار کمک برای هریک از تیم‌های رتبه هفدهم تا سی‌ودوم از جمله ایران اختصاص یافته‌است که چهار میلیون دلار از آن بابت طلب ویلموتس سرمربی بلژیکی اسبق تیم ملی برداشت شده، و بدین‌ترتیب مقامات فوتبالی کشور می‌توانند شادمانی کنند و نگران به‌اصطلاح آژان‌کشی سرمربی اسبق و تبعات آن قرارداد عجیب و اسرارآمیز نباشند! البته دریافت پنج میلیون دلار باقیمانده از این کمک هم به دلیل شرایط تحریم دشواری‌های خود را دارد.

فکرش را بکنید. در شرایطی که فرصت بهبود موقعیت خود در بازار تجارت جهانی گاز را از دست داده‌ایم، در شرایطی که میدان‌های نفت و گاز مشترک ما با سرعت درحال بهره‌برداری توسط شرکایمان است، در شرایطی که بهترین فرصت‌های ثروت‌اندوزی و استفاده از مزیت‌های سرزمینی خود را بلااستفاده گذاشته‌ایم، و سهممان از صنعت گردشگری جهانی به یک‌درصد هم نمی‌رسد، فوتبال کشورمان لنگ طلب چهارمیلیون دلاری سرمربی اسبق است که معلوم نیست چگونه توانسته چنین قرارداد یک‌طرفه و ظالمانه‌ای را به امضای طرف ایرانی برساند.

امروزه رقابت سرسختانه‌ای بین بسیاری از اقتصادها برای کسب رتبه بالاتر در فهرست اقتصادهای بزرگ دنیا در جریان است و کشورها تلاش می‌کنند با دستیابی به بالاترین نرخ رشد اقتصادی سالانه رقبای خود را پشت سر گذاشته و به رتبه بالاتر دست بیابند. در برنامه پنجساله توسعه کشورمان نیز به این مهم توجه شده و همواره بر ضرورت دستیابی به نرخ رشد بالاتر تأکید می‌شود. در بند اول سیاست‌های کلی برنامه هفتم نیز با هدف‌گذاری نرخ رشد ۸درصد سالانه به طور متوسط، به این مهم توجه شده‌است.

بااین‌حال آن‌چه در مرحله اجرا موردتوجه متولیان اقتصاد کشور قرار نمی‌گیرد، این است که رشد اقتصادی بالا فقط در سایه استفاده هوشمندانه از کلیه فرصت‌ها و نادیده نگرفتن کوچکترین امکان تجارت و ثروت‌آفرینی محقق می‌شود. گفتنی است در دوره ۱۳ساله قبل از همه‌گیری کرونا اقتصاد ایران در مقایسه با همسایگان خود از پایین‌ترین نرخ رشد اقتصادی برخوردار بوده‌است. در این دوره اقتصاد عراق و افغانستان ۲برابر و اقتصاد ترکمنستان ۲٫۸‌برابر و اقتصاد ایران فقط ۱٫۱۶برابر شده است. طبعاً چنین کارنامه‌ای درنتیجه بی‌اعتنایی به ضرورت استفاده بهینه از فرصت‌های تجارت و ثروت‌اندوزی محقق شده‌است. بازگرداندن اقتصاد ملی به ریل پیشرفت و تحقق رشد اقتصادی متناسب با ظرفیت‌های پیدا و پنهان ایران در گرو برنامه‌ریزی برای استفاده سنجیده از کلیه فرصت‌ها و ظرفیت‌ها است، و صدالبته لازمه این تغییر بنیادین این است که هدف دستیابی به رونق اقتصادی در صدر اهداف و آرمان‌ها و به‌عنوان اولویت نخست مورد عنایت مسؤولان کشور قرار گیرد.

——————————

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۴ – ۱۰ – ۱۴۰۱ به چاپ رسیده‌است.

نقل مطالب سایت با ذکر منبع آزاد است.