اقتصاد ملی و همزیستی دردناک با پدیده بدمسکنی *

در فروردین ۱۳۹۸ و به مناسبت چهلمین سالگرد افتتاح حساب ۱۰۰ امام خمینی به‌عنوان اولین اقدام جدّی در حوزه مسکن که منتهی به تأسیس بنیاد مسکن انقلاب اسلامی شد، سخنرانی در مؤسسه دین و اقتصاد داشتم که متن آن در نشریات آن زمان منتشر نشد. اخیراً که مسائل حوزه مسکن باردیگر موردتوجه رسانه‌ها قرار گرفته‌است، چکیده همان سخنرانی را با قدری اصلاحات و بروز کردن اطلاعات در اختیار ماهنامه آینده‌نگر گذاشتم که در شماره ۱۳۰ ماهنامه چاپ شده‌است. متن زیر همان متن بروزشده است:

الف – طرح مسأله

“بدمسکنی” یا فقر مسکن را می‌توان وضعیتی دانست که یک خانوار ناگزیر از اقامت دائم در خانه‌ای فاقد حداقل امکانات ایمنی و رفاه باشد. فقر مسکن ارتباط نزدیکی با مفهوم فقر دارد. یک خانوار گرفتار فقر طبعاً به دلیل برخورداری از درآمد اندک، ناگزیر از حذف برخی موارد هزینه یا کاستن از هزینه‌های ضروری زندگی خویش است. ازاین‌رو می‌توان انتظار داشت میزان شیوع وضعیت‌هایی چون فقر مسکن، فقر آموزش و بهداشت، و فقر تغذیه رابطه نزدیک با میزان گستردگی فقر در یک جامعه داشته‌باشند. بدمسکنی در جامعه ما در طول سالیان گذشته رشد چشمگیری داشته، و به همین دلیل توجه کارشناسان و سخنوران را جلب کرده‌است. بااین‌حال نظر به گسترش ابعاد فقر در جامعه و افزایش سریع جمعیت زیر خط فقر، این رشد چشمگیر نباید مایه شگفتی باشد.

با تأمل در نظرات اهل فن و متولیان حوزه مسکن، می‌توان چنین برداشت کرد که اطلاعات و آمار مرتبط با پدیده بدمسکنی با روشی اصولی برآورد و ثبت و ضبط نمی‌شود، و دقیقاً به‌همین دلیل اعداد و ارقام متفاوتی در مورد میزان شیوع آن مطرح می‌گردد. علت بروز این وضعیت ازیک‌سو بی‌اعتنایی بلندمدت دولتمردان به مسائل حوزه مسکن، و از سوی دیگر نبود تعریفی روشن و مقبول عام از پدیده بدمسکنی است. اگر دولتمردان فقر مسکن و ضرورت برطرف ساختن آن را جزو دغدغه‌های اصلی خود طبقه‌بندی کنند، طبعاً نهادهای تحت امر خود را وادار می‌کنند گزارش‌هایی دقیق و مستند از تحولات پرونده بدمسکن و اندازه‌گیری ابعاد معضل تهیه کرده و در اختیارشان بگذارند. علاوه‌براین همانگونه که رقم حداقل درآمد تعیین‌شده برای خط فقر در بزرگتر یا کوچکتر شدن عدد جمعیت زیر خط فقر مؤثر است، تعریفی که از «سطح حداقل امکانات ایمنی و رفاه» ارائه می‌شود، نیز در برآورد ابعاد پدیده بدمسکنی و کم یا زیاد برآورد کردن آن بسیار حائز اهمیت است. در شرایطی که تعریفی یکتا و مقبول عام از این «سطح حداقل» وجود ندارد، مایه شگفتی نخواهدبود که هر کارشناس و ناظری با برآوردهای خود رقم متفاوتی را برای بیان ابعاد شیوع بدمسکنی اعلام کرده، و بر نظر خود پافشاری کند.

نکته بسیار قابل‌تأمل این است که دولتمردان بی‌میل نیستند که سطح حداقل امکانات ایمنی و رفاه یا خط فقر مسکن در سطحی نازل تعیین‌شود. زیرا با این‌کار جمعیت گرفتار بدمسکنی کم برآورد شده، و درنتیجه تعهدات دولت کوچکتر می‌شود. ازاین‌رو باید پذیرفت یکی از اولین گام‌ها در مطالعه پدیده بدمسکنی، رسیدن به تعریفی معقول و مقبول از خط فقر مسکن است.

همچنین اصل ۴۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر تأمین نیازهای اساسی از جمله مسکن تأکید کرده‌است، و قبل از آن، اصل ۳۱ داشتن مسکن متناسب با نیاز را حق هر فرد می‌داند، و دولت را موظف به فراهم ساختن زمینه تحقق این مهم می‌کند. با عنایت به این دو اصل، شناخت ابعاد بدمسکنی به منظور برآورد حدود تعهد دولت امری ضروری است.

نکته قابل‌تأمل در اینجا این است که دولت هم مثل یک بنگاه اقتصادی ناگزیر از برآورد میزان بدهی‌ها و تعهدات خود و تدوین برنامه زمانبندی‌شده برای ایفای این تعهدات است. ازاین‌رو اهتمام دولت به گردآوری اطلاعات پایه در مورد بدمسکنی و شناخت دقیق جغرافیای بدمسکنی را می‌توان نشانه‌ای از این امر مثبت و امیدوارکننده تلقی کرد که گویی اراده سیاسی جدی برای بازپرداخت این “بدهی” و ایفای تعهدات وجود دارد. به همین ترتیب، نبود این اطلاعات پایه را نیز می‌توان نشانه بی‌اعتنایی دولتمردان به پرونده فقر مسکن و عدم‌تعهدشان به تسویه این بدهی دانست.

ب – تعریف مقدماتی خط فقر مسکن

حداقل امکانات مسکن یا “خط فقر مسکن” را می‌توان در دو سطح تعریف کرد:

۱ – مسکن به‌عنوان سرپناه

واحد مسکونی باید سطحی قابل‌قبول از امنیت و آسایش را به ساکنانش عرضه کند. مصون ماندن از تعرض جانواران و افراد غیرمجاز، مصون ماندن از سرما و گرما و باد و باران، و ایمنی نسبی در مقابل سوانح طبیعی همچون طوفان، سیل و زلزله را می‌توان در این سطح موردتوجه قرار داد. ازاین‌رو اقامت واحدهای مسکونی ساخته‌شده از مصالح کم‌دوام مصداق بدمسکنی خواهدبود.

۲ – مسکن به‌عنوان محل آرامش

در سطحی بالاتر، می‌توان برای مسکن نقش و کارکردی بالاتر از عرضه ایمنی و مصونیت از سوانح طبیعی تعریف کرد. اقامت در مسکن باید راحتی و آرامش خیال ساکنان را فراهم سازد، و با گذراندن ساعات استراحت و فراغت در آن، آنان آماده حضور مجدد در عرصه پرتلاطم اجتماع و کار و تلاش بیشتر برای تأمین معاش خود بشوند. با این پیش‌فرض دیگر مسکن را نمی‌توان فقط یک «سرپناه» ساده تلقی کرد.

با مطالعه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و تعمق در متن آن، می‌توان پذیرفت که تلقی تدوین‌کنندگان از مسکنی که حق هر شهروند است، مسکن فقط به‌‌عنوان سرپناه نبوده‌است.

پ – مصادیق بدمسکنی

۱ – استفاده از مصالح نامرغوب و ناایمن

در اولین قدم برای شناسایی مصداق‌های فقر مسکن، باید به واحدهای مسکونی که با استفاده از مصالح کم‌دوام ساخته‌می‌شوند، توجه کرد. اقامت در سکونتگاه‌هایی از نوع آلونک و کپر و حلبی‌آباد که در مناطق فقیرنشین یا حاشیه کلانشهرها ساخته‌می‌شوند، اولین مصداق‌های فقر مسکن هستند.

علاوه‌براین، واحدهای مسکونی که خارج از ضوابط شهری، بدون‌رعایت طرح تفصیلی و در حاشیه شهرها هرچند از مصالح بهتر و باکیفیت‌تر ساخته‌می‌شوند، نیز باید مصداق بدمسکنی تلقی ‌شوند. زیرا چنین مکان‌هایی بدون نظارت فنی و با مصالح غیراستاندارد ساخته‌شده، و فاقد هرگونه تسهیلات و امکانات رفاهی لازم هستند.

همچنین باید مناطقی از شهرها را هم که با عنوان بافت فرسوده شهری شناسایی می‌شوند، یا حداقل بخش بزرگی از این مناطق را جزو مصادیق بدمسکنی تلقی کنیم. زیرا ساختمانی که چنددهه از عمرش گذشته، به دلیل فرسودگی از حداقل ایمنی و امکانات رفاهی برخوردار نیست. بافت‌های فرسوده شهری به دلایل عدیده جزو آسیب‌پذیرترین بخش‌های شهرها در زمان بروز خطراتی مانند زلزله و آتش‌سوزی هستند. درحال‌حاضر بیش از ۳۰درصد کل واحدهای مسکونی کشور عمری بالای ۲۵سال دارند، و با عنایت به شیوه نامطلوب ساخت که باعث کاهش عمر مفید ساختمان می‌شود، باید فرسوده و ناایمن تلقی شوند.

بااین‌وجود بدمسکنی را نمی‌توانیم حتی در محدوده بافت فرسوده شهری و ساختمان‌های قدیمی خلاصه کنیم. ساخت‌وسازهای بیرویه و بدون نظارت کارآمد طی سالیان گذشته، انبوهی از ساختمان‌های فاقد کیفیت و ناایمن را به شهرها تحمیل کرده‌است که در عین نوساز بودن، از ارائه حداقل ایمنی و جمعیت خاطر به ساکنان خود ناتوان هستند. بخش قابل‌اعتنایی از ساختمان‌هایی که در قالب مسکن مهر ساخته و به موجودی ساختمان‌های مسکونی کشور اضافه شدند، به دلیل تلاش برای کاهش هزینه ساخت متهم به نداشتن ایمنی لازم هستند، به‌دنبال فاجعه زلزله سال ۱۳۹۷ استان کرمانشاه انتقادات فراوانی به نحوه ساخت این ساختمان‌ها مطرح شد.

در سرشماری سال ۱۳۹۵، فقط ۵۷٫۲درصد از کل واحدهای مسکونی کشور از نوع اسکلت فلزی یا بتون آرمه بوده‌اند. که طبعاً بخشی از آن‌ها از نوع مسکن مهر هستند. همچنین در ساخت ۲۵٫۶درصد دیگر از آهن استفاده شده‌است.

ناگفته پیداست که با اتکا به این ارقام نمی‌توان درصد دقیق واحدهای مسکونی کم‌دوام را به‌عنوان اولین مصداق بدمسکنی مشخص کرد، اما می‌توان پذیرفت که این عدد نمی‌تواند کمتر از ۳۰درصد باشد.

۲ – مشترک یا کوچک بودن سرانه فضای مسکونی

سکونت دو یا چند خانواده در یک واحد مسکونی یا سکونت یک خانواده پرجمعیت در واحد مسکونی با متراژ کم به‌گونه‌ای که اتاق کافی در اختیار اعضای خانوار نباشد، حتی اگر ساختمان از نظر مصالح و شیوه ساخت فاقد ایراد باشد، نیز باید از مصادیق بدمسکنی تلقی شود. زیرا چنین مسکنی طبعاً به‌دلیل محترم نشمردن حریم شخصی اعضای خانوار آرامش و آسایش کافی به ساکنان خود ارائه نمی‌کند.

در سرشماری سال ۹۵ تعداد خانوارها از تعداد واحدهای مسکونی ۱٫۳۷میلیون مورد بیشتر بوده‌، و از کل واحدهای مسکونی درحال‌استفاده ۱۱۴هزار واحد هرکدام پذیرای سه یا چهار خانوار و حتی بیشتر بوده‌اند. به بیان دیگر بیش از دو میلیون خانوار یعنی نزدیک به ۸٫۵درصد از کل خانوارهای کشور تجربه زیستن در یک واحدمسکونی به صورت اشتراکی و غیرمستقل را دارند. از سوی دیگر در همین سال ۳۱٫۴درصد واحدهای مسکونی درحال‌استفاده مساحتی کمتر از ۷۵مترمربع داشته‌اند. گفتنی است براساس اطلاعات منتشرشده سال ۱۴۰۰، و کمبود تعداد واحدهای مسکونی نسبت به تعداد خانوارها به ۱٫۲۱میلیون رسیده‌است.

