بازار مسکن استیجاری و مداخله‌ای دیرهنگام *

اتفاقاتی که در طول بیش از سه دهه گذشته در سطح اقتصاد ملی واقع شده، به‌تدریج بازار مسکن استیجاری را به یکی از مهم‌ترین بازارها تبدیل کرده‌است. افزایش جمعیت مستأجر و عبور آن از مرز ۴۰درصد جمعیت شهری، رونق اجاره‌نشینی در سطح کشور، افزایش چشمگیر سهم مسکن در سبد هزینه خانوار، افزایش ابعاد فقر در کشور که به‌گفته بسیاری از ناظران ارتباط نزدیک با افزایش هزینه مسکن استیجاری دارد، همه و همه موجب شده‌اند بازار مسکن استیجاری و تحولات آن کانون توجه بسیاری از کارشناسان، پژوهشگران و اصحاب رسانه بشود.

در طول این سال‌های پرآشوب پرونده مسکن در بین دغدغه‌های مسؤولان رتبه بالایی نداشت. هرچند برخی مسؤولان گاه و بیگاه و به‌ویژه در ایام انتخابات به گرفتاری‌های حوزه مسکن می‌پرداختند ، اما چندان تلاشی در این بازار و اصلاح روندها نکردند. اما گسترش ابعاد بحران دولت را وادار ساخت تا شکلی از مداخله را در بازار مسکن استیجاری بیازماید. از ابتدای سال ۱۳۹۸ به بعد هرساله سران سه قوه در قالب مصوبه‌ای سقف افزایش مجاز اجاره مسکن را اعلام کردند. اما این مصوبه‌های سالانه به دلیل نبود ضمانت اجرای لازم و نبود اراده‌ای در دولتمردان برای پیگیری و اصرار بر اجرا، عملاً اثری بر بازار نگذاشت و نتوانست منتهی به مهار رشد اجاره مسکن شود. گفتنی است با وجود ابلاغ مصوبه‌های سالانه هیچگاه خبری از صدور دستور ارائه گزارش از وضعیت رعایت سقف مصوب و بررسی چگونگی واکنش بازار مسکن استیجاری به این مصوبات منتشر نشده‌است.

در چنین شرایطی بی‌تردید باید تصویب و ابلاغ قانون ساماندهی بازار زمین، مسکن و اجاره‌بها در اردیبهشت‌ماه گذشته را قدمی ارزشمند به جلو دانست. این قانون با وجود برخی کاستی‌ها و نارسایی‌ها می‌تواند شروع‌کننده دوران جدیدی در حوزه مسکن باشد. با تصویب این قانون درواقع کاستی مربوط به نبود ضمانت اجرا برای مصوبات مرتبط با تعیین سقف افزایش اجاره‌بهای مسکن رفع شده‌است. بدین‌ترتیب مالکان واحدهای مسکونی استیجاری درصورت رعایت نکردن سقف مجاز افزایش دچار خطر پیگرد قانونی و پرداخت جریمه مالی خواهندشد.

یکی از کاستی‌های مهم این قانون در حوزه رابطه اجاره‌بها و نرخ تورم ظاهر شده‌است. در طول چند دهه گذشته سیاست‌های جاری دولت‌ها و واقعیت‌های موجود در عرصه اقتصاد ملی شرایطی را پدید آورد که دارایی‌های مستغلاتی نسبت به سایر اشکال دارایی از مزیت رشک‌برانگیزی برخوردار شدند. این مزیت رشد همزمان ارزش روز دارایی و حتی عایدات آن هماهنگ و متناسب با نرخ تورم بود. به بیان دیگر ازیک‌سو در شرایطی که ارزش دارایی‌های دیگر از جمله سپرده‌های بانکی یا موجودی نقدی در اختیار شهروندان با سرعت درحال ذوب شدن بود، ارزش دارایی‌های مستغلاتی متناسب با تورم افزایش می‌یافت. و از سوی دیگر عایدات این دارایی‌ها هم رشدی متناسب با تورم یافته‌بود، درحالی‌که سایر اشکال دارایی هرگز چنین موقعیتی نداشتند. به‌عنوان نمونه سود متعلقه به سپرده‌های بانکی با افزایش نرخ تورم هرگز متناسب با آن بالا نرفت، اما دولتمردان معتقد بودند با کاهش نرخ تورم حتی برای یک سال، باید سود سپرده‌ها کاهش یابد! همچنین سطح دستمزدها به‌عنوان برآوردی از ارزش روز خدمات نیروی کار هرگز متناسب با نرخ تورم افزایش نیافته‌است. شکل‌گیری این مزیت انحصاری و تبعیض‌آمیز موجب شد دارایی‌های مستغلاتی از مرغوبیت بسیار بالایی برخوردار شوند. نتیجه این امر هجوم گسترده صاحبان نقدینگی به بازار املاک و بالا رفتن قیمت مسکن بود.

با عنایت به آن‌چه گذشت، تضعیف این مزیت برای دارایی‌های مستغلاتی و برهم زدن نظم موجود به نفع سایر اشکال دارایی‌ها یک ضرورت انکارناپذیر و اقدامی در مسیر توسعه است. قانون مورداشاره هرچند رشد اجاره‌بها (عایدات دارایی‌های مستغلاتی) متناسب با تورم را تأیید نمی‌کند، اما آن را در سطح یک رابطه نه‌چندان قوی به رسمیت می‌شناسد، و به‌جای قطع یکباره این رابطه نابه‌جا و مخرب، اجازه استمرار وضع موجود را فقط با قدری تعدیل به نفع جمعیت مستأجر صادر می‌کند.

نکته قابل‌تأمل دیگر، دقتی است که قانون در مورد حفظ حقوق مالکان و تضمین منافع آنان به کار برده‌است: درصورتی‌که مستأجر به تعهدات خود عمل نکند، مالک علاوه‌بر این‌که همچون گذشته به سهولت می‌تواند مستأجر را از ملک خود اخراج کند، بلکه می‌تواند در مورد مطالبات غیرقابل پرداخت خود نیز حکم واجب‌الاجرا بگیرد! و دیگر نیازی نیست مثل گذشته با صرف نظر از مطالبات خود، به تخلیه ملک اقدام کند. علاوه‌براین «بدحسابی» مستأجر در پرونده او ثبت شده و به اطلاع مالک بعدی خواهدرسید! درواقع قانون به افلاس گروهی از کم‌درآمدترین مستأجران که دقیقاً به دلیل بی‌عملی دولتمردان در حوزه مسکن شکل گرفته هیچ اعتنا و توجهی ندارد.

نگارنده قانون ساماندهی بازار زمین، مسکن و اجاره‌بها را با وجود کاستی‌های متعدد قدمی به جلو تلقی کرده و بااین‌حال دست‌اندرکاران را به بررسی بیشتر، اجرای دقیق و بدون تنازل قانون به نفع جمعیت مستأجر و اصلاح تدریجی قانون توصیه می‌کند.

—————————

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۲۷ – ۵ – ۱۴۰۳ به چاپ رسیده‌است.

اقتصاد ملی از تجارت تریاک تا تجارت املاک *

مورخان می‌گویند کشت خشخاش در ایران از سال ۱۲۳۰ خورشیدی آغاز شده، و به سرعت گسترش یافته‌است. سودآوری این محصول جدید باعث شد بخش مهمی از زمین‌های مرغوب کشاورزی به جای غلات به کشت خشخاش اختصاص بیابد. این اتفاق هرچند سود فراوانی به همراه داشت، اما دو اثر منفی را در جامعه آن روز ایران برجای گذاشت: ازیک‌سو مصرف مواد مخدر افزایش یافت، و از سوی دیگر تولید غلات با کاهش تدریجی روبه‌رو شد. کنسول انگلیس در بوشهر در گزارش خود یکی از علل بروز قحطی و کمبود گندم در سال‌های ۵۰-۱۲۴۹ را رونق کشت خشخاش و کم‌شدن سطح زیر کشت گندم عنوان می‌کند. درواقع بی‌تدبیری حکام وقت در برخورد با این ماجرا و دلخوش شدن به رونق نسبی اولیه، خسارتی جدّی به اقتصاد ملی وارد کرد.

رونق تجارت املاک در سه دهه گذشته نیز اثری بسیار مشابه ماجرای کشت خشخاش و تولید تریاک از خود برجای گذاشته‌است. در ابتدای دهه ۷۰ با رشد بیرویه نقدینگی دوران ویژه‌ای در تاریخ اقتصادی کشورمان آغاز شد. صاحبان نقدینگی اعم از اشخاص حقیقی و حقوقی برای کسب سود و حفظ ارزش دارایی خود به بازار املاک و مستغلات هجوم آوردند. در این ایام دولت می‌بایست با اجرای سیاستی خردمندانه این نقدینگی را در مسیری هدایت می‌کرد که بخش مولد اقتصاد بیشترین بهره را از آن ببرد. اگر چنین سیاستی طراحی می‌شد، دولت اجازه تبدیل زمین شهری و مسکن را به یک کالای تجاری نمی‌داد، و بدین‌ترتیب سیلاب نقدینگی نمی‌توانست به معیشت خانوارهای کم‌درآمد آسیب بزند. اما رونق چشم‌نواز فعالیت‌های ساخت‌وساز و افزایش جنب‌وجوش فعالان اقتصادی بسیاری از مسؤولان را فریفت و آنان متوجه شباهت این ماجرا با رونق کشت خشخاش در ۱۴۰سال پیش نشدند. این رونق چشم‌نواز حتی بسیاری از نهادهای فرهنگی و مذهبی را هم مسحور کرد و درنتیجه نقدینگی انبوهی وارد این تجارت مخرب شد.

رونق تجارت املاک و مستغلات شرایطی را فراهم کرد که تعداد بنگاه‌های مشاور املاک رشدی نجومی را تجربه کند. گویی در سطح اقتصاد ملی تنها حوزه‌ای که حرفی برای گفتن داشت خرید و فروش املاک و مستغلات بود. بدین‌ترتیب شرایطی پدید آمد که تقریباً همه فعالان اقتصادی بزرگ کشور در کنار فعالیت جاری خود در حوزه خاص، در حوزه املاک و مستغلات هم فعالیتی برای خود دست‌وپا می‌کردند تا از قافله «رونق اقتصادی» کاذب عقب نمانند.