نکته قابل‌تأمل این است که اگر در بررسی اطلاعات به‌دست‌آمده از سرشماری به محاسبه میانگین‌ها اکتفا کنیم، تصویر روشنی از واقعیات ارائه نمی‌شود. متوسط مساحت واحدهای مسکونی درحال‌استفاده در سال ۹۵ در دامنه ۹۰ الی ۱۰۰مترمربع قرار دارد. همچنین متوسط بعد خانوار در کل کشور در حدود ۳٫۳نفر است. با بررسی این دو میانگین می‌توان ادعا کرد با نادیده گرفتن شاخص تراکم خانوار در واحد مسکونی (۱٫۰۶خانوار) چندان کم و کسری در حوزه مسکن مشهود نیست. زیرا به طور متوسط هر خانوار ۳٫۳نفری ۹۰ الی ۱۰۰مترمربع فضای مسکونی در اختیار دارند. اما با توجه به این واقعیت که پرجمعیت‌ترین خانوارها معمولاً کوچکترین واحدهای مسکونی را در اختیار دارند، کاستی‌های موجود رخ نشان خواهندداد.

۳ – افزایش درصد اجاره‌نشینی

اجاره‌نشینی را هم تحت شرایطی باید جزو مصداق‌های فقر مسکن یا بدمسکنی تلقی کرد. ممکن است واحد مسکونی استیجاری از نظر ایمنی و اندازه و سایر معیارها حداقل کیفیت لازم را داشته‌باشد، اما در شرایط حاکمیت تورم دورقمی بسیاری از مستأجران نگران آینده خواهندبود که آیا سال‌بعد هم می‌توانند اقامت خود را در واحد مسکونی فعلی تمدید کنند، یا ناگزیر از نقل مکان به محله‌ای پایین‌تر هستند.

در سرشماری سال ۸۵ سهم خانوارهای مالک واحد مسکونی از کل خانوارها ۶۷٫۹درصد بود. اما این رقم در سال ۹۵ به ۶۰٫۵درصد کاهش یافته‌است. همچنین در این فاصله ده‌ساله تعداد خانوارها ۶٫۸۴۳٫۰۰۰ واحد افزایش یافته، که فقط کمتر از ۴۲درصد آن‌ها موفق به تملک واحد مسکونی شده‌اند. اینک گفته‌می‌شود بیش از ۴۰درصد جمعیت شهری کشور مستأجر هستند، و در شهر تهران این رقم از مرز ۵۰درصد گذشته‌است.

این بدان‌معنی است که جامعه درحال پیش‌روی به سمت مستأجر شدن است، و با شکل‌گیری نسخه جدیدی از نظام ارباب و رعیتی در عرصه املاک شهری، و رشد تدریجی جمعیت مستأجر با سرعت قابل‌توجه، ابعاد بدمسکنی هم درحال گسترش است.

برخی کارشناسان با استناد به سهم ۶۰درصدی جمعیت مستأجر در کشوری مثل آلمان، افزایش جمعیت مستأجر را نگران‌کننده نمی‌دانند. اما باید دانست بازار مسکن استیجاری در کشوری مثل آلمان با کشور ما تفاوت بنیادین دارد. بخش اعظم جمعیت مستأجر در جامعه ما صرفاً به دلیل نداشتن توان مالی ناگزیر از اجاره‌نشینی شده‌اند، زیرا افزایش حیرت‌انگیز تقاضای سفته‌بازانه در بازار املاک و مستغلات موجب رشد سریع قیمت مسکن شده، و درنتیجه بخش بزرگی از طبقه متوسط و خانوارهای تازه‌‌تأسیس اصلاً فکر خرید مسکن را از سر بیرون کرده‌اند. همچنین بخش اندکی از جمعیت مستأجر نیز به‌دلیل شرایط شغلی یا تحصیلی برنامه‌ای برای خرید مسکن در شهر محل اقامت فعلی خود ندارند، و اجاره‌نشینی را با اراده خود انتخاب کرده‌اند. درحالی‌که در جوامع موردمقایسه سهم عامل دوم خیلی بیشتر است.

۴ – افزایش ازدحام شهری

دشواری‌های مربوط به معماری شهری و تسهیلات زیربنایی، وضعیت شبکه معابر، نبود فضای کافی برای پارکینگ، نبود فضای سبز و زمین بازی و تفریحات سالم نیز می‌تواند و باید در تعریف و یافتن مصادیق بدمسکنی موردتوجه قرار گیرد. وقتی یکی از نگرانی‌ها و دلمشغولی‌های فرد رعایت محدودیت ساعت خروج از گذرگاه‌های محدود محله به منظور گیر نیفتادن در ترافیک صبحگاهی یا رسیدن به‌موقع و یافتن “جای پارک” باشد، یا نبود فضای سبز و زمین بازی محدودیت جدی برای سرگرمی و ورزش نوجوانان محله تلقی شود، طبعاً زیستن در چنین محله و منطقه‌ای آرامش و جمعیت خاطر لازم را به شهروندان ارائه نمی‌دهد. به‌دلیل عدم‌رعایت اصول طراحی شهری برای سالیان طولانی، بخش مهمی از مناطق شهری در کلانشهرها و شهرهای بزرگ گرفتار این‌گونه مشکلات هستند، و طبعاً باید در برآورد ابعاد بدمسکنی موردمحاسبه قرار گیرند.

در یکی از مناطق ۲۲گانه شهر تهران تراکم جمعیت درحدود ۳۰٫۰۰۰نفر در کیلومترمربع است. طبعاً این میزان از تراکم با برهم زدن آرامش و سلامت روان شهروندان باید به عنوان یکی از مصداق‌های بارز فقر مسکن تلقی شود.

به‌طوری‌که ملاحظه می‌شود، خط فقر مسکن را می‌توان به طرز بسیار متفاوتی با درنظر گرفتن معیارهای فوق ترسیم و تعیین کرد. با رویکرد اول (مسکن به‌عنوان سرپناه) ابعاد فقر مسکن یا بدمسکنی بسیار کمتر از رویکرد دوم (مسکن به‌عنوان محل آرامش) تعیین و لحاظ خواهدشد.

با بررسی اطلاعات موجود از وضعیت سکونت شهروندان و کیفیت واحدهای مسکونی موجود می‌توان نتیجه گرفت که نظام آماری موجود کاستی‌های فراوانی دارد، و به بیان دیگر اطلاعات دقیق و روشنی از ابعاد واقعی بدمسکنی نداریم، و فقط باید با استناد به اطلاعات موجود به حدس‌های کارشناسانه اکتفا کنیم، همانگونه که وزیر سابق راه و شهرسازی در شهریورماه سال ۹۶ تعداد افراد گرفتار معضل بدمسکنی را ۱۹میلیون نفر (۸میلیون نفر در بافت فرسوده شهری و ۱۱میلیون نفر در حاشیه شهرها ) اعلام کرده‌است.

با عنایت به آن‌چه گفته‌شد، به نظر می‌رسد یکی از اولین اقدامات ضروری متولیان بخش مسکن کشور، ارائه تعریفی جامع و مانع از بدمسکنی با توجه به مصادیق بالا و سپس برآورد دقیق ابعاد این معضل در سرتاسر کشور با هدف احصای درست و بدون‌تعارف ابعاد تعهد دولت در بخش مسکن است. برای ارائه تعریف درست “بدمسکنی” می‌توان مثلاً با تخصیص امتیاز به هریک از موارد بالا، به سنجش وضعیت هر ساختمان پرداخت. با استناد به چنین محاسباتی، متولیان امر به‌جای سخن گفتن در قالب خطابه‌های پرشور و احساسی، با شناخت دقیق اندازه معضل، خود را ملزم به تلاش درخور برای کاهش آلام شهروندان گرفتار بدمسکنی خواهنددانست، و با قدرت چانه‌زنی بالاتر در فصل تخصیص بودجه، از تعهدات اجتناب‌ناپذیر دولت در بخش مسکن سخن خواهندگفت.

ت – تغییرات میزان فقر مسکن در چند دهه اخیر

برای رسیدن به درک درستی از تغییرات ابعاد فقر مسکن در طول بیش از هشت دهه گذشته کافی است به چند مورد اطلاعات آماری مربوط توجه کنیم:

 1 – جمعیت شهر تهران در فاصله سال‌های ۱۳۱۸ تا ۱۳۵۵ سالانه به‌طور متوسط ۵٫۹۲% افزایش یافته‌است. درواقع در این دوره مقصد بسیاری از مهاجرت‌ها شهر تهران بوده‌است. رشد سریع جمعیت آن‌هم طی یک دوره طولانی طبعاً موجب رشد تقاضای مسکن در مقیاسی می‌گردد که برآورده‌ساختن آن به‌راحتی ممکن نیست، و نتیجه آن سقوط شاخص‌های مربوط به کیفیت سکونت است.

۲ – درصد جمعیت شهرنشین کشور در فاصله سال‌های ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۵ از ۳۱٫۴درصد به ۴۷درصد رسید. این بدان‌معنی است که تقاضا برای مسکن شهری حتی در شهرهای متوسط و کوچک هم با سرعت افزایش یافته‌است.

۳ – در سال ۱۳۴۶ براساس مطالعات انجام‌گرفته برای تدوین برنامه عمرانی چهارم، ۴۰% خانوارهای شهری کشور فقط یک اتاق و ۳۰% دیگر که از موقعیت بهتری برخوردار بودند، فقط دو اتاق در اختیار داشتند. همین آمار وضعیت نامطلوب سکونت در شهرها را نشان می‌دهد.

۴ – برنامه عمرانی چهارم که از سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۱ به‌طول انجامید، از نظر تحقق اهداف موفقترین برنامه دوران قبل از انقلاب است. بااین‌حال طی همین دوره شاخص تراکم خانوار در واحد مسکونی شهری از ۱٫۵۴ به ۱٫۶۰ خانوار رسید. به بیان دیگر سرعت سقوط شاخص‌های مرتبط با کیفیت سکونت به حدی بود که حتی برنامه چهارم هم با وجود موفقیت نسبی نتوانست این روند را متوقف کند.

۵ – در نتیجه در فاصله سال‌های ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۷ قیمت مسکن به‌طور متوسط سالانه ۲۲٫۳۸درصد رشد کرد. درحالی‌که متوسط نرخ تورم در این دوره برابر با ۱۵٫۲۱درصد بود.

۶ – همچنین در سال ۱۳۵۵ اجاره‌بهای مسکن در شهر تهران رشد ۱۷٫۳درصدی را تجربه کرد. در همین سال نزدیک به ۱۷درصد جمعیت شهری کشور ناگزیر از اقامت در اماکن استیجاری یا مناطق حاشیه شهرهای بزرگ بودند.

۷ – با پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷، حکومت انقلابی در همان شش‌ماهه اول سال ۵۸ دو اقدام مهمّ مرتبط با حوزه مسکن انجام داد:

الف: افتتاح حساب ۱۰۰ امام خمینی که توجه همه مردم را به ضرورت خانه‌سازی برای محرومان و برچیدن بساط فقر مسکن آگاه کرد. افتتاح این حساب نقطه شروع جریانی مردمی بود که تصمیم داشت تا مرحله حل کامل معضل مسکن و خانه‌دار شدن تمام مردم ایران تداوم داشته‌باشد.

ب: در تابستان ۱۳۵۸ تدوین‌کنندگان قانون اساسی دقیقاً با همین طرز فکر و باور در اصل ۳۱ بر حق مسلم خانه‌دار شدن همه شهروندان تأکید کردند.

۸ – در دوران جنگ تحمیلی دولت با حمایت از شکل‌گیری و فعالیت گسترده تعاونی‌های مسکن و واگذاری اراضی شهری به متقاضیان واجد شرایط تاحدی توانست وضعیت نابسامان مسکن را بهبود ببخشد. کاستی مهم عرصه سیاست‌گذاری در این دوران این بود که لزوماً تمام متقاضیان واجد شرایط امکان تجمع در قالب تعاونی‌ها را نداشتند. بااین‌حال تأثیر تعاونی‌ها در بهبود شرایط بخش مسکن انکارناپذیر است. درواقع شرایط خاص جنگی کشور و محدودیت منابع امکان تحرک بیشتر در این میدان را به دولت وقت نمی‌داد. اما دولت تلاش کرد با گسترش تعاونی‌ها تا حد امکان از وخامت وضعیت مسکن شهروندان بکاهد، و کار تأمین مسکن همگانی را برای دولت بعدی آسانتر سازد. درنتیجه سهم جمعیت مستأجر از جمعیت شهری کشور از سطح ۱۷درصد در سال ۱۳۵۷ تا ۱۲درصد در سال ۱۳۶۲ کاهش یافت. این نتیجه مثبت در شرایطی کسب شد که مهاجرت گسترده و اجباری ساکنان مناطق جنگی کشور به شهرهای دور از میدان جنگ موجبات افزایش جمعیت مستأجر را فراهم آورده‌بود.

۹ – در سال‌های پس از جنگ تحمیلی، با به‌کارگیری سیاست تعدیل اقتصادی حمایت از تعاونی‌ها فراموش شد. دراصل پیش‌فرض مسؤولان این دوران این بود که با ایجاد رونق اقتصادی و بالا رفتن نرخ رشد اقتصاد ملی، طبعاً مقدمات رفع فقر فراهم شده، و بخش مسکن هم در مسیر پیشرفت حرکت خواهدکرد. به بیان دیگر آنان دولت را ملزم به انجام اقداماتی فراتر از تلاش برای رشد اقتصادی و تداوم رونق نمی‌دانستند.

سرفصل تغییرات بنیادینی را که از اول دهه ۷۰ تاکنون به‌تدریج در بخش مسکن اتفاق افتاده، به شرح زیر می‌توان خلاصه کرد:

الف – تعهدات دولت در عرصه مسکن روزبه‌روز کمرنگ‌تر شده‌، و به بیانی اصل ۳۱ قانون اساسی که مسکن را حق شهروندان و تأمین آن را تکلیف دولت می‌داند، فراموش شده‌است.

ب – در چهارچوب سیاست رسیدن به اقتصاد آزاد و کاهش محدودیت‌های دولتی، تأمین و عرضه و تقاضای مسکن نیز به بازار آزاد سپرده‌شده‌است. در چنین شرایطی هرکس درصورت داشتن قدرت خرید کافی می‌تواند وارد بازار شده، و به کالای موردنظر خود دسترسی پیدا کند.

پ – مسکن به‌عنوان یک کالا در اقتصاد کشور معرفی شده‌است، کالایی که می‌توان آن را خریداری و احتکار کرد، و با افزایش قیمت آن را فروخت. در چنین شرایطی بسیاری از فعالان اقتصادی با امید منتفع شدن از افزایش قیمت املاک وارد بازار شده، و با خرید گسترده املاک موجبات افزایش سریع قیمت املاک را فراهم آوردند.

نگاهی به وضعیت تقاضاهای موجود در بازار مسکن شهر تهران نیز نشان می‌دهد طی سال‌های ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵ سهم تقاضای سفته‌بازانه (سوداگری در بازار مسکن) ۲۲درصد بوده، حال آنکه طی سال‌های ۱۳۹۵ تا ۱۴۰۰ این مقدار به ۷۵درصد رسیده‌است.

ت – سهم عامل زمین شهری در قیمت مسکن روزبه‌روز افزایش یافت. این اتفاق علاوه بر افزایش قیمت مسکن و تشدید جریان تورمی، موقعیت انحصاری در اختیار صاحبان املاک شهری قرار داد و خشت اول بنای مناسبات ارباب‌رعیتی نوین را بر زمین نهاد.

برنامه‌هایی که در این دوران در عرصه مسکن در پیش گرفته‌شد، ساخت شهرهای جدید برای جمع‌آوری سرریز جمعیتی کلانشهرها، افزودن بر سقف تسهیلات مسکن و تشویق ساخت‌وساز و انبوه‌سازی بود، بدون این‌که برنامه‌ای برای حمایت جدی از اقشار مستمند و نیازمند کمک طراحی و اجرا شود.

سال‌ها بعد طرح بلندپروازانه و نسنجیده مسکن مهر زمانی رونمایی شد که قیمت مسکن با رشدی حیرت‌انگیز بالارفته، و به‌ویژه سهم عامل زمین در این قیمت بسیار پررنگ شده‌بود. بااین‌حال دولت نهم به جای تلاش برای حل مسأله از طریق درست یعنی منع سفته‌بازی در بازار املاک و مستغلات و کاهش قیمت زمین شهری، به فکر احداث مجتمع‌های مسکونی در بیابان‌های اطراف شهرها افتاد. و در نتیجه مجموعه‌ای از پروژه‌های ساختمانی نیمه‌تمام را برای دولت‌های بعدی به ارث گذاشت که چاره‌ای جز تکمیل آن و عملاً صرف‌نظر از هرگونه برنامه جایگزین نداشند.

با مرور سریع عملکرد چهل سال گذشته می‌توان‌گفت تعهد حکومت در زمینه تأمین مسکن برای همه شهروندان کنار فراموش ‌شده، و درواقع اصل ۳۱ قانون اساسی مورد بی‌مهری قرار گرفته‌است.

بدین‌ترتیب با افزایش ابعاد اجاره‌نشینی و رشد جمعیت مستأجر، اقشار کم‌درآمد و محروم یا باید با توسل به شغل دوم و سوم اجاره‌بهای ماهانه مسکن خود را تأمین کنند، یا ناگزیر به شیوه‌هایی چون حاشیه‌نشینی و حتی گورخوابی روی بیاورند.

ث – چه باید کرد؟

برای جبران کم‌کاری گذشته و بهبود وضعیت مسکن اقشار کم‌درآمد و حل یکباره معضل فقر مسکن، در قدم اول باید بازگشت به ارزش‌های سال‌های نخست انقلاب و آشتی مجدد با آرمان‌های عدالتخواهانه آن ایام، بازگشت به قانون اساسی و مهم تلقی کردن هدف رفع فقر را مدنظر قرار داد.

دولتمردان و حاکمان باید در مورد وضعیت مسکن شهروندان خود را موظف و مسؤول بدانند، و بهبود وضعیت مسکن تک‌تک شهروندان را جزو وظایف و برنامه‌های دارای اولویت خود تلقی کنند. آنان باید این واقعیت را بپذیرند که مسکن یک “کالا” مشابه سایر کالاها نیست که جریان تولید و مصرف آن به دست نامرئی بازار سپرده‌شود. مسکن یکی از نیازهای اساسی شهروندان است و بدون تأمین آن نمی‌توان از کرامت ذاتی انسان و برابری و … سخن گفت.

شناخت دقیق ابعاد مشکل یک ضرورت است. ازاین‌رو مطالعه دقیق جغرافیای فقر مسکن، و شناسایی خانوارهای گرفتار بدمسکنی از اولویت خاصی برخوردار است. بسیاری از طرح‌هایی که متولیان امر ارائه‌ می‌کنند، هرچند ممکن است مشکل بخشی از اقشار نیازمند را رفع کند، اما همواره گروه قابل‌توجهی از شهروندان را به‌عنوان فراموش‌شدگان رها خواهدساخت. در این‌گونه طرح‌ها معمولاً هدف بهبود شاخص‌های بخش مسکن و دراصل بهبود میانگین‌ها مدنظر است. درحالی‌که در یک برنامه جامع رفع فقرمسکن باید از پایین‌ترین دهک شروع کرد و با شناسایی دقیق خانوارهایی که نامطلوب‌ترین وضعیت را دارند و با اولویت دادن به آنان، فاصله پایین‌ترین دهک را با دهک بالایی کاهش داد، و با تداوم این جریان، معضل بدمسکنی را از چهره جامعه زدود.

مقابله سرسختانه و البته گام‌به‌گام با تقاضای سفته‌بازانه در بازار املاک و مستغلات و اعمال محدودیت برای مالکیت واحدهای مسکونی در شهرها به‌ویژه شهرهای بزرگ، و درنهایت تلاش برای بازآرایی بازار مسکن یک ضرورت انکارناپذیر است. در این حرکت اصلاحی، باید هم جانب عرضه و هم جانب تقاضا مورد تجدیدنظر قرار گیرند؛ ازیک‌سو سازندگان و عرضه‌کنندگان غیرتخصصی و سنتی که بیشتر انگیزه سفته‌بازانه دارند، از بازار خارج شوند، و از سوی دیگر خریداران سفته‌باز به نفع متقاضیان واقعی از بازار کنار گذاشته‌شوند. با این اقدام امکان ارتقای کیفی فرایند ساخت‌وساز، کاهش هزینه اجرای پروژه و استفاده از فنآوری روز فراهم می‌گردد.

حضور شبکه بانکی در کنار خریداران و متقاضیان واقعی به‌گونه‌ای که آنان بتوانند به پشتوانه درآمد سال‌های آتی خود مسکن بخرند و به‌جای اجاره‌بهای ماهیانه، اقساط وام مسکن را بپردازند، نیز یک ضرورت است.

اما نکته محوری و مهم توجه هرچه بیشتر دولت به ضرورت بازگرداندن قطار اقتصاد به ریل رونق و درنتیجه محقق ساختن شعار نرخ بالای رشد اقتصادی است. زیرا بدون رونق گرفتن اقتصاد و افزایش تولید ناخالص داخلی، فقر از جامعه ریشه‌کن نخواهدشد، و همانطورکه در ابتدا بیان شد با تداوم فقر، فقر مسکن نیز همچنان درحال گسترش و مستحکم‌تر ساختن جایگاه خود در جامعه امروز ایران خواهدبود.

و در نهایت بازگشت به روح پیام تاریخی امام خمینی در ۲۱ فروردین ۱۳۵۸ که یکی از موارد مصرف مهم اموال جمع‌آوری‌شده از محل احکام مصادره را تأمین مسکن اقشار نیازمند و کم‌توان مالی اعلام کرده‌است، می‌تواند تحولی در بخش مسکن و پیشرفت چشمگیری در مسیر رفع معضل بدمسکنی ایجاد کند.

———————————-

* – این متن در شماره ۱۳۰ ماهنامه آینده‌نگر صفحات ۸۳ تا ۸۶ به چاپ رسیده‌است.

اقتصاد ملی، آموزش رایگان و بازتولید فقر *

انتشار نتایج کنکور سراسری و اعلام سهم دهک‌های درآمدی از ۳۰۰۰ رتبه برتر پذیرفته‌شدگان شوک و نگرانی عمیقی را بر بسیاری از کارشناسان و ناظران ایران‌دوست تحمیل کرد. آمار اعلام‌شده نشان از شکل‌گیری یک نابرابری بسیار عمیق بین اقشار درآمدی داشت. در این یادداشت نگاهی به علل شکل‌گیری این فاجعه ملی و آثار دهشت‌بار آن خواهم‌داشت.

یکی از مهم‌ترین دستآوردهای نظام آموزشی مدرن در کشورهای درحال توسعه رفع فقر و کاهش نابرابری درآمدی است. زیرا از طریق ارتقای کیفیت آموزش جامعه، این فرصت در اختیار فرزندان اقشار کم‌درآمد قرار می‌گیرد که با طیّ مدارج آموزشی به درآمد بالاتری دست بیابند و بدین‌ترتیب گسترش و بهبود خدمات آموزشی به گسترش ابعاد طبقه متوسط که موتور تحولات اجتماعی است، منتهی می‌گردد.

ازاین‌رو دولت در جامعه درحال‌توسعه می‌تواند با سرمایه‌گذاری در آموزش علاوه بر تربیت نیروی انسانی متخصص موردنیاز برنامه‌های توسعه، مقدمات کاهش نابرابری درآمدی را نیز فراهم بیاورد. درواقع در چنین جامعه‌ای با اهتمام دولت به امر آموزش نابرابری آموزشی کمتر از نابرابری درآمدی خواهدبود. زیرا فرزندان خانواده‌های مرفه متناسب با درآمد والدین خود از خدمات آموزشی بهره می‌گیرند، و فرزندان خانواده‌های کم‌درآمد با کمک دولت از امکاناتی بالاتر از حد متناسب با توان درآمدی والدین خود برخوردار خواهندشد.

حق برخورداری از آموزش رایگان در اصول سوم و سی‌ام قانون اساسی برای همه شهروندان به رسمیت شناخته‌شده‌است. این بدان‌معنی است که تدوین‌کنندگان قانون اساسی دولت را ملزم کرده‌اند با استفاده از منابع بودجه‌ای خود شرایطی را فراهم بیاورد که هیچ‌یک از فرزندان این سرزمین به‌دلیل فقر و نداری از نعمت آموزش و ارتقای کیفیت زندگی خود محروم نماند.

نابرابری در حوزه توزیع درآمد با شاخص ضریب جینی سنجیده‌می‌شود، و مراجع رسمی این شاخص را برای ایران امروز در حدود ۰.۴ برآورد کرده‌اند. نابرابری در حوزه فرصت‌های آموزشی را هم با ترفندهایی می‌توان محاسبه و برآورد کرد. به‌عنوان نمونه سهم دهک‌های درآمدی از ۳۰۰۰ رتبه اول کنکور می‌تواند برآورد خوبی از این نابرابری به‌دست بدهد. زیرا جایگاه و رتبه داوطلبان ارتباط تنگاتنگی با خدمات آموزشی دارد که در طول ۱۲ سال تحصیل خود آز آن بهره گرفته‌اند.

با توجه به اعداد و ارقامی که اخیراْ از سهم دهک‌های درآمدی از ۳۰۰۰ رتبه برتر کنکور اعلام شده، ضریب جینی برای توزیع فرصت‌های آموزشی درحدود ۰.۷ برآورد می‌شود، که نشان‌دهنده نابرابری بسیار عمیق‌تر در توزیع فرصت‌های آموزشی نسبت به توزیع درآمد است. مقایسه ساده دو شاخص ضریب جینی برای توزیع درآمد و توزیع فرصت‌های آموزشی نشان از یک کم‌کاری بزرگ بخش دولتی دارد. زیرا تکلیف قانون اساسی این بوده که مثل همه جوامع درحال توسعه دیگر نابرابری در حوزه آموزش کمتر از نابرابری درآمدی باشد تا بتوان به کاهش نابرابری درآمدی در دهه‌های آینده امیدوار بود. اما وضعیت این دو شاخص آینده تاریکی را برای جامعه نوید می‌دهند: نابرابری عمیق آموزشی درنهایت به گسترش شدید نابرابری در حوزه درآمدی منجر خواهدشد و شکاف طبقاتی عمیقی که در سایه بی‌توجهی و بی‌عملی متولیان امر شکل گرفته، بیشتر و بیشتر خواهدشد.