به بیان دیگر تجارت املاک جایگزین بسیاری از اشکال فعالیت‌های سالم و مولّد اقتصاد شد. همانگونه که ۱۴۰ سال پیش نیز کشت خشخاش و تولید تریاک جایگزین کشت گندم شد. برای داشتن تصوری واقعی از ابعاد رونق این خشخاش جدید و جایگزینی آن با کشت غلات، کافی است یه این واقعیت توجه کنیم که امروزه در شرایطی که ارزش روز بورس اوراق بهادار کشور کمتر از ۱۵۰میلیارد دلار برآورد شده‌است، ارزش سرمایه متراکم‌شده در حوزه املاک مسکونی استیجاری شهر تهران در حدود ۱۰۰ میلیارد دلار برآورد می‌شود!

همان‌گونه که رونق کاذب در دوران کشت خشخاش تداوم نیافت، رونق دلنواز تجارت املاک نیز نتوانست رشد اقتصادی را به ارمغان بیاورد و با درهم شکستن بنیان تولید در کشور، اتفاقی مشابه قحطی ۵۰-۱۲۴۹ چهره کریه خود را نمایان کرد. بدین‌ترتیب ازیک‌سو درآمد آسان اجاره املاک و مستغلات همچون افیون اقتصاد ملی را گرفتار کرده، و انگیزه هرگونه فعالیت سالم اقتصادی را از بین برده‌است، و از سوی دیگر با جایگزین شدن این خشخاش جدید با فعالیت‌های مولد و تعطیلی بسیاری از فعالیت‌های سالم اقتصادی، میدان مطلوبی برای فعالیت‌هایی از جنس واردات کالاهای چینی و توزیع آن‌ها از طریق سیستم گسترده دستفروشی در مترو ایجاد شده‌است.

درواقع آن ‌عاملی که اجازه نمی‌دهد چهره کریه قحطی ناشی از جایگزین شدن تجارت املاک با فعالیت‌های مولد خود را نشان بدهد، همین امکان واردات گسترده انواع کالاهای مصرفی فاقد کیفیت مناسب از مبدأ چین است.

امروز راه نجات اقتصاد کشور از دام رکود تورمی، اصلاح مسیر اقتصاد و بازگرداندن قطار اقتصاد کشور به ریل تولید است. اما چگونه می‌توان آن فعال اقتصادی را که به درآمد کم‌زحمت اجاره‌بگیری معتاد شده، بار دیگر به تلاش و خطر کردن و خلاقیت ورزیدن واداشت؟

در چنین شرایطی دولت چهاردهم می‌بایست با درک درست شرایط اقتصادی و اجتماعی کشور راه نجات اقتصاد ملی از دام اعتیاد به درآمد مستغلاتی را هموار سازد. حمایت مؤثر از فعالیت‌های سالم و مولد اقتصادی، ایجاد محدودیت‌های قانونی برای تجارت مستغلات، حمایت مؤثر از بورس و بازگرداندن اعتماد عمومی به این حوزه، نقطه شروعی برای این درمان طولانی و البته بسیار ضروری است. مداخله هوشمندانه در بازار املاک استیجاری و مهار رشد اجاره مسکن و حتی ایجاد روند کاهشی در آن، نه‌تنها حرکتی جدّی در مسیر حمایت از اقشار کم‌درآمد است، بلکه می‌تواند جریان خروج نقدینگی از بازار مستغلات و بازگشت رونق به بخش مولد را سرعت ببخشد.

——————-

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۲۱ – ۵ – ۱۴۰۳ به چاپ رسیده‌است.

مسؤولیت اجتماعی، آن‌هم از نگاه وزارت تعاون و رفاه *

مسؤولان وزارت تعاون و رفاه با عنوان پرطمطراق کارگروه مسؤولیت اجتماعی در آخرین اقدامات خود قبل از معرفی وزیر جدید، نهادهای وابسته از جمله صندوق تأمین اجتماعی را ملزم کرده‌اند که جمعاً مبلغ ۲۵۰ میلیارد تومان برای هفت عنوان درخواست واریز کنند.(۱) نکته‌ای که به‌درستی مورد توجه ناظران و منتقدان قرار گرفته، این است که ازیک‌سو این مبلغ از جیب بیمه‌شدگان و مستمری‌بگیران برداشت می‌شود، از سوی دیگر به‌نوعی شبهه رانت در این مصوبه مطرح است، مثلاً ۱۵ میلیارد تومان به درخواست فلان مؤسسه ناشناخته تخصیص یافته‌است، درحالی‌که آخرین آگهی روزنامه رسمی مؤسسه مربوط به سه سال پیش است و اطلاعات مرتبط با فعالیت‌های آن از چند کلمه تجاوز نمی‌کند.

طبعاً این مسأله می‌بایست از سوی نهادهای ناظر رسیدگی شود. همچنین خواسته برحق ناظران از وزیر جدید مجموعه این خواهدبود که در اولین فرصت شیوه نادرست تصمیم‌گیری و تحمیل هزینه را برهم زده و مانع اجرای این‌گونه به‌اصطلاح مصوبات بشود.

اما نکته قابل‌تأمل دیگر در این میانه استفاده نابه‌جا از مفهوم مسؤولیت اجتماعی و فروکاستن آن به تأمین اعتبار برگزاری برخی مراسم یا پرداخت هزینه برخی پروژه‌های نورچشمی است.

مبحث مسؤولیت اجتماعی بنگاه‌ها را می‌توان نگاهی خردمندانه به مالیات و تأمین مالی پروژه‌های اجتماعی دانست. یک بنگاه بزرگ که در منطقه‌ای کمتر توسعه‌یافته مستقر شده، با راه‌اندازی مؤسسه آموزشی تخصصی ازیک‌سو نیروی انسانی موردنیاز خود را هزینه اندک تربیت و جذب می‌کند، و از سوی دیگر با کمک به جریان ارتقای شاخص‌های فرهنگی و اجتماعی، توسعه منطقه‌ای را سرعت می‌بخشد و علاوه‌براین از ظرفیت تبلیغی این فعالیت به بهترین نحو استفاده می‌کند. به بیان دقیق‌تر این بنگاه به‌جای این‌که بخشی از درآمد خود را به‌عنوان مالیات در اختیار دولت بگذارد تا از مسیر بوروکراسی پرهزینه دولتی هزینه‌ شده و منافعی هم نصیب مالیات‌دهنده بشود، خود به‌صورت مستقیم وارد میدان می‌شود و با کمترین هزینه بیشترین آثار مثبت اجتماعی را ایجاد می‌کند. البته ناگفته پیداست که این مورد فقط یک مثال ساده از ابعاد گسترده مبحث مسؤولیت اجتماعی بنگاه‌ها است، و درواقع این شیوه تأمین مالی پروژه‌هایی با اهداف اجتماعی، حرف‌های زیادی برای گفتن دارد و می‌تواند کمک بزرگی به دولت‌ها برای پیشبرد مقاصد توسعه‌ای برساند.

مبحث مسؤولیت اجتماعی بنگاه‌ها چند سالی است که در محافل دولتی و در سلسله‌مراتب نظام تصمیم‌گیری موردتوجه قرار گرفته، اما در میدان استفاده از ظرفیت این شیوه هنوز در ابتدای راه هستیم. دقیقاً به همین دلیل استفاده نابه‌جا و تحریف‌گونه از این مفهوم علامتی نگران‌کننده و تأسف‌آور تلقی می‌شود. درواقع نظام مدیریتی کشورمان با کمال تأسف ید طولا و مهارت بی‌همتا در مصادره و تحریف مفاهیم سیاست‌گذاری و از معنی تهی کردن آن‌ها دارد. استفاده از اصطلاحاتی چون «تعدیل قیمت‌ها» برای افزایش قیمت برخی نهاده‌ها، «تهیه پیوست فرهنگی» برای محدود کردن دسترسی به امکانات فضای مجازی، «مالیات ارزش افزوده» برای دست کردن در جیب مصرف‌کنندگان جزء، و «آموزش غیرانتفاعی» برای تجاری‌سازی بیرویه خدمات آموزشی از دستآوردهای این مهارت بی‌همتا است.

در چنین فضایی مفهوم ارزشمند «مسؤولیت اجتماعی بنگاه‌ها» به «پرداخت دونگ برای سرفصل‌های هزینه‌ای موردنظر مقامات بالا» فروکاسته‌می‌شود. مقام مافوق به این نهادها حکم می‌کند که فلان درصد از هزینه فلان فعالیت را شما باید از جیب سهامدارانتان بپردازید! اما این تمام ماجرا نیست!

صدها سال است که ملت ما عاشقانه داشته و نداشته خود را در طبق اخلاص گذاشته و برای نمایش عشق خود به خاندان عصمت و طهارت و بزرگداشت نام و یاد سالار شهیدان سنگ تمام گذاشته‌است. به‌گونه‌ای که هرگز و در هیچ دوره‌ای در طول هزار و اندی سال این جریان با کمبود منابع مالی و امکانات روبه‌رو نشده‌است. اما بی‌تدبیری مسؤولان دلاور ما کار را به آن‌جا می‌رساند که وزیر تعاون و رفاه آن‌هم در آخرین روزهای برخورداری از حق امضا به رئیس صندوق تأمین اجتماعی امر می‌کند که در وانفسای مشکلات مالی و محدودیت بودجه‌ای ۶۲ میلیارد تومان به‌عنوان دونگ خود از بودجه برگزاری مراسم بزرگداشت سالار شهیدان از جیب سهامدارانش و البته بدون جلب رضایت صاحبان حق بپردازد، و تازه اسم این کار را هم انجام مسؤولیت اجتماعی بگذارد!

اگر چنین درخواستی مستقیماً از بیمه‌شدگان و مستمری‌بگیران تأمین اجتماعی صورت بگیرد تا با تصمیم شخصی و متناسب با بودجه و امکاناتشان به این برنامه کمک کنند، بی‌تردید مبلغی بسیار عظیم‌تر گردآوری خواهدشد. اما مسؤولان دلاور ما فقط عادت دارند بدون اطلاع صاحبان حق دست در جیب مردم کرده، و مبلغی اندک بردارند! که نتیجه آن گسترش نارضایتی امت عاشق سالار شهیدان (س) است.

به‌راستی چه کسی می‌تواند با یک تیر چند نشان بزند و با یک تصمیم داهیانه هم یک مفهوم ارزشمند سیاست‌گذاری را به ابتذال آلوده کند و هم بر مظلومیت سالار شهیدان و یاران باوفایش بیفزاید و هم موجبات گسترش نارضایتی شهروندان را فراهم سازد؟ البته رانت‌سازی برای متقاضیان فرصت‌طلب بحثی مجزاست.

————————–

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۱۴ – ۵ – ۱۴۰۳ به‌چاپ رسیده‌است.

۱ – مراجعه کنید به:

مصوبه ۲۵۰ میلیارد تومانی در وزارت کار بدون حضور شرکای اجتماعی!

اقتصادیات دولت سایه و تبعیض آشکار *

اصطلاح «دولت سایه» به‌ویژه در دوران تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری در تیرماه گذشته موردتوجه رسانه‌‌ها و افکار عمومی قرار گرفت. سعید جلیلی یکی از نامزدهای این انتخابات گفت سال‌هاست که با کمک همفکرانش دولت سایه تشکیل داده، و کلیه فعالیت‌های دولت و دولتمردان را رصد و تحلیل می‌کند و بدین‌ترتیب برنامه‌ای مدون برای تمام بخش‌های سازمان اجرایی کشور دارد. البته پیش از آن نیز مرحوم رئیسی در دوران تبلیغات انتخاباتی سال ۱۴۰۰ از برنامه‌ای ۷۰۰۰ صفحه‌ای برای اداره کشور سخن گفت. هرچند منتقدان دولت سیزدهم همواره می‌گفتند ردپای این برنامه‌ را در عملکرد دولت نمی‌بینند، لیکن صرف تهیه چنین برنامه‌ای به معنی ساماندهی تشکیلاتی از نوع دولت سایه است.

ساماندهی دولت سایه توسط احزاب رقیب دولت را باید امری مبارک و ارزشمند دانست زیرا مطالعه و اندیشیدن در مورد مسائل مختلف کشوری و یافتن راه‌حل برای آن‌ها می‌تواند کمک بزرگی به جریان مدیریت عالیه کشور بکند، و فرصتی را برای انتخاب بهترین و سنجیده‌ترین روش‌های اجرایی ایجاد کند. ازاین‌رو تلاش آقای سعید جلیلی در مسیر بررسی و ارزیابی عملکرد دولت‌ها در حوزه‌های مختلف و تدوین برنامه برای مدیریت کشور را که به قول خود ایشان مشغله یازده‌سال اخیر وی بوده، باید ستود. هرچند از حاشیه‌های پررنگ‌تر از متن این پرونده نباید به‌سادگی گذشت.

برای ارزیابی منصفانه پرونده تشکیل دولت سایه باید به نکات محوری زیر توجه کافی داشته‌باشیم:

۱ – تشکیل دولت سایه و رصد کردن فعالیت‌های دولت ماهیتاً یک فعالیت حزبی است. حزبی که در انتخابات به حزب حاکم باخته و از رسیدن به قدرت محروم شده‌است، با راه‌اندازی دولت سایه تلاش می‌کند خود را برای دور بعدی انتخابات آماده کرده و با بررسی ضعف‌ها و قوت‌های دولت منتسب به حزب حاکم، شعارها و برنامه‌های انتخاباتی خود را مشخص کند. این درحالی است که حزب مزبور هنوز فردی را به‌عنوان نامزد انتخابات بعدی که مجری این برنامه‌ها خواهدبود، تعیین نکرده‌است.

اما تشکیل دولت سایه توسط افراد و مستقل از احزاب ممکن است به‌نوعی شائبه قدرت‌طلبی فردی را دامن بزند، زیرا از همان ابتدا نامزد انتخابات و مجری این برنامه مشخص است. یعنی فرد معینی تصمیم می‌گیرد در دوره‌های آینده نامزد شود و از حالا برای این کار مقدمه‌چینی می‌کند. او درواقع تهیه برنامه از طریق تشکیل دولت سایه را به‌عنوان یک برگ برنده در اختیار می‌گیرد. این برگ برنده ممکن است احزاب سیاسی همسو را به حمایت از او متقاعد کند. این شائبه به‌ویژه زمانی تقویت می‌شود که سابقه‌ای از ارائه رهنمود و کمک فکری از سوی شخص حتی به دولت همسو نیز وجود نداشته‌باشد.

نکته گفتنی دیگر در همین رابطه این است که معمولاً در ایام تبلیغات انتخاباتی بعضی نامزدها ادعا می‌کنند راه‌حل مناسب فلان مشکل کشور را در اختیار دارند، اما هیچگاه به این پرسش کلیدی پاسخ نمی‌دهند که چرا چنین اطلاعات ارزشمندی را در اختیار مسؤولان (خواه همسو خواه غیرهمسو) قرار نداده‌اند تا آن‌ها بتوانند مشکلات را حل کنند و چه اصراری دارند که خودشان حتماً باید بر مسند قدرت قرار بگیرند تا آن برنامه ویژه را اجرا کنند؟!

۲ – منطقاً هر حزبی می‌تواند مطالعات خود در مورد مسائل اجرایی کشور و درنهایت تدوین برنامه برای اداره کشور را در قالب ساماندهی دولت سایه انجام بدهد و نمی‌توان تشکیل دولت سایه را حق انحصاری برخی جریانات سیاسی یا حتی افراد دانست و سایر احزاب را از این‌گونه اقدامات منع کرد. گفتنی است چند سال پیش رسانه‌های همسو با جریان سیاسی متبوع آقای جلیلی یکی از احزاب رقیب خود را متهم به «تلاش برای کسب قدرت» کردند. سند این اتهام انتشار کتابچه‌ای از سوی آن حزب در مورد مسائل کلی نظام اجرایی کشور بود، به بیان دقیق‌تر این حزب مطالعاتی از نوع مطالعات دولت سایه را در حدی بسیار مقدماتی آغاز کرده‌بود! و رسانه‌های همسو با آقای جلیلی چنین کاری را اقدامی مجرمانه تلقی می‌کردند!

ازاین‌رو آقای جلیلی باید به این پرسش منطقی پاسخ بدهد که آیا سایر احزاب و اشخاص هم مجاز هستند فعالیت‌هایی از نوع تشکیل دولت سایه را دنبال کنند یا این امر حق انحصاری همفکران ایشان است؟

۳ – تشکیل دولت سایه فعالیتی بسیار پرهزینه است. تشکیل هسته‌های مطالعاتی متعدد، برگزاری جلسات پرتعداد هم‌اندیشی، تهیه نسخه‌هایی از گزارشات سازمان‌های دولتی با هدف بررسی سطر به سطر در کمیته‌های تخصصی، تدوین گزارشات فراوان و … همه اقداماتی بسیار هزینه‌بر هستند و طبعاً بدون برخورداری از منابع مالی متناسب با این فعالیت‌ها نمی‌توان به تداوم کار و دستیابی به نتیجه مطلوب امیدوار بود.

ازاین‌رو آقای جلیلی باید به این پرسش مهم پاسخی روشن بدهد که مطالعات ایشان برای یازده‌سال گذشته در قالب دولت سایه چه مقدار هزینه دربر داشته، و این هزینه از چه محلی تأمین شده‌است؟ البته ایشان در مناظره‌ دوران انتخابات این مطالعات را نوعی فعالیت بدون هزینه و به‌اصطلاح جهادی معرفی کرد که اعضای تیم مطالعاتی بدون چشمداشت مادی و دریافت حق‌الزحمه در این برنامه نقش‌آفرینی کرده‌اند. اما نکته این است که هزینه ساماندهی دولت سایه فقط حق‌الزحمه اعضای تیم نیست.

دراین باب بیان و مرور خاطره‌ای از سال‌های گذشته خالی از لطف نیست. در سال ۱۳۸۴ که مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی برای انتخابات ریاست جمهوری نامزد شد، ناگزیر چندین جلسه با فعالان سیاسی آن ایام در دفتر ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام برگزار کرد. همان ایام یکی از نمایندگان مجلس که اتفاقاُ همسو و همفکر با آقای جلیلی بود، در نطق خود به شدت از ایشان انتقاد کرد که با برگزاری این جلسات از بیت‌المال استفاده شخصی کرده‌است! هرچند این جلسات حتی در حد مصرف یک حبه قند هم به آن نهاد هزینه تحمیل نکرد.

حال سؤال این است که آقای جلیلی این همه جلسات در یازده‌سال گذشته را در چه مکانی برگزار کرده که هزینه‌ای به بیت‌المال تحمیل نکرده‌است؟

۴ – برنامه‌ای که آقای جلیلی به‌عنوان دستآورد مطالعات یازده‌ساله به آن اشاره می‌کند، از چه کیفیتی برخوردار است؟ آیا می‌توان این برنامه را یک تلاش فکری برای هموار کردن راه تدوین برنامه‌های‌ توسعه دانست؟

هرچند برنامه ادعایی ایشان منتشر نشده و برای ارزیابی و نقادی در اختیار مراکز علمی و پژوهشی کشور قرار نگرفته، اما مروری بر برخی اظهارنظرهای ایشان در سال‌های گذشته در حوزه سیاست‌های کلان توسعه کشور می‌تواند تصویری از کیفیت و غنای این برنامه به‌عنوان دستآورد تشکیل دولت سایه به دست بدهد.

آقای جلیلی در سخنرانی آذرماه ۱۳۹۴ گفته‌است: «اخیرا جلسه‌ای داشتیم که عده‌ای از سفرای سابق هم در آن حضور داشتند. طبق بررسی دقیقی که انجام شد مشخص شد که بدون ارتباط با کشورهای غربی و حتی در شرایط تحریم با همین ارتباطاتی که می‌توانیم در مسائل اقتصادی در روابط خارجی با کشورهای نسبتاً مستقل برقرار کنیم، قادریم سالی دویست میلیارد دلار صادرات غیرنفتی داشته‌باشیم.»

به‌طوری که ملاحظه می‌شود ایشان فقط در یک جلسه آن‌هم نه با حضور کارشناسان حوزه تجارت خارجی بلکه با حضور سفرای سابق، به این نتیجه می‌رسد که ایران برای افزایش صادرات غیرنفتی خود به مرز ۲۰۰ میلیارد دلار اصلاً نیازی به تلاش برای رفع تحریم‌ها ندارد.