در دهه‌های گذشته و به دنبال محدود شدن منابع درآمدی دولت، مسؤولان وقت ایده تشکیل مدارس غیرانتفاعی و به عبارت دیگر سهیم شدن خانوارهای مرفه در تأمین هزینه آموزشی فرزندانشان را مطرح کردند. این تدبیر در اصل مشکل چندانی نداشت و درصورت اجرای روشمند و همراه با نظارت سرسختانه می‌توانست گامی در مسیر ارتقای کیفیت آموزشی کشور باشد. اما این تدبیر تازه اولین قدم بود. در قدم‌های بعدی و با استمرار جریان کاهشی منابع درآمدی دولت، چاره‌ای جز سخت گرفتن بر حوزه آموزش با توجه به سهم بالای حوزه آموزش و پرورش در بودجه دولت نبود. این چنین شد که کیفیت آموزش روزبه‌روز وابستگی بیشتری به توان پرداخت والدین پیدا کرد. گسترش چشمگیر و درواقع نجومی مؤسسات کمک‌آموزشی و کلاس‌های کنکور به معنی این بود که فرصت‌های آموزش عالی کشور فقط در انتظار کسانی است که بتوانند پول بیشتری برای این هدف هزینه کنند.

اینک جامعه ما درواقع دارد کِشته سالیان گذشته خود را درو می‌کند. بی‌توجهی چندده‌ساله به آموزش و پرورش و توجه متولیان امر به هدف‌ها و دغدغه‌های دیگر اینک محصولی به بارآورده که تصور آن رعشه بر اندام خردمندان آینده‌نگر می‌اندازد. شاید مدیران سهل‌انگار باورمند به رسالت مدیریت جهان اهمیت این نکته را دریافت نکنند. اما برای نگارنده که دانش‌آموخته اقتصاد است و عمری را صرف تجزیه‌وتحلیل مسائل اقتصادی و اجتماعی کرده، نابرابری عمیق آموزشی (ضریب جینی ۰.۷) بسیار هول‌انگیز و دردناک است، و یقین دارد تدوین‌کنندگان قانون اساسی با درک این حقیقت که جامعه اسلامی ما در مسیری بسیار متفاوت با آرمان آن‌ها به پیش تاخته، بسیار متأسف خواهندشد. ازاین‌رو مشفقانه به متولیان امر توصیه می‌کنم تدبیری برای درمان این بیماری مهلک بیاندیشند. 

————————–

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۱ – ۵ – ۱۴۰۲ به چاپ رسیده‌است.

مشارکت سیاسی برای بازسازی اقتصاد *

امروزه تعداد قابل‌توجهی از کشورهای درحال توسعه برای رسیدن به بالاترین نرخ رشد اقتصادی ممکن و بهبود جایگاه خود در رتبه‌بندی اقتصادهای بزرگ دنیا درگیر رقابتی بسیار فشرده و بیرحمانه هستند. دولتمردان این کشورها به‌خوبی می‌دانند که فرصت اندکی برای جبران عقب‌ماندگی‌ها و تثبیت موقعیت خود دارند. آنان همچنین می‌دانند که تداوم رونق و رشد اقتصادی اسباب و لوازم خود را می‌طلبد. آنان همچنین به‌تجربه دریافته‌اند که یکی از مهم‌ترین «اسباب و لوازم» رشد اقتصادی، جذب سرمایه خارجی و یافتن شرکای اقتصادی بلندمدت است. دقیقاُ همین جا مفهوم ثبات مطرح می‌شود. کشوری که طالب شرکای تجاری بزرگ و توانمند است، باید از خود تصویری جذاب و فریبنده به شرکای بالقوه ارائه کند. کشوری که از نوعی ثبات سیاسی و مدیریتی برخوردار است، و قوانین شفاف و روشنی برای مدیریت اقتصادش دارد، از شانس بیشتری برای یافتن شرکای توانمند برخوردار است. زیرا طبعاً با نبود ثبات سیاسی و تغییرات سریع رویکردهای مدیریتی، شرکای بالقوه از آینده همکاری با این کشور اندیشناک خواهندشد.

بدین‌ترتیب جامعه طالب رشد و رونق باید طرف‌های تجاری و شرکای بالقوه خود را متقاعد سازد که اقتصادش را با قوانینی ثابت و خردمندانه مدیریت می‌کند و سیاست‌های کلان کشور مستقل از اراده و سلیقه سیاسی دولت‌های مستقر تعیین می‌شود و با آمدن و رفتن فلان مقام مسؤول همه‌چیز به هم نمی‌ریزد. موفقیت برخی کشورهای منطقه در میدان جذب سرمایه و حتی کسب درآمد هنگفت از محل فروش آپارتمان و ویلا به اتباع خارجی دقیقاً متأثر از همین امر است.

نرخ مشارکت سیاسی و میزان حضور مردم در انتخابات یکی از شاخص‌های مهم و معرف وضعیت ثبات سیاسی در کشور است. البته باید به این نکته بسیار مهم هم توجه کنیم که به‌ویژه نرخ مشارکت سیاسی برای ایران امروز نسبت به بسیاری دیگر از کشورهای درحال‌توسعه اهمیت بیشتری دارد. زیرا مردم این کشور ۴۵سال پیش با انقلابی که بی‌تردید یکی از شکوهمندترین خیزش‌های مردمی جهان بود، توانستند اراده سیاسی خود را بر رژیم وقت بقبولانند؛ و از آن زمان تاکنون در بیش از ۴۰ انتخابات برای تعیین سرنوشت سیاسی جامعه خود نقش و حضور داشته‌اند. به بیان دیگر فلان کشور منطقه شاید بتواند با نرخ اندک مشارکت سیاسی و حتی بدون برگزاری انتخابات چهره‌ای باثبات از خود نشان داده، و شرکای تجاری خود را مجذوب سازد، اما این کار برای ایران امروز بدون نرخ مشارکت سیاسی بالا غیرممکن است. 

در انتخابات ریاست جمهوری گذشته مدیریت انتخابات به شکلی انجام گرفت که کمترین نرخ مشارکت سیاسی چند دهه اخیر محقق شد. اینک دوسال از آن دوران گذشته و به‌زودی ایام انتخابات مجلس دوازدهم فراخواهدرسید. بی‌تردید میزان مشارکت در این انتخابات پیش رو اهمیتی حتی بیشتر از میزان مشارکت در خرداد ۱۴۰۰ دارد. زیرا با این انتخابات معلوم خواهدشد که آن مشارکت اندک فقط یک اتفاق نادر بوده، یا نشان از یک جریان دنباله‌دار دارد.

امروزه با توجه به شرایط خاص اقتصاد کشور و تداوم تورم تازنده آن‌هم در شرایطی که دولت سیزدهم در مهار و حتی کند کردن روند آن توفیقی نداشته‌است، رشد اقتصادی و خروج از شرایط بحرانی به‌عنوان یک ضرورت انکارناپذیر موردتوجه همه محافل سیاسی قرار گرفته‌، و این باور که باید هرچه سریعتر تدبیری برای به‌سامان کردن معیشت مردم اندیشید، در آستانه همگانی شدن است.

در چنین شرایطی دولت و مجلسی که محصول مشارکت اندک مردم در میدان سیاست باشد، برای مهار بحران و عبور از دریای معضلات اقتصادی و اجتماعی شانس بسیار کمی خواهدداشت. چنین دولت و مجلسی توان ایجاد یک جریان ملی و جلب همراهی مردم با اهداف توسعه بلندمدت کشور را نخواهدداشت. بدین‌ترتیب باید انتظار تداوم کوچ خسارتبار نخبگان و متخصصان به خارج از کشور را داشت. در سال‌های گذشته خروج سرمایه مادّی و انسانی از کشور رشد چشمگیری داشته‌است. طبعاً یکی از علل این عارضه، نارضایتی نخبگان از تداوم برخی سیاست‌ها و استقرار شیوه خاص تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی بوده‌است که همراهی و همفکری همگان را در مسیر مدیریت کشور برنمی‌تابد.

ازاین‌رو مشفقانه به کلیه متولیان امر توصیه می‌شود تا دیر نشده با رفع کلیه موانع حضور پرشور مردم در صحنه انتخابات، شرایطی را فراهم سازند که ایران ما با کسب نرخ بالای مشارکت سیاسی و جبران کاستی دو سال پیش بار دیگر بتواند تصویری باثبات از خود ارائه کرده، و فرصت مجددی برای رشد و رونق اقتصادی کسب کند. بی‌تردید امروز این هدف بسیار والاتر و ارزشمندتر از موفقیت فلان حزب در میدان رقابت سیاسی است، و نسل‌های آینده یا قدردان ازخودگذشتگی برخی سیاسیون خواهندبود که به‌خاطر منافع ملی از خیر حفظ قدرت گذشتند و یا برعکس سماجت آنان در حفظ وضع موجود را عامل اصلی فقر و تنگدستی خود در مقایسه با سایر کشورهای منطقه خواهنددانست. (۱)

—————————-

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۲۵ – ۴ – ۱۴۰۲ به چاپ رسیده‌است.

۱ – مطالعه یادداشت زیر را پیشنهاد می‌کنم:

اقتصاد و نرخ مشارکت سیاسی

اقتصاد ملی از فقرستیزی تا فقیرستیزی *

وزیر امور اقتصادی و دارایی چندی پیش به رویکرد جدید بانک مرکزی اشاره کرد که براساس آن قرار است حضور بانک‌ها در حوزه فعالیت اقتصادی کاهش یافته، و بیشتر در حوزه ارائه خدمات بانکی به مشتریان فعال شوند. (۱) این امر موجب کاهش درآمد بانک‌ها خواهدشد و برای جبران آن، دولت اجازه افزایش قیمت خدمات را به شبکه بانکی داده‌است تا این بنگاه‌های اقتصادی متحمل زیان نشوند. افزایش کارمزد انتقال پول به‌صورت کارت به کارت در همین راستا مطرح شده‌است.

با مرور این تدبیر جدید سؤالات متعددی مطرح می‌شوند که هرکدام ارزش بحث و بررسی مستقل دارند، بااین‌حال در این یادداشت صرفاً به مبحث افزایش کارمزد خدمات می‌پردازم. شاید از دید بسیاری از ناظران افزایش هزینه انتقال پول به‌عنوان یک مورد از هزاران قلم افزایش قیمت تحمیل‌شده به شهروندان در شرایط حاکمیت تورم دورقمی چندان اهمیتی نداشته‌باشد و در میان انبوه اخبار حوزه اقتصاد توجهی بدان نکنند. اما به باور نگارنده همین نکته به‌ظاهر کوچک و کمتر مهم اشاره به واقعیتی تلخ و قابل‌تأمل دارد.

هرگونه تلاش برای افزایش درآمد شبکه بانکی از طریق افزایش کارمزد، هزینه‌ای هرچند جزئی را به مشتریان بانک که عموم مردم هستند تحمیل می‌کند. اما این تحمیل هزینه به‌طرز معنی‌داری به زیان اقشار کم‌درآمد و طبقه متوسط است. به بیان دیگر با افزایش کارمزد انتقال پول به‌صورت کارت به کارت دراصل اقشار کم‌درآمد هزینه‌های نگهداری و ارتقای زیرساخت را تأمین می‌کنند.

از دید مدیران شبکه بانکی نقل و انتقال وجوه کلان چندان ترافیکی را به شبکه موجود تحمیل نمی‌کند. اما وجود خرد در مقیاسی نجومی از طریق این شبکه جابه‌جا می‌شوند و این تراکنش‌های کوچک بار ترافیکی بسیار بزرگی را ایجاد می‌کنند. با این استدلال آنان می‌گویند کارمزد انتقال پول به‌جای تناسب با مبلغ انتقال‌یافته، باید متناسب با تعداد ترافیک تحمیلی تنظیم شود. بدین‌ترتیب بخش اعظم درآمد ناشی از افزایش کارمزد انتقال وجه از تراکنش‌های خرد که عمدتاً متعلق به اقشار کم‌درآمد هستند، دریافت خواهدشد.