همچنین ایشان در مردادماه ۱۳۹۷ و به‌دنبال بازدید از پالایشگاه ستاره خلیج فارس پیشنهاد می‌کند ده پالایشگاه دیگر هم ساخته‌شود و ایران با خرید کل نفت تولیدی کشورهای همسایه مانع از صدور نفت از منطقه بشود. همین پیشنهاد نشان از اشراف اندک ایشان به مسائل تجارت جهانی، مسائل جهانی انتقال فنآوری و سرمایه و ظرفیت‌های مالی و فنی داخلی دارد.

از همین دو نقل قول که به‌عنوان مثال مطرح شدند، و نیز انبوهی از اظهارنظرهای کارشناسان و سخنوران همفکر آقای جلیلی می‌توان برداشت کرد که برنامه تنظیم‌شده توسط دولت سایه ایشان باوجود هزینه هنگفتی که کشور تحمیل کرده، چندان قابلیت اجرایی و استناد ندارد. همچنین گفتنی است برنامه هفت‌هزار صفحه‌ای مورداشاره مرحوم رئیسی که ذکر آن گذشت، و البته همان برنامه نیز توسط کارشناسان همفکر آقای جلیلی و با پیش‌قرض‌هایی مشابه مجموعه پیش‌فرض‌های ایشان تدوین شده، در تابستان سال ۱۴۰۰ جهت بررسی به مراکز دانشگاهی کشور ارسال شده، اما خبری از نتایج این بررسی‌ها و ارزیابی‌ها منتشر نشده‌است.

نتیجه‌گیری

با کنار هم گذاشتن این نکات قابل‌تأمل می‌توان نتیجه گرفت سپهر سیاسی کشور نیاز مبرمی به بررسی آسیب‌شناسانه و بازآرایی با هدف تسهیل جریان پیشرفت و اصلاح امور دارد.

در شرایط فعلی و در نبود احزاب فراگیر که نتیجه قهری حذف چهره‌های شناخته‌شده و مورداحترام از میدان سیاست است، تعداد احزاب و دستجات سیاسی سه رقمی شده، و دراصل احزاب نقش و کارکرد خود را از دست داده‌اند. دقیقاً به همین دلیل فعالیتی ارزشمند در سطح تشکیل دولت سایه به جای این که توسط احزاب فراگیر و دارای عقبه تشکیلاتی و پایگاه مردمی انجام بگیرد، توسط افراد انجام گرفته و به‌نوعی به ابتذال کشیده‌می‌شود.

همچنین دسته‌بندی فعالان سیاسی به خودی و غیرخودی موجب شده دسترسی برخی افراد به منابع عمومی و تریبون‌ها رسمی بسیار آسان شده و موقعیت رشک‌برانگیزی از نظر برتری مالی برایشان فراهم شود. در چنین فضایی فلان فعال سیاسی می‌تواند دولت سایه تشکیل بدهد و نگران هزینه‌های مترتب بر آن نباشد، و یک فعال سیاسی دیگر نگران وضعیت شغلی و مسدود شدن آب‌باریکه حقوق و مستمری ماهانه خود باشد. یا فلان روزنامه خودی بتواند ساختمانی را با کمترین هزینه و تقریباً رایگان در اختیار بگیرد، و آن‌دیگری برای اجاره مکانی بزرگتر با هدف گسترش فعالیت خود با محدویت مالی روبه‌رو باشد.

علاوه‌براین برخورد دوگانه در فضای سیاسی کشور شرایط تبعیض‌آمیزی را دامن زده که منجر به تشدید نارضایتی شهروندان می‌شود. بارزترین مصداق این برخورد دوگانه در رفتار رسانه‌های وابسته یک جریان سیاسی خاص در مورد ورزشکاران و سلبریتی‌ها مشاهده می‌شود: اگر فلان ورزشکار در حمایت از دیدگاه سیاسی الف حرفی بزند، نشان از بصیرت سیاسی او دارد. اما اگر فردی دیگر حرکتی انجام بدهد که معنای آن حمایت از دیدگاه سیاسی ب باشد، می‌گویند آن‌ها چه حقی دارند که در مورد یک حوزه تخصصی حرف بزنند؟!

امروز تلاش برای اصلاح سپهر سیاسی کشور و تشویق همه فعالان سیاسی با گرایش‌های مختلف به تشکیل احزاب فراگیر با مناسبات مالی شفاف و عاری از دست بردن به اموال عمومی یک ضرورت انکارناپذیر است. چنین تلاش ارزشمندی علاوه‌بر مصون ساختن اموال عمومی از دستبرد برخی جریان‌های سیاسی، از طریق آشتی دادن جامعه با اصل شایسته‌سالاری زمینه‌ساز رشد اقتصادی و دستیابی به توسعه خواهدشد.

—————————–

* – این یادداشت در سایت جماران منتشر شده‌است. مراجعه کنید به:

اقتصادیات دولت سایه و تبعیض آشکار

شورای هفت‌ساله و صرفه‌جویی پرهزینه *

سال‌ها پیش تدبیری اندیشیده‌شد که با تغییر تاریخ برگزاری انتخابات و برای مهار رشد هزینه‌های جاری دولت، تعداد دفعات برگزاری انتخابات کاهش بیابد. بدین‌ترتیب انتخابات ریاست‌جمهوری و انتخابات شورای شهر همزمان شدند. کاهش بار مالی انتخابات در شرایطی که دولت به شدت گرفتار کسری بودجه است، حداقل برای زمان حاضر دستآورد مهمی است.

اینک با برگزاری انتخابات زودهنگام ریاست‌جمهوری یک‌بار دیگر این همزمانی انتخابات برهم‌خورده‌است. در این میدان دو گزینه مطرح است: انتخابات شوراها در خرداد سال آینده برگزار نشود و سه سال به دوره فعالیت شوراهای فعلی اضافه شود، و یا در انتخابات سال آینده استثنائاً اعضای شوراها فقط برای یک دوره سه‌ساله انتخاب شوند. طبعاً برای انتخاب گزینه مناسب باید به منافع ملی و مصالح عالیه اجتماعی توجه کنیم. اما تجربه نشان می‌دهد که در چنین مواردی بعضی فعالان سیاسی با بی‌اعتنایی کامل به مصالح جامعه فقط مصالح جریان سیاسی محبوب خود را در نظر می‌گیرند. ازاین‌رو لازم است برای یافتن راهی که متضمن مصالح عالیه کشور و نه جریانات سیاسی باشد، تلاش کنیم.

توجه به نکات زیر می‌تواند به یافتن پاسخ خردمندانه کمک بکند:

۱ – در سال‌های اخیر کاهش چشمگیر نرخ مشارکت در انتخابات اسباب نگرانی خردمندان جامعه را فراهم ساخته‌است. افزایش مشارکت در دور دوم انتخابات اخیر نسبت به دور اول این امید را در دل ناظران ایران‌دوست زنده کرد که می‌توان با تغییر مسیر سیاست‌گذاری بار دیگر امید را در دل ایرانیان زنده کرد. ازاین‌رو هر عاملی که به رشد مشارکت سیاسی کمک کند، ارزشمند است و هر عاملی که ممکن است به این روند لطمه بزند، باید کشف و دفع شود.

۲ – انتخاب گزینه تمدید دوره فعالیت شوراهای فعلی نوعی بی‌اعتنایی به خواست و رأی مردم است. زیرا در خرداد ۱۴۰۰ هیچیک از واجدین حق رأی نمی‌توانست تصور کند که این انتخابات سرنوشت مدیریت شهری را برای هفت سال آینده معین می‌کند. شاید اگر چنین اطلاعی وجود داشت، آنان تصمیم دیگری می‌گرفتند و شاید با درجه بالاتری از مشارکت و نتیجه دیگری روبه‌رو می‌شدیم. حال این سؤال مطرح می‌شود که هفت‌ساله شدن شورایی که با عنوان شورای چهارساله از مردم رأی گرفته‌است، نوعی گندم‌نمایی و جوفروشی نیست؟

۳ – انتخابات تیرماه ۱۴۰۳ نشان داد که بخش عمده جامعه خواهان تغییر مسیر سیاستگذاری کشور و تغییر شیوه‌های مدیریتی در حوزه‌های مختلف هستند. می‌توان انتظار داشت که اگر دولت در همین ماه‌های نخست با اتخاذ سیاست‌های اصولی رضایت رأی‌دهندگان را تاحدی جلب کند، با گسترش امید در جامعه، درصد مشارکت در انتخابات‌های آینده به طرز چشمگیری افزایش یابد.

۴ – با فرض افزایش تمایل به مشارکت، در خردادماه ۱۴۰۴ و در شرایطی که شهروندان آماده نقش‌آفرینی می‌شوند، ناگهان خبر می‌رسد که انتخاباتی در کار نیست و همان جمعی که در انتخابات غیررقابتی خرداد ۱۴۰۰ روی کار آمده‌اند، می‌توانند سه سال دیگر حکومت کنند! این امر نوعی ناامیدی را در جامعه گسترش می‌دهد زیرا این واقعیت را به رخ می‌کشد که می‌توان با کمترین مشارکت (در تهران ۲۶درصد) مدیریت شهری را در اختیار گرفت و تازه در موعد مقرر هم آن را پس نداد!

۵ – دفاع فعالان سیاسی خاص از هفت‌ساله شدن شورا نشان‌دهنده نوعی تعارض منافع است. آنان انگیزه خود را صرفه‌جویی عنوان می‌کنند. اما با مروری بر کارنامه این جریان سیاسی می‌توان دریافت که آنان در مسیر حفظ قدرت و حذف رقبای سیاسی خود از تحمیل هیچ هزینه‌ای بر جامعه رویگردان نیستند، و هزینه‌ برگزاری انتخابات در مقایسه با این هزینه‌ها چندان محل اعتنا نیست.

۶ – انتخاب گزینه هفت‌ساله شدن شوراها بدبینی مردم را به هردو جریان سیاسی رقیب تشدید می‌کند. یک گروه متهم به «زرنگ‌بازی» برای حفظ قدرت و احتمالاً سوء استفاده از قدرت خواهندشد، و گروه دیگر متهم به «اهل بده‌بستان بودن».

مردم با این انگیزه به منتخب انتخابات اخیر رأی داده یا بدون حضور در پای صندوق آرزومند موفقیتش شدند که او را اهل معامله و سازش نشناختند. در چنین شرایطی در مظان اتهام قراردادن جریان سیاسی حامی دولت نه‌تنها به صلاح این جریان سیاسی نیست، بلکه حتی به نفع کشور هم نیست زیرا همان‌طور که اشاره شد، موج افزایش مشارکت در انتخابات‌های آینده را فرومی‌نشاند.

با کنار هم گذاشتن این نکات، می‌توان مقایسه بهتری بین دو گزینه انجام داد: انتخاب گزینه هفت‌ساله شدن شورا، موجب می‌شود در بودجه سال‌آینده معادل هزینه برگزاری انتخابات صرفه‌جویی کنیم. همچنین اقتدار جریان سیاسی حاکم بر شوراها را که حاصل یک انتخابات با مشارکت اندک بوده، برای سه سال بیشتر تداوم می‌بخشد. درمقابل انتخاب گزینه شورای سه‌ساله هرچند امکان این صرفه‌جویی را از دولت می‌گیرد، اما با دمیدن روح امید به تغییر در جامعه تمایل به مشارکت سیاسی را افزایش می‌دهد. به باور نگارنده این دستآورد به‌حدی ارزشمند است که هزینه برگزاری نه یک مورد بلکه ده‌ها مورد انتخابات هم در مقابل آن هیچ است.

————————————

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره دوشنبه ۸ – ۵ – ۱۴۰۳ به چاپ رسیده‌است.

پست‌فروشی در شهرداری و فسادستیزی ایرانی *

اخیراً کلیپی در فضای مجازی منتشر شد که در آن فردی ادعا می‌کرد برای احراز پستی مدیریتی در شهرداری تهران از او پول هنگفتی درخواست شده، و او نپذیرفته و کنار گذاشته‌شده‌است. بی‌تردید راستی‌آزمایی چنین ادعایی دشواری‌های خاص خود را دارد. نمی‌توان از مدعی خواست برای اثبات ادعایش صدا و تصویر فرد رشوه‌گیرنده را ضبط کند. بااین‌حال اهمیت چنین پرونده‌هایی ایجاب می‌کند که با قید فوریت و با شیوه‌های خاص کارشناسانه به بررسی این ادعا پرداخته‌شود و گزارش آن با هدف رفع شبهه افکار عمومی منتشر شود. زیرا حتی اگر بخش اندکی از چنین ادعاهایی صحت داشته‌باشد، باید پذیرفت که با کوهی از فساد روبه‌رو هستیم.

بااین‌حال برخورد مسؤولان با این پرونده، به‌ویژه سخنان آقای چمران رئیس شورای شهر بسیار قابل‌تأمل است، و به تنهایی حجم عظیم کاستی‌ها در روند فسادستیزی را برملا می‌سازد. وی در این باره گفته‌است:

«موضوع را به فوریت بررسی کردم و گفتم که سریعاً پاسخ آن را به من بدهند … دوستان شهرداری تهران تأکید کردند که این موضوع صحت ندارد». (۱) هرچند توجه ایشان به فوریت مسأله قابل‌تقدیر است، اما معلوم نیست این بررسی که ایشان را قانع کرده، و با قطعیت حکم به نادرستی ادعای پست‌فروشی می‌دهند، چگونه و با چه شیوه‌ای آن‌هم با این سرعت عمل انجام گرفته‌است. به‌ویژه این‌که در ادامه می‌گویند: «شخصی که در این فیلم صحبت می‌کند مدتی است که با مشکلاتی روبه‌رو شده، که البته بنده نمی‌دانم که حق دارد یا خیر». می‌توان حدس زد که ایشان از مسؤول ذیربط جویا شده و او ماجرا را تکذیب کرده‌است. همین توضیح کوتاه و تکذیب قاطعانه هم آقای چمران را قانع کرده که تخلف بزرگی مانند پست‌فروشی در کار نیست و احتمالاً فرد موردنظر به دلیل نارضایتی و عصبانیت چنین ادعایی مطرح کرده‌است.

سؤالی که در این میان ارزش طرح می‌یابد این است که چگونه می‌توان با یکی دو مذاکره تلفنی و شاید حضوری به این نتیجه رسید که چنین تخلفی صورت نگرفته‌است؟ طرف مذاکره آقای چمران یا خود متهم بوده، و یا مقام مسؤول و مطلع دیگر. آیا ایشان انتظار دارد که فرد متهم این اتهام را تکذیب نکند یا مثلاً بگوید: «داشتم شوخی می‌کردم»؟ آیا آقای چمران به استفاده گسترده سخنگویان نهادهای دولتی و عمومی از واژه تکذیب توجه ندارد؟ آیا ایشان تابه‌حال با این واقعیت تلخ برخورد نکرده‌است که متولیان امر در چنین مواردی به سرعت تکذیبیه صادر می‌کنند و در بسیاری موارد هم تکذیبیه‌ها بعداً تکذیب می‌شود؟! به‌راستی ایشان برای مقابله با چنین تخلفی و برای کشف خطاهای احتمالی چه سازوکاری را در سازمان عریض و طویل شهرداری پیاده‌کرده‌اند تا مانع از بروز و گسترش چنین تخلفاتی شود؟ این چه رسم نامربوطی است که مسؤولان محترم و بسیار امانتدار ما هرگاه با پدیده انتشار شایعه و خبری ناخواسته روبه‌رو می‌شوند، بلافاصله و با شتاب تمام آن را «تکذیب» می‌کنند و البته هرگز مستنداتی برای تأیید ادعای خود و رد ادعای طرف مقابل ارائه نمی‌کنند؟ لابد انتظار دارند افکار عمومی و مردمی که ولی‌نعمت آنان هستند، به‌اصطلاح با ترس و لرز بگویند: «ما؟ … هیچ. ما نگاه».

بی‌مناسبت نیست در این‌جا به خاطره‌ای از سال‌های پیش اشاره کنم. در سال ۷۷ که پرونده شهردار وقت تهران و همکاران نزدیکش توسط قوه قضا‌ئیه درحال بررسی بود و با عنوان پرونده ملی در رسانه‌ها گزارش آن منتشر می‌شد، گفته‌شد تیم بررسی‌کننده پرونده‌هایی از بایگانی شهرداری را با کامیون خارج کرده تا با جستجوی صفحه‌به‌صفحه آن‌ها از تخلفات احتمالی رمزگشایی شود. حتی به گفته شهردار وقت، تعداد پرس غذای مصرفی شهردار هم بررسی شده‌بود. البته با این بررسی مفصل هیچ مال مسروقه‌ای کشف نشد که به خزانه شهرداری تهران برگردد.

حال مقایسه آن شیوه بررسی و این پرس‌وجوی فوریتی آقای چمران هر ناظر بی‌طرفی را به این باور می‌رساند که لابد گرایش سیاسی تیم مدیریتی شهرداری در انتخاب نوع بررسی و میزان موشکافی تأثیرگذار است، اگر تیم مدیریتی از جریان سیاسی رقیب باشد، آتش زدن قیصریه برای یک دستمال توجیه دارد، اما در مورد خودی‌ها فقط کافی است دوستانه پرسشی مطرح کنیم که البته پاسخش را از قبل می‌دانیم: «تکذیب می‌شود!».

اما بیانات آقای چمران نکته بسیار مهم دیگری را هم شامل می‌شود: «این مسأله در مراجع قضایی پیگیری می‌شود تا با منتشرکنندگان آن طبق قانون برخورد شود». گفتن چنین جمله‌ای آن‌هم در شرایطی که شیوه راستی‌آزمایی ادعای فرد شاکی موردتردید است، نگرانی‌های گسترده‌ای را دامن می‌زند و حداقل اثر منفی آن در حافظه عمومی جامعه این خواهدبود که گفته‌شود: «اگر کلیپی از این نوع منتشر نمی‌شود، فقط به دلیل ترس شاکیان از پیگرد قانونی و مجازات است، وگرنه به قول شاعر:

گر حکم شود که مست گیرند

در شهر هر آن‌که هست گیرند».

————————————-

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۳۱ – ۴ – ۱۴۰۳ به چاپ رسیده‌است.

۱ – مراجعه کنید به:

صحبت‌های چمران درباره پست‌فروشی در شهرداری تهران

پیگیری تخلفات مالی دوران انتخابات واجب است *

سال‌هاست که با تلخکامی شاهد پدیده زشت استفاده از امکانات و اموال عمومی برای تبلیغات انتخاباتی یک جریان سیاسی خاص هستیم. رسانه‌ها از ضرورت اعلام صریح منابع مالی از طرف نامزدها سخن می‌گویند، اما هرگز چنین اتفاقی نمی‌افتد. بعد از برگزاری انتخابات تا چند روز رسانه‌ها از تخلفات سخن می‌گویند و گاه اطلاعات دقیق منتشر می‌کنند. اما به‌تدریج موضوع فراموش می‌شود و تا موعد انتخابات بعدی سخنی از این تخلفات گسترده مالی به میان نمی‌آید. گویی به قول معروف نه خانی آمده و نه خانی رفته‌است.

تخلفات مالی انتخاباتی هرگز در پرداخت وجوه نقد از منابع عمومی به نامزدهای خاص خلاصه نمی‌شود. استفاده از ظرفیت تبلیغاتی تریبون‌های رسمی و روزنامه‌های عمومی برای مطرح کردن نامزدهای خاص، و حتی هزینه‌تراشی برای نهادهای عمومی از سرفصل‌های مهم سوء استفاده از منابع عمومی برای اهداف انتخاباتی است. به‌عنوان یک نمونه بسیار پیش‌پا‌افتاده، در روزهای حساس پیش از انتخابات اخیر، ناگاه بازنشستگان پیامکی دریافت می‌کنند که مبلغی بابت متناسب سازی دریافتی سه‌ماهه گذشته به حسابشان واریز شده‌است. دقایقی بعد نیز پیامکی از طرف نامزد خاص به آنان ارسال می‌شود و او وعده می‌دهد که در کنار بازنشستگان و حامی آنان خواهدبود. عبارت کلیدی که در هر دو پیامک مشترک است «متناسب‌سازی» است! البته روشن است که این مورد به تعبیر شیخ سعدی فقط یک از هزاران است.