جمعیت مستأجر کشور یکی از همین اقشار کم‌درآمد است که با این رویکرد شبکه بانکی به شدت تنبیه خواهدشد. این گروه که ماهانه مبلغی را به حساب مالک واحد مسکونی واریز می‌کنند، با یک حساب سرانگشتی روزانه بیش از ۲۰۰.۰۰۰ تراکنش را به شبکه تحمیل می‌کنند. بانک‌ها خود را مجاز می‌دانند که سالانه بیش از ۲۰۰ میلیاردتومان از جمعیت مستأجر کشور بابت زحمتی که برای انتقال پول از حسابشان به حساب صاحبخانه متحمل می‌شوند، کارمزد دریافت کنند. درواقع جمعیت مستأجر کشور که اینک گرفتار درد بی‌مسکنی و پرداخت اجاره‌بهای سنگین هستند، باید هزینه سنگین نگهداری و گسترش زیرساخت را هم تقبل کنند.

مثال قابل‌مطالعه دیگر نحوه پرداخت پول توجیبی فرزندان از طرف والدین است. خانواده‌ای که ماهانه مثلاً ده میلیون تومان پول توجیبی به حساب فرزندش واریز می‌کند، در مقایسه با خانواده‌ای که پول توجیبی فرزندش صدهزارتومان است، هرچند صدبرابر پول جابه‌حا می‌کند، اما هزینه این انتقال حداکثر چهار یا پنج برابر خواهدبود، چون با تشخیص البته درست مدیران شبکه بانکی خانوارهای مرفه ترافیک کمتری به شبکه تحمیل می‌کنند!

همچنین به این واقعیت نیز توجه کنید که در طول چند دهه گذشته و با افزایش هزینه‌جاری دولت، دولتمردان در مقام جبران همواره تلاش کرده‌اند با کاستن از بار مسؤولیت دولت و شانه‌ خالی کردن از ارائه برخی خدمات به شهروندان، تراز درآمد و هزینه را تاحدودی برقرار کنند. نادیده گرفتن تعهد ارائه خدمات آموزش رایگان همگانی فقط یک سرفصل از این موارد است.

حال این وضعیت را تصور کنید که متولیان امور راه به تشخیص خود تصمیم بگیرند هزینه ساخت یک پل را به‌صورت بلیط از عابرین دریافت کنند. بدین‌ترتیب اقشار کم‌درآمد چو ن ترافیک بیشتری به پل تحمیل می‌کنند، باید سهم بیشتری در تأمین هزینه ساخت پل داشته‌باشند.

تعمیم چنین نگرشی که سال‌هاست در جامعه ما ریشه دوانده، و دیگر شگفتی کسی را برنمی‌انگیزد، درنهایت به این امر منتهی می‌شود که قاعده دریافت مالیات براساس توان پرداخت را به‌یکباره کنار گذاشته و نوعی سیستم دریافت مالیات سرانه را جایگزین آن بکنیم! بدین‌ترتیب در شرایطی که در بقیه جوامع سهم شهروندان در تأمین هزینه‌های عمرانی کشور براساس قدرت پرداخت معین می‌شود، و صاحبان درآمدهای بالا با این توجیه که بیشترین بهره را از وضعیت رفاهی جامعه می‌برند، مالیات بالاتری می‌پردازند، در کشور ما خانوارهای مرفه چون ترافیک کمتری به شبکه ارتباطی بانک‌ها و شبکه راه‌ها وارد می‌کنند، از پرداخت مالیات معاف خواهندشد!

توصیه مشفقانه نگارنده به متولیان امر این است که هرچه سریعتر در مقام اصلاح این کژ‌روی (دراصل کژ‌بینی) برآمده، و رویکرد فقیرستیزانه را کنار بگذارند. (۲) در اولین قدم، آنان می‌توانند قیمت خدمات انتقال پول را نه به تناسب میزان تحمیل ترافیک بلکه براساس رفاهی که برای مشتری ایجاد می‌شود، محاسبه و دریافت کنند.

———————————

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۱۸ – ۴ – ۱۴۰۲ به چاپ رسیده‌است.

۱ – مراجعه کنید به:

کارمزد کارت به کارت افزایش یافت

۲ – مطالعه گزارش زیر دراین مورد خالی از فایده نیست:

یک کارمند ایرانی چقدر مالیات می‌دهد؟

برنامه هفتم و اصلاحات ضروری نظام بانکی *

لایحه برنامه هفتم که در مجلس در دست بررسی است، در فصل دوم با عنوان «اصلاح نظام بانکی و مهار تورم» به مسأله بانک‌ها توجه کرده، و از ضرورت اصلاح آن سخن گفته‌است. اما با مرور متن این فصل می‌توان ادعا کرد که برنامه فقط ایجاد تغییراتی محدود در نظام بانکی را مدنظر دارد. افزایش سرمایه بانک‌ها به منظور رفع ناترازی فعلی، ارزشیابی اموال بانک‌ها و شناسایی اموال غیرقابل‌احیا و درنهایت اعمال اصلاحات مختصر در نظام نظارت بر شبکه بانکی مهم‌ّترین مباحثی هستند که لایحه مطرح کرده‌است.

در طول دهه‌های گذشته اتفاقات نامطلوبی در حوزه بانکداری کشور افتاده که سهم بزرگی در شکل‌گیری وضعیت اقتصادی نابسامان امروزی ‌دارد. هرچند مقصر اصلی این نابسامانی شبکه بانکی نبوده، اما بی‌تردید عملکرد نهاد ناظر بر شبکه بانکی و مؤسسات مالی و اعتباری ریز و درشت در این میانه نقش پررنگی داشته‌است. زیاده‌روی در اعطای تسهیلات کلان رانتی به خواص تا حدی که بانک‌ها با محدودیت منابع برای اعطای وام‌های ازدواج روبه‌رو شوند، تسهیل دسترسی بخش غیرمولد اقتصاد به منابع بانکی و درمقابل ایجاد موانع بزرگ بر سر راه بخش مولد برای دریافت وام، سهم اندک بانک‌ها در برنامه تأمین مالی متقاضیان واقعی مسکن، گسترش بنگاه‌داری بانک‌ها با ناکارآمدترین شیوه‌های ممکن، شکل‌گیری تعارض منافع عریان و درنهایت برخورداری سهامداران بانک‌ها از خوان یغمای تسهیلات ارزان‌قیمت، شکل‌گیری مطالبات معوق آن‌هم توسط مشتریانی که مسؤولان ذیربط حاضر به انتشار اسامی آن‌ها نیستند، کمک به گسترش نابرابری در جامعه از طریق گردآوری منابع مالی فقرا و دادن تسهیلات ارزان‌قیمت به مرفه‌ترین قشر جامعه، اعطای وام ویژه به کارکنان بعضی ‌بانک‌ها شاید با هدف وادار به سکوت کردن کارکنان در مقابل برخی خاصه‌خرجی‌ها و … فقط گوشه‌ای از (به‌اصطلاح برنامه‌نویسان) ناترازی‌هایی است که صنعت بانکداری کشور درگیر آن بوده، و به تبع آن کل اقتصاد کشور گرفتار آثار منفی آن‌ها شده‌است. بااین‌حال متن منتشرشده برنامه هفتم برای برخورد با این اَبَرمعضل تدبیر اثرگذاری معرفی نمی‌کند.

در سال‌های گذشته و در شرایط حاکمیت تورم لجام‌گسیخته، تجارت پول به کسب‌وکاری بسیار مطلوب و مرغوب تبدیل شده، و دقیقاً به همین دلیل تلاش برای راه‌اندازی مؤسسات مالی و اعتباری خواه با مجوز و خواه بدون آن شدت گرفته‌بود. این مؤسسات در کنار بانک‌ها سپرده‌های مردم را جمع‌آوری کرده، و با این منابع به تجارت‌های بسیار پربازده دست می‌زدند. بااین‌حال افراط و تفریطی که در این میان اتفاق افتاد، در کنار تحمیل خسارتی جبران‌ناپذیر به اقتصاد ملی و متضرر کردن سپرده‌گذاران، ساختار مالی بانک‌ها را هم متلاشی کرده، و زیان بزرگی را به این مؤسسات که انحصار تجارتی پرسود را در اختیار داشتند، وارد کرد. افزایش هزینه‌های شبکه بانکی که ناشی از مدیریت ناکارآمد و تقبل زیان‌های ناشی از رفتار سودجویانه برخی متنفذان بود، اینک بانک‌ها را در موقعیتی قرار داده که برای کسب درآمدهای جدید و پنهان ساختن زیان ناگزیر از تحمیل انواع و اقسام هزینه‌های جدید به مشتریان هستند. اعمال تعرفه جدید برای هزینه‌های تراکنش‌ها اعم از کوچکترین تراکنش‌ها از این‌گونه اقدامات است که نارضایتی بسیاری را در بین عامه مردم دامن می‌زند، اما بخشی از هزینه‌های این شبکه ناکارآمد را تأمین می‌کند.

از یک نظر شبکه بانکی کشور را می‌توان به مرکبی قدرتمند اما سرکش تشبیه کرد که تمایلی به سواری دادن به اقتصاد ملی و خدمت‌رسانی به برنامه توسعه کشور ندارد. برای اثبات این ادعا فقط کافی است به این واقعیت توجه کنیم که سال‌ها پیش درحالی‌که جامعه بنگلادش گرفتار فقری گسترده بود، فقط یک بانک کوچک آن‌هم بدون استفاده از منابع دولتی، با راه‌انداختن خط اعطای تسهیلات خرد به روستائیان، کمک بزرگی به کاهش ابعاد فقر در این کشور محروم کرد. اما در ایران ما بانک‌ها درعین بهره‌مندی از فرصت‌های خاص سودآوری، نه‌تنها کمکی به مهار فقر در کشور نکرده‌اند، بلکه با جمع‌آوری سپرده‌های اقشار کم‌درآمد و اعطای وام‌های کلان به خودی‌ها، گروه اول را به طلبکاران متضرر جریان تورمی و گروه دوم را به بدهکاران خوش‌شانس تبدیل کرده‌اند. بی‌تردید بخشی از نابرابری آزاردهنده امروز ریشه در همین اتفاق ساده دارد. علاوه‌براین بانک‌ها با خرید انبوه مستغلات به رونق کاذب این تجارت خسارتبار دامن زده، و موجب افزایش قیمت مسکن و روشن ماندن موتور تورم دورقمی شده‌اند.

بی‌تردید اصلاح این همه خرابی ناشی از ندانم‌کاری بلندمدت در قالب تدوین یک برنامه پنج‌ساله شدنی نیست. بااین‌حال ای‌کاش دست‌اندرکاران تدوین برنامه در فرصت زمانی طولانی که در اختیار داشتند، تلاش و حرکتی برای بهره‌گیری از همفکری خردمندان این حوزه کرده، و با اتکا به دانش و تجربه کارشناسان ایران‌دوست، حداقل امکان شروع جریان اصلاحی و رام کردن مرکب سرکش را فراهم می‌آوردند. در آن صورت به جای متن فعلی، متنی کارشناسانه برای هدایت حرکت اصلاحی در صنعت بانکداری را شاهد بودیم.

——————————-

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۱۱ – ۴ – ۱۴۰۲ به چاپ رسیده‌است.

ضرورت افزایش آزادی عمل مناطق آزاد در برنامه هفتم *

مصاحبه کوتاهی با خبرگزاری ایکنا درباره جایگاه مناطق آزاد و مشکلاتشان در برنامه هفتم داشتم:

مدیر سابق بازرگانی منطقه آزاد قشم با بیان اینکه افزایش قدرت و آزادی عمل مناطق آزاد در برنامه هفتم امری مهم و ضروری است، گفت: اگر عنوان و نوع فعالیت منطقه آزاد به‌درستی تعریف شود قاعدتاً انگیزه بخش خصوصی برای حضور در این مناطق افزایش خواهدیافت و از سوی دیگر منجر به افزایش سرمایه‌گذاری خارجی می‌شود.

ناصر ذاکری، پژوهشگر اقتصادی و مدیر سابق بازرگانی منطقه آزاد قشم در گفت‌وگو با ایکنا، با تأکید بر رفع مشکلات پیش روی مناطق آزاد به‌عنوان یکی از پیشران‌های رشد و توسعه اقتصادی در برنامه هفتم گفت: شرایط اقتصادی و موقعیت برنامه هفتم به‌گونه‌ای است که ناگزیر به تعامل با جهان خارج و برقراری ارتباط اقتصاد ایران با اقتصاد خارج هستیم و این موضوع از فوریت بسیار ویژه نسبت به برنامه هفتم برخوردار است ولی متأسفانه خیلی به مقوله تجارت جهانی و استفاده از ظرفیت کشورهای منطقه برای توسعه آن توجه نشده‌است.  

وی افزود: مناطق آزاد نقش مهمی در تجارت جهانی دارند. در کشور ما از همان ابتدا که مناطق آزاد شکل گرفته‌اند، به‌گونه‌ای بیمار متولد شده‌اند. یعنی آن کارهای اولیه‌ای که دولت باید برای ایجاد منطقه آزاد انجام می‌داد را انجام نداده؛ درصورتی‌که ضرورت داشت تمام زیرساخت‌ها و مقدمات را فراهم می‌کرد و سپس برای دعوت از سرمایه‌گذاران فراخوان می‌داد. اگر زیرساخت‌ها فراهم می‌بود سرمایه‌گذار خیلی راحت حضور می‌یافت.

تلقی اشتباه از مناطق آزاد

مدیر سابق بازرگانی منطقه آزاد قشم بیان کرد: تلقی دولتمردان، برنامه‌ریزان و قانون‌نویسان از منطقه آزاد این است که در منطقه‌ای محروم تابلویی نصب شود و عنوان منطقه آزاد را بر آن بگذارند تا از این طریق قیمت زمین‌ها افزایش پیدا کند و بعد از افزایش قیمت زمین، سازمان متولی قسمتی از آنها را بفروشد و زیرساخت فراهم کند. به‌طور طبیعی این یک نگاه نادرستی است، و طبعاً در همین حد هم که مناطق آزاد توانسته‌اند موفقیت داشته‌باشند واقعاً باید خدا را شاکر بود. چون عملاً با این دیدگاه نمی‌توان بیش از این کار کرد.

ذاکری افزود: برخلاف باورهای رایج و غلط، مناطق آزاد را برای توسعه مناطق محروم راه‌اندازی نمی‌کنند، بلکه راه‌اندازی می‌شوند تا از صرفه‌های تجارت خارجی، پردازش صادرات و امثال اینها استفاده کنیم و اقتصاد ملی را در این راستا پیش ببریم.

وی با اشاره به تنها نکته مثبت برنامه هفتم که در رابطه با مناطق آزاد مطرح شده، گفت: از نکات مثبت برنامه هفتم که به‌حق نمی‌توان از آن گذشت، انفکاک مناطق آزاد از وزارت اقتصاد و بازگرداندن آن به حوزه ریاست جمهوری است و این تصمیم مثبتی محسوب می‌شود و امیدواریم در مجلس مورد تغییر و تحول قرار نگیرد.

مدیر سابق بازرگانی منطقه آزاد قشم در این رابطه افزود: از نظر تئوری مناطق آزاد به‌گونه‌ای رقیب سازمان‌‎های دولتی هستند و وقتی به مجموعه‌ای از وزرا که حوزه مسؤولیت خاصی دارند واگذار می‌شود قطعاً مانند فرزندخوانده با آن رفتار می‌کنند، پس اگر تشکیلات مستقل زیرنظر مستقیم ریاست جمهوری تشکیل شود و متولیانش هم مسؤولیت دیگری به‌غیر از اداره این مجموعه برعهده نداشته‌باشند، قطعاً مسائل مختص مناطق آزاد پیگیری و حل و فصل خواهدشد.

ذاکری با بیان کرد: از همان اول اصرار داشتیم قوانین و مقررات سرزمین اصلی در مناطق آزاد حاکم شود و یکی از مشکلات ما در این مناطق طی سالیان دراز همین بوده، یعنی قانون مناطق آزاد وجود دارد ولی عملاً هیچ نقشی در تنظیم ارتباط مناطق آزاد با دستگاه‌های دولتی ندارد و باید هرچه سریع‌تر مسائل و مشکلات این‌چنینی رفع شود.

ضرورت افزایش قدرت و آزادی عمل مناطق آزاد

وی با بیان اینکه افزایش قدرت و آزادی عمل مناطق آزاد در برنامه هفتم امری مهم و ضروری است، ادامه داد: اگر عنوان و نوع فعالیت منطقه آزاد به‌درستی تعریف شود، قاعدتاً انگیزه بخش خصوصی برای حضور در این مناطق افزایش خواهدیافت و از سوی دیگر منجر به افزایش سرمایه‌گذاری خارجی می‌شود. ولی اتفاقی که افتاده، این است که عملاً بخش خصوصی توانمند در مناطق آزاد حضور ندارند و از سوی دیگر شاهد اقتصادی پویا و پرتحرک در مناطق آزاد که بتواند به رشد مناطق همجوار کمک کند، نیستیم. بیشتر سرمایه‌گذاری‌ها در مناطق آزاد مانند سایر نقاط کشور در رابطه با تجارت زمین و املاک بوده‌است. به عبارت بهتر سازمان‌ها برای اینکه منابع مالی لازم را برای پیشبرد پروژه‌های عمرانی تأمین کنند، مجبور به فروش زمین شده‌اند و سرمایه‌گذارانی هم که این زمین‌ها را خریداری کرده‌اند در آینده به قیمت بالاتر به فروش رسانده‌اند.

این کارشناس اقتصادی با ذکر مثالی تصریح کرد: منطقه آزاد چابهار منطقه بسیار بااستعدادی است و می‌تواند شروع‌کننده جریان توسعه برای کل منطقه باشد، ولی متأسفانه به دلیل محدودیت‌های اساسی که در ارتباط با اقتصاد داخل و سرمایه‌گذاری خارجی وجود دارد، هیچ‌گاه اجازه داده‌نشده رشد اقتصادی واقعی در آنجا شکل بگیرد و متناسب با ظرفیت‌های مناطق باشد.

ذاکری پیرامون بهترین شیوه تأمین مالی با هدف رشد و توسعه مناطق آزاد گفت: تجربه‌ای که در جهان اتفاق افتاده مبنی بر این است که حکومت‌ها ابتدا تأمین اعتبار انجام داده و سپس سرمایه‌گذاران را جذب کرده‌اند یا در حالت دوم سرمایه‌گذار و شرکت خصوصی همین کار را با هدف کسب سود انجام می‌دهد. ولی ما هیچ‌گاه این دو اقدام را انجام نداده‌ایم و حتی از این دو شیوه در هفت منطقه آزادی که قرار است تشکیل شوند مانند منطقه آزاد بانه و مریوان و بوشهر، استفاده نشده است. ظاهراً قرار است منابع اولیه تأسیس مناطق جدید به وسیله سازمان‌‌های مناطق آزاد موجود مانند قشم به‌عنوان سازمان معین تأمین و در قالب وام در اختیارشان قرار گیرد و این نشان می‌دهد دولت هیچ منابعی را برای توسعه و بهبود فرآیند مناطق آزاد در نظر نگرفته تا بتوانند حرکتی توفنده را شروع کنند.

ارتباط میان آمایش سرزمین و توسعه و رشد مناطق آزاد

وی با بیان اینکه میان آمایش سرزمین و توسعه و رشد مناطق آزاد ارتباط وجود دارد، اظهار کرد: برای توسعه مناطق آزاد علاوه بر سرمایه‌گذاری اولیه، نیازمند رفع موانع قانونی و به‌عبارتی مقررات‌زدایی هم هستیم تا سرمایه‌گذار با اطمینان خاطر بیشتری به فعالیت اقتصادی مولد و پویا بپردازد. مناطق آزاد ایران باید جذاب شوند تا سرمایه‌گذار وقتی ایران را با دیگر کشورهای همسایه مقایسه می‌کند دلیلی برای خروج سرمایه‌اش نبیند.

مدیر سابق بازرگانی منطقه آزاد قشم در پایان گفت: پس ما در مکان‌یابی مناطق آزاد مشکلی نداریم و مناطق خوبی را انتخاب کرده‌ایم ولی به‌خاطر ضعف در روابط تجاری با کشورها، نبود تأمین مالی صحیح و عدم اطمینان‌خاطر سرمایه‌گذار از ظرفیت‌های موجود در مناطق آزاد برای رشد و توسعه اقتصادی بهره برده‌نشده و باید این مشکلات و موانع در برنامه هفتم درنظر گرفته‌شوند.

——————————

* – متن مصاحبه در آدرس زیر در دسترس است:

ضرورت افزایش آزادی عمل مناطق آزاد در برنامه هفتم

برنامه هفتم و جایگاه سازمان‌های مردم‌نهاد فسادستیز *

یکی از بدیهی‌ترین وظایف تدوین‌کنندگان برنامه‌های توسعه بررسی و شناخت منابع و داشته‌های کشور و پیشنهاد بهترین شیوه بهره‌برداری از هرکدام از آن‌ها در مسیر تحقق بخشیدن به اهداف توسعه کشور است. منابع طبیعی، ظرفیت‌های تولیدی و کلیه مزیت‌های منطقه‌ای اعم از تولید، تجارت و ترابری در این بررسی مورد‌توجه قرار می‌گیرند و برنامه توسعه با اتکا به این داشته‌ها و با استفاده بهینه از تمام ظرفیت‌ها و فرصت‌های ثروت‌اندوزی مسیری را برای توسعه کشور تعیین و تبیین می‌کند. طبعاً نادیده گرفتن هریک از این داشته‌ها و لحاظ نکردن آن نشاندهنده بروز نقصانی فاحش در برنامه است.

امروزه تشکل‌های مردمی و سازمان‌های مردم‌نهاد یکی از مهم‌ترین و ارزنده‌ترین ثروت‌های جوامعی که مراحلی از رشد و توسعه همه‌جانبه را تجربه کرده‌اند، به شمار می‌روند. این نهادها روزبه‌روز جایگاه مستحکم‌تری در جوامع پیدا کرده، و نقش‌آفرینی جدّی و پررنگ خود را در تحولات اجتماعی آغاز کرده‌اند. بی‌تردید هر جامعه‌ای که مصمّم به قدم گذاشتن در مسیر تحول و توسعه همه‌جانبه است، می‌تواند و می‌باید از این ابزار ارزشمند و بسیار کارآمد برای دستیابی به اهداف توسعه ملی به نحو احسن استفاده کند. بسیاری از تحولات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی که بنا بود دولت با صرف هزینه گزاف متصدی انجام و تحققشان باشد، از طریق سازمان‌های مردم‌نهاد با بسیج تمام امکانات مردمی و با ایجاد موجی از حمایت و پشتیبانی از اهداف ملی، با کمترین هزینه و بالاترین درجه کارآمدی قابل‌دستیابی است.

از منظری دیگر و با استناد به ادبیات دینی، فعالیت سازمان‌های مردم‌نهاد را می‌توان مصداق بارز «اهتمام بامور مسلمین» دانست، (۱) زیرا این تشکل‌ها در یک کلام هدف اصلاح امور جامعه و بهبود شرایط اجتماعی و اقتصادی را که موجب آسایش شهروندان خواهدشد، دنبال می‌کنند.

تشکل‌های مردمی فسادستیز به‌عنوان یک زیرمجموعه از مجموعه سازمان‌های مردم‌نهاد جایگاه ویژه‌ای در این میانه دارند. ازیک‌سو بیماری فساد را می‌توان یکی از جدّی‌ترین و خسارتبارترین آسیب‌های اجتماعی دانست که درواقع زمینه‌ساز سایر ناهنجاری‌ها است. با گسترش فساد در جامعه باید منتظر ظهور انواع کژی‌ها و ناراستی‌های دیگر نیز باشیم. ازسوی‌دیگر تجربیات جهانی نشان می‌دهد که مبارزه با فساد بدون حضور مقتدرانه سازمان‌های مردم‌نهاد شانس بسیار اندکی آن‌هم فقط برای موفقیت‌های مقطعی دارد. زیرا دولت و نهادهای دولتی حتی اگر عزم جدّی برای مبارزه با فساد داشته‌باشند، خود بخشی از صورت مسأله بوده، و نقشی غیرقابل‌انکار در گسترش فساد و حفظ آن دارند.

فسادستیزان ایرانی برای تداوم فعالیت خود با دشواری‌های متعددی رودررو هستند. هرچند در سالیان گذشته قدم‌های ارزشمندی در مسیر مبارزه با فساد صورت گرفته و متولیان امر مدام از کاستی‌های قوانین در این حوزه سخن گفته و خواهان رفع آن‌ها هستند، اما هنوز انبوه پرونده‌های ناگشوده بر روی میز سنگینی می‌کنند. ازیک‌سو و در شرایطی که بسیار نهادهای مصون از نظارت از منبع بودجه عمومی بهره‌مند می‌شوند و محصولی متناسب با آن عرضه نمی‌کنند، سازمان‌های مردم‌نهاد به‌ویژه فسادستیزان سهمی از این‌همه عطایای دولتی ندارند و برای تأمین مالی فعالیت‌های جاری خود با دشواری متعدد روبه‌رو هستند. از سوی دیگر نبود حمایت قانونی مؤثر فسادستیزی را به یک فعالیت از نوع مشاغل پرخطر تبدیل کرده‌است، و فسادستیزان باید همواره منتظر ضدّحمله «قانونمدارانه» متهمان به فساد باشند. به بیان دقیق‌تر گویا حمایت قانونی از متهمان پرونده‌های فساد کارآمدتر و مؤثرتر از حمایت قانونی از فسادستیزان است. مصداق دیگر از این کاستی‌های قانونی به ضوابط مربوط به تأسیس سمن‌ها و سپس راه‌اندازی شبکه‌های سازمان‌های مردم‌نهاد برمی‌گردد که در شرایطی که دولتمردان وعده تسهیل شروع فعالیت را برای بنگاه‌های اقتصادی می‌دهند و همواره دنبال ایجاد سهولت بیشتر برای متقاضیان راه‌اندازی کسب‌وکارهای جدید هستند، راه‌اندازی یک تشکل‌مردم‌نهاد با دشواری‌های متعدد روبه‌رو است که گاه متقاضیان فعالیت مبارک «اهتمام بامور مسلمین» را از این کار خیر منصرف می‌سازد!