اما نکته قابل‌تأمل در این میان این است که اگر نامزد خاص موفق شده، و رأی مردم را برای خود جمع کند، طبعاً رسانه‌ها جرأت نخواهندکرد از این تخلفات سخن بگویند. همچنین اگر نامزد رقیب به‌هرتقدیر برنده شود، همگان به او تذکر می‌دهند که «بداخلاقی‌های انتخاباتی» را فراموش کند و به فکر مسؤولیت بزرگ خود باشد. بله، رقیب نامزد خاص می‌تواند با بزرگ‌منشی و تأسی به پیشوایان دینی بداخلاقی‌ها را فراموش کند. اما آیا او مجاز است اتلاف منابع عمومی و تحمیل هزینه به عموم مردم را ببخشد؟ علاوه‌براین چه تضمینی وجود دارد که در انتخابات بعدی این جریان با جدیت بیشتری دست در جیب مردم نکند؟

در همین رابطه مرور یک پرونده مربوط به سال‌های گذشته تجربه ارزشمندی را رو می‌کند:

در تابستان سال ۸۴ و به‌دنبال برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری که منجر به نقل‌مکان آقای احمدی‌نژاد شهردار وقت تهران از ساختمان بهشت به ساختمان پاستور شد، خبری در برخی رسانه‌ها منتشر شد که در یکی از سازمان‌های وابسته به شهرداری تهران مبلغ هنگفتی هزینه‌های مشکوک صورت گرفته‌است. مورد مصرف احتمالی این مبلغ هنگفت، هزینه تبلیغات ریاست جمهوری آن سال بود. گفتنی است ستاد انتخاباتی شهردار وقت در آن ایام با گشاده‌دستی تمام برای انتخابات هزینه کرد و علاوه‌بر برگزاری تجمع‌های پرخرج و تبلیغات گسترده، در اکثر چهارراه‌های شهر به توزیع شربت برای رهگذران پرداخت. بااین‌حال شهردار بعدی به‌جای صدور دستور رسیدگی و رفع شبهه و بازگرداندن اموال مردم تهران با گفتن این جمله که اختلاسی در کار نیست و فقط اسناد مالی و فاکتورهای مرتبط با این ۳۵۰ میلیارد تومان ناقص است، پرونده را مختومه کرد و بدین‌ترتیب پرونده‌ای به ارزش تقریبی ۲۰۰۰۰ میلیارد تومان (به قیمت جاری) به فراموشی سپرده‌شد و نه حقی به صاحبان حق که همانا شهروندان تهرانی بودند، برگشت، و نه شبهه‌ای برای افکار عمومی برطرف شد. گفتنی است در شرایطی که سازمان‌های دولتی و عمومی ملزم هستند تمام هزینه‌کردهای خود را با رعایت تشریفات قانونی انجام داده، و مستندات آن را برای حسابرسی و تهیه گزارش ثبت و ضبط کنند، صرف چنین مبلغ عظیمی در ایام انتخابات با فاکتورهای ناقص نشان از بروز تخلفی عظیم می‌داد که در قالب آن متخلفان دست در جیب شهروندان تهرانی کرده، و از جیب هر نفر به ارزش امروز دومیلیون تومان باج سبیل (یا حق مدیریت!) برداشته‌بودند.

درواقع می‌توان ادعا کرد مختومه شدن آن پرونده و جلوگیری از رسیدگی کامل به آن موجب جری شدن متخلفان شد که در سال‌های بعدی با جسارت و بی‌پروایی بیشتری به مصرف انتخاباتی اموال عمومی روی بیاورند و نگران تبعات این اقدام خسارتبار و زشت نباشند.

اینک انتخابات تیرماه ۱۴۰۳ هم به پایان رسیده و منتخب فاضل ملت به‌زودی سکان اجرایی کشور را دست خواهدگرفت و بی‌تردید کریمانه از بداخلاقی‌های انتخاباتی رقبا چشم‌ خواهدپوشید. اما آیا حقوق پایمال‌شده مردم و اموال عمومی که همچون اموال غارتی برای اهداف سیاسی و جناحی تلف شده، اموال شخصی اوست که ببخشد و پیگیری نکند؟

توصیه نگارنده به مسؤولان محترم دولت جدید و کلیه نهادهای نظارتی این است که ضمن نادیده گرفتن فعالیت‌هایی از نوع تهمت و توهین به نامزدها، موضوع استفاده از اموال عمومی برای تبلیغات را با جدّیت تمام بررسی کرده و با کوچکترین تخلفات به سختی برخورد کنند تا دیگر هیچ حزب و دسته‌ای جرأت دست بردن در جیب مردم و خزانه کشور را نداشته‌باشد.

————————–

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۲۴ – ۴ – ۱۴۰۳ به چاپ رسیده‌است.

بازگشت به نهج‌البلاغه، چه آثاری بر اقتصاد ملی خواهدداشت؟ *

در دهه ۵۰ که منتقدان حکومت وقت و بسیاری از دانشجویان آرمان‌گرا رویای تغییر حکومت و شکل‌گیری نظامی جدید براساس تعالیم اسلامی را در سر می‌پروراندند، کتاب شریف نهج‌البلاغه در صدر کتاب‌های مورد مطالعه، مراجعه و استناد آنان بود. کلاس‌ها و جلسات متعددی برای بحث و بررسی در مورد مطالب این کتاب برگزار می‌شد و این جوان‌ها خود را نیازمند دانستن درباره آن می‌دیدند. البته چنین توجهی جای شگفتی نداشت، زیرا حکومت کوتاه امیرمؤمنان (ع) و شیوه کشورداری آن بزرگ الگویی حسرت‌برانگیز برای همگان بود و طبعاً سخنان ایشان در نهج‌البلاغه می‌توانست دانش عاشقان مکتبش را در مورد این الگوی تکرارناشدنی افزایش بدهد.

تدوین‌کنندگان قانون اساسی در سال ۵۸ نیز متأثر از این اقبال گسترده به نهج‌البلاغه بودند و براساس تعالیم مولای متقیان (ع) حکومت را ملزم به تأمین رفاه برای شهروندان و رفع فقر و تبعیض کردند.

بااین‌حال در سال‌های بعد به‌تدریج قطار سیاست‌گذاری و کشورداری بر ریلی متفاوت به پیش تاخت و گویی دیگر رفع فقر و مبارزه با ویژه‌خواری تبعیض‌آمیز محلی از اعراب نداشت. حاکمیت تورم دورقمی عرصه را بر محرومان تنگ کرد و حاکمان که سودای مدیریت جهان داشتند، آنان را در میدان دشوار تلاش برای بقا فراموش کرده و تنها گذاشتند. آقازاده‌سالاری و نوچه‌پروری رونق گرفت و ناگهان جامعه خود را با واقعیتی تلخ و دردناک روبه‌رو یافت: میلیاردرهای جوان وابسته به خانواده‌های قدرتمند که برخورداری از فرصت‌های ناب ثروت‌اندوزی و رانت‌خواری را حق مسلم خود از سفره انقلاب می‌دانستند.

اما جامعه شاهد واقعیتی دردناک‌تر از این هم بوده‌است. در سالیان گذشته به سخنورانی خاص میدان داده‌شده‌است که با خرج کردن سخاوتمندانه از مقدسات به توجیه کاستی‌های موجود همت گماشته‌اند. حتماً خیلی از خوانندگان سخنان آن سخنور کج‌اندیش را از یاد نبرده‌اند که با هدف توجیه فضای رانت‌خواری و سکوت تردیدبرانگیز مسؤولان، بر فراز منبر ادعای دروغین گسترش فساد در دوران حکومت امیرمؤمنان (ع) را مطرح کرده، و اسباب رنجش پیروان مولی را فراهم ساخت.

موفقیت ناباورانه سیاستمداری که به نهج‌البلاغه‌خوانی شهره است و گویی گذشت زمان و بروز فتنه‌ها او را از حال‌وهوای دهه پنجاهی اقبال به نهج‌البلاغه خارج نکرده‌است، بار دیگر این امید را در دل عاشقان مکتب مولای متقیان شعله‌ور ساخت که گویی دوران جدیدی از بازگشت به نهج‌البلاغه فرارسیده‌است. اما به‌راستی اگر چنین بازگشتی مقدور و مجاز باشد، چه آثاری بر اقتصاد ملی و سازوکار سیاست‌گذاری اقتصادی خواهدداشت؟

در این یادداشت برای رعایت اختصار فقط به سه سرفصل مهم از این آثار اشاره می‌کنم:

۱ – رفع فقر و بهبود وضعیت توزیع درآمد

اجرای برخی سیاست‌های نسنجیده در حوزه سیاست خارجی و داخلی موجب شده گروه کثیری از شهروندان به زیر خط فقر هل داده‌شوند. بااین‌حال متولیان امر به‌راحتی و با کمترین نگرانی و شرمساری از کنار این واقعیت تلخ گذشته‌اند. گویی فقر درحال‌گسترش در جامعه امروز ایران پدیده‌ای است که یا باید تکذیبش کرد یا فقط درباره آن شعار انتخاباتی داد. این درحالی است که دو کشور پرجمعیت چین و هند که روزگاری بیشتر جمعیت فقیر جهان را در خود جای داده‌بودند، در طول سال‌های گذشته با اجرای سیاست‌های خردمندانه صدها میلیون نفر را از زیر خط فقر به بالای آن کشانده‌اند. گویی به تعبیر مولای متقیان (ع) آن‌ها در عمل به رهنمودهای قرآن از ما پیشی گرفته‌اند.

ریل‌گذاری نادرست سیاست‌ها در کشورمان به گسترش فقر و هل داده‌شدن گروه کثیری از شهروندان به زیر خط فقر منجر شده‌است. اولین آموزه نهج‌البلاغه این است که حاکمان نباید در مقابل پدیده گرسنگی مظلومان و پرخوری ظالمان سکوت کنند. ازاین‌رو اولین ویژگی دوران بازگشت به نهج‌البلاغه اولویت قائل شدن به برنامه فقرزدایی البته به‌دور از اقدامات عوام‌فریبانه است. دولت چهاردهم باید با کمک اهل فن و کارشناسان دلسوز برنامه‌ای را تدوین و اجرا کند، به‌گونه‌ای که در گام اول گسترش فقر مهار شود و در گام دوم ابعاد این پدیده منحوس و شرم‌آور با سرعت کوچک و کوچک‌تر شود.

۲ – مقابله با رانت و بازپس‌گیری اموال غارت‌رفته

بی‌تردید یکی از بارزترین ویژگی‌های چند ده‌سال گذشته جامعه ایران گسترش بی‌مهابای مناسبات رانتی بوده‌است. حتی اعمال تحریم‌های ظالمانه هم بیشتر از این که دشمنان ایران را به اهداف خود نزدیک‌ کند، آب سرشار رانت را به آسیاب رانت‌جویان قدرتمند ریخت، که مصمم بودند با ادعای دور زدن تحریم‌ها ملت ایران را دور بزنند.

در چنین فضایی مقابله با رانت به شعاری پرطمطراق و تا حد زیادی کم‌محتوی بدل شده‌است. به‌گونه‌ای که سال‌ها پیش دولتی که با شعار «فقر و فساد و تبعیض – ای فلانی به‌پا خیز» روی کار آمد، اتفاقاً با اقدام نابخردانه کنار گذاشتن سازمان برنامه و بودجه از نظام تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی کشور بزرگترین خدمت را به رانت‌جویان و شبکه فساد کرد.

موفق‌ترین اقدامات رانت‌ستیزانه سال‌های گذشته در سطح حذف مناسبات رانتی و کوتاه کردن دست رانت‌جویان از برخی سفره‌های اقتصاد ملی بوده، که البته جای تقدیر دارد. اما کاستی مهم در این شیوه برخورد، بی‌توجهی به اصل استرداد اموال بوده‌است. به بیان دیگر کوتاه کردن دست مفسدان کافی نبوده و باید اموال غارتی را هم بازمی‌گرداندیم.

مولای متقیان (ع) در یکی از اولین سخنرانی‌های خود بعد از پذیرش حکومت، بر بازپس‌گیری اموال عمومی از مفسدان تأکید می‌کند. ازاین‌رو دولت چهاردهم اگر رویکرد بازگشت به نهج‌البلاغه را به‌عنوان روح حاکم بر سیاست‌های خود انتخاب کرده، باید مبارزه با مناسبات رانتی را در مرحله حذف رانت‌ها خلاصه نکرده، و برای استرداد اموال غارت‌رفته نیز برنامه‌ای مدبّرانه تدوین و اجرا کند.

۳ – مهربانی با مردم

مولای متقیان (ع) در نامه به جناب مالک اشتر او را در مقام حاکم مصر به مهربانی با شهروندان توصیه می‌کند: “خطاهایشان را ببخش، زیرا مقام تو بالاتر از آن‌هاست”. ناگفته پیداست که مهربانی موردنظر مولی از نوع استفاده از تعابیر محبت‌آمیز و به‌اصطلاح عزیزم گفتن و جانم شنفتن نیست، و باید نمود عملی و محسوس داشته‌باشد. ازاین‌رو این مهربانی را در دو بعد اجتماعی و اقتصادی می‌توان تعریف کرد.

در بعد اجتماعی مهربانی حکومت با شهروندان را می‌توان به بردباری و تحمل تعبیر کرد. مطلوب حاکمان این است که شهروندان به تصمیمات آنان اعتراضی نکنند، و یا اگر اعتراضی دارند، بدون برگزاری تجمعات اعتراضی خواسته‌شان را مطرح کرده و پاسخ بگیرند. اما اگر شهروندان راه دیگری را برای رساندن صدایشان به گوش حاکمان برگزیدند، آنان باید با مهربانی و بردباری فریاد معترضان را بشنوند و هرگز برای «خفه کردن» صدای اعتراض مردم حتی اگر در اعتراض خود برحق نباشند، به خشونت متوسل نشوند. اصل ۲۷ قانون اساسی دقیقاً با توجه به این رهنمود مولی (ع) تدوین شده‌است. امام خمینی (ره) نیز در بیانیه معروفشان (منشور استقامت) به بزرگترهای جامعه توصیه کرده‌است که با گشاده‌رویی و آغوش باز نظرات جوانانی را که نگاهی متفاوت دارند بشنوند، و با آنان رفتار پدرانه همراه با الفت به‌جای پرخاش و حذف داشته‌باشند.

دو رویکرد کاملاً متفاوت در برخورد با اعتراضات مردمی در مناظره دو نامزد ریاست‌جمهوری راه‌یافته به دور دوم به‌روشنی به نمایش گذاشته‌شد. یک طرف رویکرد ارتباط نزدیک مسؤولان با مردم و حل مشکلاتشان را تبلیغ می‌کرد، اما سخنی در این مورد نمی‌گفت که اگر مردم در دیدارهای خود با مسؤولان پاسخی قانع‌کننده نشنیدند و راضی نشدند، چه اتفاقی می‌افتد. در مقابل نامزدی که رویکرد بازگشت به نهج‌البلاغه را مطرح ساخته‌است، مشخصاً از حق انکارناپذیر مردم سخن می‌گفت و این‌که حاکمان نباید مردم معترض را آزار بدهند، و اگر رابطه مردم و مسؤولان به کتک‌کاری انجامید، این مسؤولان هستند که باید با بردباری کتک را تحمل کنند و ولی‌نعمتان خود را با باتوم و شوکر نیآزارند.

در بعد اقتصادی مهربانی را می‌توان در اولویت دادن رفاه و آسایش شهروندان به هر هدف دیگر خلاصه کرد. این بدان‌معنی است که اولاً حاکمان نباید در توزیع امکانات ثروت‌اندوزی گروهی از شهروندان را به هر دلیلی بر دیگران مقدم بشمارند و مشمول درجه بالاتر مهربانی (اعطای هدایای ارزشمند مالی از نوع املاک و مستغلات و …) قرار بدهند. و ثانیاً هیچ هدفی حتی هدف مقدسی چون درافتادن با اساس ظلم و جور حاکم بر جهان را مقدم بر رفاه شهروندان ندانند. در احکام نماز جماعت آمده‌است که امام باید طول رکوع و سجود را با ضعیف‌ترین مأمومین هماهنگ کند. او باید بداند مهربانی با مأموم‌های مسن و ضعیف (مراعات حال آن‌ها) حتی از راز و نیاز عارفانه با حضرت حق جلّ جلاله نیز مهم‌تر و ارزشمندتر است.

مشابه این وضعیت برای حاکمان مطرح می‌شود. هرچند هدف مدیریت جهان هدفی ارزشمند است، اما در شرایطی که دخترک معصوم بلوچ برای تهیه آب آشامیدنی امکانی جز رفتن بر سر رودخانه و طعمه تمساح بیرحم شدن ندارد، شرط مهربانی این است که حاکمان اول حداقل رفاه و امنیت را برای او فراهم کنند و تا چنین رفاهی فراهم نشده، سودای مدیریت جهان را از سر بیرون کنند.

سخن در این باب بسیار است، اما اول باید درنگ کرد و دید که رئیس دولتی که سودای بازگشت به نهج‌البلاغه را در سر می‌پروراند، در اولین روزهای مسؤولیتش برای تحقق این هدف والا چه مسیری را برخواهدگزید.

——————————

* – این یادداشت در سایت جماران منتشر شده‌است. مراجعه کنید به:بازگشت به نهج‌البلاغه، چه آثاری بر اقتصاد ملی خواهدداشت؟

اقتصاد ملی و آفات جمهور *

از جنبه نظری رشد اقتصادی و توسعه همه‌جانبه یک کشور در گرو نگاه درست مدیران جامعه و سیاستگذاری اصولی است که می‌تواند استفاده سنجیده از منابع و ظرفیت‌ها و بهره‌گیری از فرصت‌ها را برای دستیابی به بالاترین نرخ ممکن رشد و شکوفایی اقتصادی تضمین کند. در این راستا پایین بودن میزان مشارکت به معنای ناامیدی جامعه از ایجاد تحول در نظام مدیریت کشور، و بی‌اعتمادی به آن است.

پایین بودن میزان مشارکت اقتصادی به این معنی است که جامعه از توان دستیابی به توسعه تهی شده‌است. زیرا در چنین شرایطی نه فعالان اقتصادی رغبتی به دل به دریا زدن و پذیرش ریسک خواهندداشت، و نه نسل جوان و پرانرژی جامعه تمایلی به ماندن و ساختن آینده جامعه از خود نشان می‌دهد. ازاین‌رو حضور اندک مردم در انتخابات خرداد ۱۴۰۰، اسفند ۱۴۰۲ و هشتم تیرماه گذشته هشدار و علامتی نگران‌کننده است. البته تشدید جریان خروج سرمایه و افزایش میل به مهاجرت در نسل جوان و تحصیل‌کرده در سال‌های گذشته نیز به‌روشنی نشان می‌دهد که آینده توسعه اقتصادی جامعه چندان روشن و امیدبخش نیست.

بدین‌ترتیب می‌توان رابطه‌ای ویژه و دوطرفه را بین میزان مشارکت اقتصادی و سیاسی شناسایی کرد: ازیک‌سو افزایش درجه مشارکت اقتصادی، حضور هرچه بیشتر مردم در میدان اقتصاد و افزایش سهم شهروندان از دستآوردهای رشد اقتصادی می‌تواند تمایل آنان را به مشارکت سیاسی افزایش بدهد. از سوی دیگر رفع موانع مصنوعی افزایش مشارکت سیاسی نیز می‌تواند منتهی به امیدوار شدن شهروندان به آینده بشود. در سایه این امیدواری بیشتر فعالان اقتصادی به فکر افزایش سرمایه‌گذاری می‌افتند و جوانان تحصیل‌کرده کشور سودای مهاجرت به دیار غربت را فراموش می‌کنند.

پس اگر به فکر فتح پی‌درپی قله‌های پیشرفت و به‌اصطلاح تکیه بر جای بزرگان زدن هستیم، باید همه اسباب بزرگی نه فقط بعضی از آن‌ها را فراهم بیاوریم. یکی از این اسباب مغفول بزرگی همانا کمک به افزایش میزان مشارکت سیاسی از طریق رفع موانع به‌ویژه موانع مصنوعی آن است.