تدوین برنامه هفتم توسعه فرصت مناسبی است که تدبیری برای این مشکل اندیشیده‌شده، و مقدمات استفاده جامعه از خیر و برکت سازمان‌های مردم‌نهاد فراهم شود. بااین‌حال با مروری بر متن انتشاریافته از حاصل تلاش برنامه‌ریزان که برای بررسی و تصویب در اختیار مجلسیان گذاشته‌شده، می‌توان ادعا کرد که توجهی به جایگاه نهادهای مردمی و چگونگی بهره‌مندی از ثروت بزرگ نشده‌است. ممکن است گفته‌شود نهادهای مردمی چندان توانمند و تأثیرگذار نیستند، و ازاین‌رو به‌اصطلاح به بازی گرفته‌نمی‌شوند. این ادعا حتی اگر درست هم باشد که نیست، رافع مسؤولیت تدوین‌کنندگان برنامه نیست. زیرا در چنین شرایطی آنان باید برنامه‌ای برای توانمندسازی تشکل‌های مردمی و سپس بهره‌برداری از تشکل‌های توانمند تدوین کنند.

بی‌اعتنایی به جایگاه نهادهای مردمی یکی از کاستی‌های جدّی متن انتشاریافته برنامه هفتم است، و نگارنده مصرانه از متولیان امر می‌خواهد تا دیرنشده با همفکری فعالان این حوزه و به‌ویژه جامعه فسادستیزان کشور و برگزاری نشست‌های مشترک هم‌اندیشی به رفع این کاستی اقدام کنند.   

———————————-

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۴ – ۴ – ۱۴۰۲ به چاپ رسیده‌است.

۱ اشاره به حدیث «من اصبح و لم‌یهتم بامورالمسلمین، فلیس بمسلم» که «اهتمام بامور مسلمین» را در سطح شرط صحت ادعای دیانت مطرح می‌سازد.

معمای قیمت «منصفانه» در بازار مسکن

مصاحبه کوتاهی با روزنامه آرمان امروز داشتم و در آن به یک اشتباه نگرشی بسیار مهم دولتمردان و دست‌اندرکاران حوزه مسکن پرداختم:

ناصر ذاکری در گفت‌وگو با «آرمان امروز» اظهار کرد: با رشد سریع و مداوم قیمت زمین شهری و مسکن در طول چند دهه گذشته تحلیل‌گران شگفت‌زده، ایران‌دوستان نگران و مردم شاکی شده‌اند. این روند مخرب همچون یک بیماری خطرناک بنیان‌های تولیدی کشور را یکی پس از دیگری متلاشی کرده، و شرایطی را ایجاد کرده که بسیاری از فعالیت‌های اقتصادی سالم و مولّد دیگر مقرون به صرفه نباشند.  

اما آنچه که بیشتر مایه شگفتی است، این است که در طول این دوره دولتمردان معمولاً با جریان رشد قیمت مسکن برخورد انفعالی داشته، و به‌عبارتی قیمت حاکم در بازار را یک قیمت واقعی و مناقشه‌ناپذیر تلقی کرده‌اند. از دید آنان با توجه به شرایط خاص اقتصادی کشور، رشد قیمت مسکن و رسیدن آن به سطح جدید تعجب‌آور نبوده، و منعکس‌کننده واقعیت‌های اقتصاد کشور ‌است.

وی ادامه داد: تدابیری که در این سال‌ها برای حل مشکل مسکن به کار گرفته‌شده، همه به‌گونه‌ای متأثر از این پیش‌فرض بوده‌اند. به‌عنوان نمونه با افزایش قیمت مسکن تلاش شده‌است سقف وام مسکن هم تاحدودی متناسب با آن بالا برود. زیرا متقاضیان مسکن دیگر با سقف تعیین‌شده قبلی نمی‌توانستند موفق به خرید مسکن شوند. برنامه مسکن مهر را نیز می‌توان متأثر از این پیش‌فرض تلقی کرد: گران بودن قیمت مسکن ناشی از گران بودن قیمت زمین شهری است، پس اگر برنامه خانه‌سازی را به زمین‌های ارزان‌قیمت بیرون شهرها منتقل کنیم، مشکل حل خواهد شد.

این کارشناس حوزه مسکن تصریح کرد: نکته مهمی که متولیان امر در سالیان گذشته از آن غفلت نمودند، این بود که قیمت مسکن در بازار آشفته املاک هرگز همانند بسیاری کالاها و خدمات منعکس‌کننده هزینه تولید آن نیست؛ بلکه بخشی مهمّی از تغییرات آن فقط واکنشی به شرایط بازار سرمایه است. به بیان دیگر در طول دوره زمانی مورد اشاره بازار مسکن درواقع جور ناکارآمدی بازار سرمایه را کشیده، و نقدینگی سرگردانی را که فرصت سرمایه‌گذاری و ارزش‌آفرینی دیگری غیر از حضور در بازار املاک و مستغلات نداشت، جذب کرده‌ است.

ذاکری گفت: با این دید رویکرد جایگزین برای مقابله با گسترش بحران مسکن این بود که دولتمردان به‌جای پذیرش وضع موجود و طبیعی تلقی کردن روند افزایش قیمت، تدابیری برای مقابله با این افزایش به‌کار بگیرند. به‌عنوان نمونه آنان می‌توانستند محدودیت‌هایی برای ورود سیلاب نقدینگی به بازار املاک اعمال کنند، فرصت‌های دیگر برای سرمایه‌گذاری و کسب سود به صاحبان نقدینگی عرضه کنند، و در قدمی فراتر از دمیدن بی‌مهابا در کوره نقدینگی و خلق پول خودداری کنند.

وی تصریح کرد: در چندماه گذشته مسؤولان و دولتمردان بارها از ضرورت جلوگیری از فعالیت‌های سوداگرانه در بازار مسکن سخن گفته‌اند. حتی مطرح شدن روش‌های اجرایی همچون مالیات بر معاملات مکرر واحدهای مسکونی، ساماندهی بازار مسکن استیجاری، و راه‌اندازی سامانه ملی املاک و اسکان نیز درواقع هدف محدود کردن سوداگری و دلالی را در این بازار مهم مدنظر دارد. این سیاست‌ها را در مقایسه با سیاست افزایش سقف وام مسکن می‌توان قدمی به جلو تلقی کرد که بی‌تردید شایسته تقدیر است. زیرا به استناد تجربه سه دهه گذشته، سیاست افزایش سقف وام مسکن کمک چندانی به نیازمندان مسکن نکرده، و حتی اغراق نیست اگر گفته‌شود اجرای آن بیشتر از این که به نفع متقاضیان مسکن باشد، منافع دلالان و سفته‌بازان را تأمین کرده‌است.

وی افزود: با این‌حال رویکرد جدید در سیاستگذاری مسکن نیز ایراد جدّی دارد. این درست است که همانند بازار هر کالای دیگری، در بازار مسکن نیز معامله‌گران و فعالانی حضور دارند و با به‌اصطلاح شلوغ‌کاری و دادن اطلاعات نادرست به خریداران و فروشندگان، آنان را گمراه کرده، و سود فراوان کسب می‌کنند. این درست است که بازار املاک و مستغلات و بازار مسکن به‌عنوان بخشی مهم از آن با ناکارآمدی عمل کرده، و هزینه معاملاتی بالایی را به‌صورت مسنقیم و غیرمستقیم به خریداران و درواقع به کل جامعه تحمیل می‌کند؛ و حضور بیش از ۱۵۰هزار بنگاه مشاور املاک در کشور یکی از مصداق‌های آن است. اما بااین‌حال سهم این عامل در رشد چشمگیر قیمت مسکن برخلاف تصور دولتمردان در مقایسه با عامل دیگر چندان قابل‌اعتنا نیست.

ذاکری با بیان اینکه متولیان حوزه مسکن از قیمت «منصفانه» مسکن سخن می‌گویند، افزود:  اما وقتی این جمله‌شان را رمزگشایی کنیم، معلوم می‌شود آنان قیمت منصفانه را صرفاً سطحی از قیمت می‌دانند که در فضایی دور از شلوغکاری و مداخله دلالان شکل بگیرد. به بیان دیگر اگر دلالان و واسطه‌ها دست از سر خریداران و فروشنده‌ها بردارند و با اطلاعات نادرست و اغواگرانه آنان را وادار به رفتار هیجانی نکنند، قیمتی در بازار املاک حاکم می‌شود که نشان‌دهنده شرایط واقعی اقتصاد ملی و بخش مسکن و ساختمان است و به همین دلیل «منصفانه» خواهد بود. تأکیدی که متولیان امر بر کارکرد اطلاع‌رسانی سامانه ملی املاک و نقش آن در رسیدن به قیمت منصفانه دارند، بر همین اساس است.

وی افزود: اما نکته مهمی که در رویکرد جدید مغفول مانده، این است که با حضور تقاضای سفته‌بازانه بسیار قدرتمند و تعیین‌کننده در بازار مسکن، سخن گفتن از قیمت منصفانه بیهوده است. قیمت در بازار مسکن نه بر اثر تغییرات قیمت عوامل تولید و به‌عبارت دیگر قیمت تمام‌شده، بلکه با توجه به شدت و ضعف سیلاب نقدینگی جاری‌شده به سوی بازار مسکن تعیین می‌شود، و چنین قیمتی هرگز نمی‌تواند «منصفانه» تلقی شود. زیرا خریداران واقعی مسکن برای رسیدن به کالای موردنیاز خود ازیک‌سو باید جریمه ناتوانی دولت در امر اصلاح و کارآمدتر کردن نظام مالیاتی کشور و بی‌اعتنایی دولتمردان به آثار سیاست کسری بودجه و در نتیجه دمیدن بر آتش تورم را بپردازند، و از سوی دیگر بابت کوتاهی دولتمردان در میدان ایجاد فرصت‌های سرمایه‌گذاری مولّد و بازگرداندن قطار اقتصاد کشور به ریل رونق و رشد اقتصادی با پرداخت قیمت بالاتر برای مسکن مجازات شوند. گفتنی است براساس اطلاعات موجود از مجموع واحدهای مسکونی فروش‌رفته در شهر تهران در فاصله سال‌های ۱۳۹۵ تا ۱۴۰۰ فقط ۲۵درصد توسط نیازمندان واقعی مسکن و با هدف سکونت خریداری شده، و ۷۵درصد بقیه نصیب سفته‌بازانی شده که با هدف عرضه ملک در بازار املاک استیجاری اقدام به خرید کرده‌اند.

ذاکری در پایان تصریح کرد: دولتمردان باید توجه داشته‌باشند تا زمانی که تقاضای سفته‌بازانه قدرتمند در بازار مسکن حضور دارد، و تا زمانی که نیازمندان واقعی مسکن برای خرید ناگزیر از رقابت با سفته‌بازانی باشند که مدعی «سرمایه‌گذاری» در بخش مسکن هستند، قیمتی که در بازار مسکن حاکم می‌شود، حتی اگر تأثیری از تبلیغات اغواگرانه دلالان نپذیرد، بازهم منصفانه نیست. از این رو با قاطعیت اعلام می‌کنم، تا زمانی که دولتمردان تدبیر سنجیده‌ای برای خارج کردن تقاضای سفته‌بازانه از بازار مسکن به‌کار نگیرند، و تا زمانی که از تلاش سرسختانه خود برای حذف «حباب قیمت» در بازار مسکن پرده‌برداری نکنند، و تا زمانی که با قول و فعل خود این علامت را به «سرمایه‌گذاران» بازار مسکن ندهند که دوران کسب سود بی‌دردسر و معاف از مالیات از دسترنج جمعیت مستأجر در آستانه به‌سرآمدن است، بحران مسکن مهار نخواهدشد.