اما به‌راستی موانع افزایش مشارکت سیاسی چیست و چرا از موانع مصنوعی سخن می‌گوییم؟ در پاسخ به چند سرفصل زیر می‌توان اشاره کرد:

۱ – تشدید دشواری‌های معیشتی و فلج شدن اقتصاد خانوارها یکی از مهم‌ترین عوامل کاهش مشارکت سیاسی است. رابطه ویژه‌ای بین صف خرید گوشت و مرغ به قیمت دولتی و صف شرکت در انتخابات وجود دارد. اگر شهروندان ساعات زیادی از روزشان را صرف ایستادن در صف تأمین ارزاق بکنند، وقتی برای ایستادن در صف انتخابات برایشان باقی نمی‌ماند و درنتیجه حوزه رأی‌گیری خلوت و خلوت‌تر خواهدشد. (۱)

۲ – اگر شهروندان به این باور برسند که فارغ از نتایج انتخابات، فلان سیاست یا فلان رویه کشورداری غیرقابل‌تغییر است، انتخابات را بی‌فایده خواهندیافت. در طول سالیان گذشته برخی سیاسیون با اعلام این که رأی مردم فقط اسباب زینت نظام است، یا با تلاش برای متوقف کردن جریان تغییرات توسط دولت‌های وابسته به جریان سیاسی رقیب موجبات ترویج و جاافتادن این باور را فراهم کرده‌اند.

۳ – تبعیض و دسته‌بندی کردن شهروندان به خودی و غیرخودی بارها و بارها مردم را رنجانده‌است. تبعیض‌های استخدامی و آموزشی، دادن فرصت‌های طلایی ثروت اندوزی به خودی‌ها و حتی استفاده نابرابر از حق برگزاری تجمعات مظاهر بارز این تبعیضات بوده‌اند. در نیمه دوم دهه ۷۰ یک حزب سیاسی با شعار «ایران برای همه ایرانیان» فعالیت خود را آغاز کرد. معنی روشن مخالفت برخی قدرتمندان با این شعار و تقبیح آن، این بود که ایران برای همه نیست و فقط به گروهی خاص از ایرانیان تعلق دارد! این شیوه ناعادلانه نیز شهروندان را نسبت به مشارکت سیاسی بی‌انگیزه کرده‌است زیرا آنان را به این باور رسانده که در سرزمین مادری خود غریب و بی‌کس هستند.

۴ – در سالیان گذشته افراط در برخی تنگ‌نظری‌ها باعث شده فقط جمع محدودی از داوطلب‌ها امکان حضور در انتخابات را پیدا کنند و درنتیجه گروه کثیری از شهروندان به‌تدریج با این واقعیت خو گرفته‌اند که بنا نیست فردی به‌عنوان نماینده جریان سیاسی مطلوب آنان در انتخابات حضور داشته‌باشد و آنان یا باید به نامزدهای احزاب دیگر رأی بدهند یا اصلاً کاری با انتخابات نداشته‌باشند. مروری بر کارنامه انتخابات در سالیان گذشته این حقیقت را روشن می‌سازد که هرگاه نامزدهای متنوع‌تری اجازه شرکت در انتخابات یافته‌اند، میزان مشارکت بیشتر شده‌است. این تنگ‌نظری که به‌تدریج به یک رویه مرسوم تبدیل شده، بسیاری از شهروندان را به این باور رسانده که انتخابات فقط میتینگ سیاسی حزب رقیب است و لزومی ندارد در آن شرکت بکنند.

۵ – برخی سیاسیون و سخنوران همواره تلاش می‌کنند نتایج انتخابات را فارغ از رأی آوردن هر حزبی، به نفع باورهای خود مصادره کنند و از انبوهی شرکت‌کنندگان نتیجه بگیرند که اکثریت مردم خواهان تثبیت وضع موجود هستند. چنین تبلیغات گسترده‌ای باعث می‌شود مردم از مشارکت در انتخابات گریزان بشوند زیرا می‌بینند حضورشان در حوزه‌های رأی‌گیری مصادره می‌شود.

یکی از بارزترین موارد این مصادره در بهمن‌ماه ۱۳۹۳ توسط روزنامه کیهان اتفاق افتاد. در دی‌ماه آن سال رئیس جمهوری وقت از رفراندوم به‌عنوان فرصت و امکانی که قانون اساسی در اختیارمان گذاشته سخن گفت که منتقدان و مخالفانش را خوش نیامد. (۲) چند روز بعد و به دنبال برگزاری راهپیمایی روز ۲۲ بهمن، کیهان با تیتر «این هم رفراندوم» حضور مردم در این مراسم را به نفع باورهای خود مصادره کرد! (۳) گویی مردم با حضور در این مراسم مخالفت خود را با دولت وقت اعلام کرده‌بودند!

به‌طوری که ملاحظه می‌شود، برخی سیاست‌های ناکارآمد در میدان اقتصاد و اصرار بر برخی سیاست‌ها و رویه‌های نخ‌نماشده در حوزه سیاست موجب قهر مردم با پدیده ارزشمند انتخابات شده‌است، که بارزترین و باشکوه‌ترین دستآورد انقلاب اسلامی است.

همان‌طور که گفته‌شد، این قهر یکی از تأثیرگذارترین عوامل در میدان رشد اقتصادی و متوقف‌کننده آن است. ازاین‌رو اگر دولتمردان خود را مصمم به پیگیری اهداف توسعه بلندمدت کشور می‌دانند، باید موانع طبیعی و مصنوعی مشارکت سیاسی شهروندان را برطرف کنند تا افزایش مشارکت اقتصادی آنان را به‌عنوان یک نتیجه گران‌بها شاهد باشیم.

—————————

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۱۷ – ۴ – ۱۴۰۳ به چاپ رسیده‌است.

۱ – رابطه عامل اقتصادی و مشارکت سیاسی جنبه‌های متعددی دارد. در این یادداشت با هدف رعایت اختصار فقط به یک جنبه بارز پرداخته‌شده‌است.

۲ – مراجعه کنید به:

روحانی در همایش اقتصاد ایران: آرمان ما به سانتریفیوژ وصل نیست

۳ – مراجعه کنید به:

این هم رفراندوم (یادداشت روز)

عرضه زمین مسکونی، یک سیاست ناکارآمد دیگر *

متن زیر حاصل مصاحبه کوتاهم با روزنامه توسعه ایرانی است:

۸۵ درصد تقاضای بازار سفته‌بازانه است

یک کارشناس بازار مسکن درباره‌ رکود بازار یادآور شد: در طول سال‌های گذشته معاملات مسکن سیر نزولی داشته و فقط مربوط به این سه سال نیست.

ناصر ذاکری در گفت‌وگو با «توسعه ایرانی» درباره علت تشدید رکود در دولت سیزدهم عنوان کرد: رکود از طرفی مربوط به کاهش قدرت خرید بوده و از طرفی مربوط به انتظارات سرمایه‌گذاران است. تصور آنها این بوده که مسکن به نقطه اوج خود رسیده است و قیمت آن بیشتر از این نمی‌تواند افزایش پیدا کند.

او با اشاره به اینکه بخش اعظم تقاضای بازار و شاید ۸۵ درصد آن، تقاضای سفته‌بازانه است و متقاضیان واقعی مسکن سهم بسیار کمی دارند، ادامه داد: این انتظار سرمایه‌گذاران یک عامل منفی بوده چرا که دیگر به خرید و فروش مسکن اقدام نکردند و از طرفی سفته‌بازان به شرایط بازار سرمایه و ارز و طلا و در کل، بازارهای مالی نگاه می‌کنند و اگر این بازارها شرایط بهتری نسبت به مسکن داشته باشند، نقدینگی به آن سمت حرکت می‌کند.

بازار مسکن به یک فرازی رسیده است که تناسبی با واقعیت‌های اقتصادی کشور ندارد. یعنی با توجه به وضع دستمزدها، انتظار خرید خانه برای جوانانی که تازه وارد بازار کار شده‌اند سه رقمی شده و به بالای ۱۰۰ سال رسیده است.

ذاکری در پاسخ به اینکه چرا با وجود رکود، قیمت مسکن ۱۱۷ درصد رشد کرده است، تصریح کرد: باید پرسید چرا قیمت‌ها با وجود رسیدن به اوج، کاهش پیدا نمی‌کند و تعدیل نمی‌شود؟ بازار مسکن به این صورت نیست که سرمایه‌گذار تا احساس خطر کند، بلافاصله از بازار خارج شود یعنی کسی که ملک دارد آن را نمی‌فروشد اما ملک جدیدی هم نمی‌خرد؛ به همین دلیل قیمت مسکن در طول سال‌ها افزایشی بوده، اما معاملات رو به کاهش رفته است.

او درباره اظهارات جلیلی درباره‌ بازار مسکن تصریح کرد: افزایش قیمت مسکن تا حد زیادی متأثر از قیمت زمین است و این واقعیتی است که هر ناظری آن را می‌بیند و کشف آقای جلیلی نیست. در دولت احمدی‌نژاد هم که بحث مسکن مهر مطرح شد، انگیزه این بود که چون عمده قیمت مسکن را زمین تشکیل می‌دهد، پس دولت در خارج از شهرها زمین تقریبا رایگان در اختیار سازندگان قرار دهد که قیمت مسکن کاهش پیدا کند.

ذاکری با اشاره به اینکه دولت سیزدهم در طول ۳ سال فعالیت خود، نهضت ساخت مسکن راه انداخت و سعی کرد در برنامه هفتم هم عددسازی کند که ۱ میلیون واحد در سال را در آن بگنجاند، تأکید کرد که تحقق چنین برنامه‌ای مقدماتی دارد و مقدمات آن فراهم نبوده و بنابراین اتفاق نیفتاده‌است. درست است که افزایش مسکن متأثر از قیمت زمین است، اما راه‌حل آن نیست که زمین‌های دیگری عرضه کنیم و تصور کنیم که این می‌تواند بر قیمت تأثیر بگذارد. باید حباب قیمت مسکن را که متأثر از تقاضای سفته‌بازانه است از بین ببریم و کاری کنیم که سرمایه متراکم در بازار مسکن به بازارهای مالی دیگر نظیر بورس یا به حوزه‌های تولیدی وارد شود.

ذاکری در پایان خاطرنشان کرد: تا این کاهش حباب اتفاق نیافتد، افزایش عرضه زمین تأثیری بر بازار مسکن نخواهدداشت و در مسکن مهر هم اتفاق نیفتاد و فقط برای بانک‌های کشور بار مالی سنگینی به همراه داشت.
—————————-
* – این مصاحبه در روزنامه توسعه ایرانی شماره شنبه ۱۶ – ۴ – ۱۴۰۳ به چاپ رسیده‌است. مراجعه کنید به:
افزایش ۱۱۷ درصدی قیمت، به علت کمبود مسکن است

نقل مطالب سایت با ذکر منبع آزاد است.