——————————-

* – این مصاحبه در آدرس زیر در دسترس است:

معمای قیمت «منصفانه» در بازار مسکن

بازار مسکن و امکان‌پذیری مهار سوداگری *

به نظر می‌رسد دولتمردان به ضرورت مهار تقاضای سفته‌بازانه و سوداگری در بازار مسکن تاحدودی پی‌ برده‌‌اند. در برخی اظهارنظرها در حوزه مسکن می‌توان نشانه‌ای از این توجه را یافت. اما آیا این توجه منتهی به تدوین برنامه‌ای منسجم و کارآمد برای مهار سوداگری و اصلاح بنیادین بازار مسکن خواهدشد؟ و اساساً مهار سوداگری تا چه میزان ضرورت دارد و چگونه ممکن است؟

برای درک بهتر مسأله لازم است به واقعیتی تلخ از بازار مسکن توجه کنیم. در فاصله سال‌های ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵ از هر ۱۰۰واحد مسکونی فروش رفته در شهر تهران ۷۸واحد با هدف سکونت و ۲۲واحد با هدف سرمایه‌گذاری (ساخت‌وساز یا اجاره‌دادن) خریداری شده‌است. این دو رقم در فاصله سال‌های ۱۳۹۵ تا ۱۴۰۰ به‌ترتیب به ۲۵ و ۷۵واحد تغییر کرده‌اند. به بیان دیگر در این دوره فقط ۲۵درصد از خریداران قصد سکونت در واحدهای خریداری‌شده را داشته‌اند. به‌طوری‌که مشاهده می‌شود، تقاضای سفته‌بازانه سوداگران در بازار مسکن با موفقیت توانسته نیازمندان واقعی را از بازار خارج‌ کند. ازاین‌رو نباید از رشد جمعیت مستأجر در سطح کشور و به‌ویژه در تهران شگفت‌زده شد. تقاضای سفته‌بازانه با قدرت مالی بالای خود قیمت مسکن را به‌شدت افزایش داده‌است. درنتیجه متقاضیان واقعی مسکن توان خرید را از دست داده، و از سر ناچاری به بازار املاک استیجاری هجوم برده‌اند.

نقدینگی عظیمی که در فاصله این دو دوره وارد بازار املاک شده، اگر به حوزه تولید اختصاص می‌یافت، می‌توانست رونقی چشمگیر برای اقتصاد ملی به ارمغان بیاورد و با رشد تولید و اشتغال حرکت جامعه به سمت توسعه را تسهیل کند.

اما در سایه بی‌تدبیری مسؤولان وقت و در شرایطی که اقتصاد گرفتار در دام تحریم فرصت دیگری برای سرمایه‌گذاری مولد به صاحبان نقدینگی پیشنهاد نمی‌کرد، این نقدینگی عظیم هجوم خود را به بازار املاک و مستغلات شهری آغاز کرد.

هجوم نقدینگی به بازار املاک ازیک‌سو موجب افزایش سهم مسکن در سبد هزینه خانوارها شد؛ روندی که نتیجه‌اش درهم شکستن بنیان معیشت دهک‌های درآمدی پایین جامعه بود. از سوی دیگر این هجوم با بالا بردن قیمت‌تمام‌شده کلیه کالاها و خدمات قدرت رقابت را از محصولات وطنی در مقابل رقبای خارجی هم در بازار داخل کشور و هم در بازارهای صادراتی از بین برد. به بیان دقیق‌تر همان نقدینگی که می‌توانست به‌عنوان یک دارایی ارزشمند در خدمت اهداف توسعه کشور قرار گیرد، تبدیل به بزرگترین مانع در مسیر حرکت کشور به سوی توسعه شد.

نقدینگی متراکم‌شده در بازار مسکن دیر یا زود باید از این بخش خارج شود تا بیش از این بنیان اقتصاد کشور را تخریب نکند. برای محقق شدن این هدف بزرگ ازیک‌سو باید با تقویت بنیان‌های تولیدی در اقتصاد ملی فرصت‌های جذاب برای سرمایه‌گذاری ایجاد شود، و از سوی دیگر محدودیت‌هایی برای فعالیت‌های سوداگرانه در بخش مسکن اعمال شود، تا جذابیت این بخش برای سرمایه‌گذاران کاهش بیابد.

این دو گروه سیاست مکمل شرایطی را فراهم خواهندساخت که موج تقاضای سفته‌بازانه پس از چنددهه حاکمیت مطلق و مخرب در بازار املاک و مستغلات، فروکش کرده، و درنتیجه بازار مسکن شاهد حضور بیشتر متقاضیان واقعی مسکن باشد.

ایجاد جاذبه برای سرمایه‌گذاری پربازده در بخش‌های مولد اقتصاد در گرو انجام اصلاحات جدّی در میدان اقتصاد و مقدم دانستن هدف رشد اقتصادی بر بسیاری هدف‌های دیگر است. به‌عنوان یک نمونه از این تدابیر می‌توان به اصلاح و بازنگری در نقش مناطق آزاد کشور اشاره کرد و به این نکته اندیشید که چرا گردش مالی منطقه آزاد جبل‌علی در کشور امارات به تنهایی بیش از ۲۰درصد تولید ناخالص داخلی کشورمان است، و وزن کل مناطق آزاد ما با وجود فرصت‌ها و موقعیت‌های ارزشمندتر فقط کسر کوچکی از وزن این منطقه است؟

در حوزه دوم یعنی کاستن از جاذبه بازار مستغلات می‌توان سیاست‌هایی از نوع اعمال محدودیت بر معاملات مکرر واحدهای مسکونی، دریافت مالیات از مالکان واحدهای مسکونی خالی، اعمال محدودیت بر درآمد اجاره واحدهای مسکونی، و در نهایت اعمال محدودیت بر تملک واحدهای مسکونی در کلانشهرها به صورت تعیین سقف حداکثر میزان تملک و … اشاره کرد. این تدابیر می‌توانند با کاهش درآمد ناشی از ملک‌داری و نیز افزایش ریسک این قبیل فعالیت‌ها، به‌تدریج جذابیت فعالیت‌های سوداگرانه در بخش مسکن را کاهش بدهند.

اما نکته قابل‌تأمل این است که قدرت اثرگذاری برخی تدابیر بسیار اندک و جزئی بوده، و نمی‌توان برای اصلاح امور به آن‌ها و دستآورد اندکشان دل بست. به‌عنوان نمونه شناسایی واحدهای مسکونی خالی ریسک سرمایه‌گذاری در مستغلات را افزایش داده، و جذابیت آن را کم می‌کند، اما این تأثیر مثبت چندان تعیین‌کننده نخواهدبود. ازاین‌رو دولتمردان باید با مطالعه‌ای کارشناسانه بهترین شیوه برای کاهش جذابیت این بازار را شناسایی کنند. به باور نگارنده سیاست تعیین سقف مجاز تملک برای واحدهای مسکونی در کلانشهرها بسیار تأثیرگذارتر است.

———————————

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۲۸ – ۳ – ۱۴۰۲ به چاپ رسیده‌است.

یک کاستی بنیادین در طرح ساماندهی بازار مسکن *

تصویب کلیات طرح دوفوریتی کنترل و ساماندهی اجاره‌بهای املاک مسکونی در جلسه علنی تیرماه ۱۴۰۱ مجلس هرچند با اکثریتی بسیار ضعیف (۵۰.۹٪) نشان از این واقعیت داشت که متولیان امر هم در دولت و هم در مجلس بالاخره به اهمیت و اولویت پرونده مسکن واقف شده، و سعی در مهار ابعاد بحران دارند. این طرح به‌دنبال بررسی طولانی جای خود را به طرح ساماندهی بازار زمین، مسکن و اجاره‌بها داد؛ طرحی که اینک نمایندگان مجلس در حال بررسی آن هستند. هرچند صرف درگیر شدن مسؤولان با چنین بررسی‌هایی و تلاش برای تصویب قوانین مرتبط با حوزه مسکن را باید قدمی به پیش تلقی کرده، و به فال نیک گرفت، اما نمی‌توان از کاستی‌ها و ضعف‌های بنیادین چنین طرح‌هایی چشم پوشید.

طرح مورداشاره همانطور که از عنوانش پیداست، هدف بسیار مهم و ارزشمند ساماندهی بازار مسکن را دنبال می‌کند. در طرح تدابیری اندیشیده‌شده که مالکان زمین‌های شهری فاقد اعیان متناسب ناگزیر از ساخت‌وساز شوند، یا مالکان واحدهای مسکونی خالی عرضه این واحدها را برای فروش یا اجاره به مصلحت تشخیص بدهند. پیش فرض طرح این است که افزایش سریع قیمت در بازار مسکن عرصه را بر جمعیت مستأجر تنگ کرده، و بخش بزرگی از این جمعیت توان اجاره مسکن موردنیاز خود را از دست داده‌اند. اگر عرضه در بازار مسکن افزایش بیابد، رشد سریع قیمت مهار می‌شود و این امر شرایط را برای جمعیت مستأجر آسانتر می‌سازد. علاوه‌براین نظارت مؤثرتر بر عملکرد مشاوران املاک موجب می‌شود برخی مشاوران متخلف امکان بالا بردن قیمت و اجحاف به مستأجرها را نداشته‌باشند. همچنین الزام بانک به پرداخت تسهیلات برای جمعیت مستأجر درنهایت توان تحلیل‌رفته این گروه را برای اجاره مسکن بار دیگر بازسازی می‌کند. بدین‌ترتیب این طرح را می‌توان طرحی برای «افزایش توان اجاره مسکن برای متقاضیان مسکن استیجاری» دانست.‌

بدیهی است ایرادات و کاستی‌های طرح با ریزبینی‌های کارشناسانه اهل فن شناسایی و برطرف خواهدشد. اما کاستی اصلی و تعیین‌کننده طرح به زاویه دید تدوین‌کنندگان طرح به اقتصاد ملی و حقوق شهروندی برمی‌گردد.

اصل ۳۱ قانون اساسی این حقّ مسلّم را برای کلیه شهروندان به رسمیت شناخته که مسکنی متناسب با نیاز خود داشته‌باشند و کلیه ارکان حکومت را موظف کرده که مقدمات خانه‌دار شدن همه آحاد ملت را فراهم کنند. به بیان دیگر پیام این اصل مترقّی افزایش توان شهروندان برای خرید و تملک واحد مسکونی موردنیازشان است. بااین‌حال گویا تدوین‌کنندگان طرح براین باور هستند که در شرایط فعلی امکان تحقق این اصل و خانه‌دار کردن همه شهروندان ممکن نیست، زیرا درنتیجه اجرای سیاست‌های اقتصادی نادرست در گذشته، جامعه امروز کشورمان به دو گروه ارباب و رعیت تقسیم شده، و در شرایطی که ارباب‌ها کلیه مستغلات شهری را تصاحب کرده‌اند، رعیت‌ها نمی‌توانند خانه‌دار شوند. بنابراین باید شرایطی را فراهم کرد تا این گروه از جمعیت که از امکان خرید مسکن محروم شده‌اند، از امکان اجاره مسکن نیز محروم نشده، و از سر ناچاری به غارنشینی روی نیاورند.

به همین دلیل است که مشاهده می‌کنیم در شرایطی که نیاز امروز جامعه ما اجرای ضربتی «طرح افزایش توان خرید برای نیازمندان واقعی مسکن» است، طرحی برای «افزایش توان اجاره مسکن» تهیه می‌شود.

مدافعان طرح در پاسخ به این نکته اشاره خواهندکرد که جمعیت مستأجر در همه کشورها وجود دارند، و این امری نگران‌کننده نیست. حتی کشورهایی با اقتصاد قدرتمند هم با پدیده اجاره‌نشینی روبه‌رو هستند. پس این بازار مهم باید ساماندهی شود و مشکلات جمعیت مستأجر کاهش بیابد. در پاسخ باید گفت آن‌چه شرایط جامعه ما را با اقتصادهای قدرتمند دارای جمعیت مستأجر متفاوت می‌سازد، سهم و وزن عامل ناتوانی مالی است. به بیان دیگر بخش اعظم جمعیت مستأجر در جامعه ما صرفاً به دلیل نداشتن توان مالی ناگزیر از اجاره‌نشینی شده‌اند، و بخش اندکی به‌دلیل شرایط شغلی یا تحصیلی برنامه‌ای برای خرید مسکن در شهر محل اقامت فعلی خود ندارند، و اجاره‌نشینی را با اراده خود انتخاب کرده‌اند. درحالی‌که در جوامع موردمقایسه سهم عامل دوم خیلی بیشتر است.

نکته جالب‌توجه این است که ظاهراً مدافعان طرح ساماندهی هم امیدی به اثربخشی سریع طرح ندارند. یکی از اعضای کمیسیون عمران مجلس در این مورد اظهار امیدواری می‌کند که در ۲ تا ۳ سال آتی با افزایش عرضه رشد اجاره‌بها متوقف شود!(۱) این بدان‌معنی است که تا زمان ظاهر شدن نتایج مثبت طرح ساماندهی، جمعیت مستأجر همچنان تنها، مستأصل و بی‌پناه خواهندبود.

نکته جالب‌تر این است که همین طرح فاقد اثربخشی سریع نزدیک یک‌سال است که در مرحله بررسی است، و هنوز برای اجرا باید مراحل متعدد دیگری را هم طی کند، و معلوم نیست در شرایطی که اکثریت ضعیفی از مجلس در تیرماه سال گذشته از آن حمایت کرده‌اند، شانس تصویب و اجرا دارد یانه.

——————————-

۱ – مراجعه کنید به:

گره مسکن با مالیات و مشوق‌ها باز می‌شود

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره دوشنبه ۲۲ – ۳ – ۱۴۰۲ چاپ شده‌است.

نقل مطالب سایت با ذکر منبع آزاد است.